تاریخ انتشار: 
1397/06/07

با خویشاوندان متهم به نقض حقوق بشر چه کنیم؟

آنتونیو تراورسو و جی وایسبرگ

اگر بگویند یکی از بستگانتان مرتکب جنایت یا نقض حقوق بشر شده چه می‌کنید؟ با انکار شواهد در پی دفاع از او برمی‌آیید؟ بی‌اعتنا شانه بالا می‌اندازید و می‌گویید به شما ربطی ندارد و دنبال دردسر نمی‌گردید؟ ادعا می‌کنید که پیوندهای خانوادگی مهم‌تر از آن است که به خویشاوندتان خیانت کنید؟ کارگردان مستند «عهد و پیمان آدریانا» وقتی شنید که خاله‌ی «عزیز»ش در آدم‌ربایی، شکنجه و قتلِ تعدادی از مخالفان با پلیس مخفیِ مخوف حکومت پینوشه همکاری کرده است، راه دیگری در پیش گرفت.


حوالی سال 2009، لیسِت اوروخکو سرگرم نگارش فیلم‌نامه‌ای درباره‌ی رودریگو آنفرونس بود، کودک شش ساله‌ای که در سال 1979 در سانتیاگو ربوده و کشته شد. روزی مادرش به لیسِت گفت: «چرا از خاله چانی نمی‌پرسی؟ اون برای "سازمان ملی اطلاعات" کار می‌کرد و شاید یه چیزایی بدونه.» خاله‌ی لیسِت، آدریانا ریواس، در دهه‌ی 1970 به استرالیا مهاجرت کرده بود. در نتیجه، او همیشه برای کارگردانِ «عهد و پیمان آدریانا» همان «خاله چانیِ استرالیایی»ای بود که گاه‌وبی‌گاه با چمدانی پر از سوغاتی برای دیدار با خانواده به شیلی سفر می‌کرد.

لیسِت از گذشته‌ی خاله چانی چیز زیادی نمی‌دانست اما به ‌تدریج اعتمادش به سوءظن گرایید و دستیابی به اسناد همکاری ریواس با پلیس مخفیِ مخوف حکومت پینوشه در آدم‌ربایی، شکنجه و قتلِ شماری از شهروندان شیلی، لیسِت را به رویارویی با خاله‌ و خانواده‌اش کشاند، خانواده‌ای که برخی از اعضایش عقیده داشتند گذشته را باید به حال خود رها کرد و تنها به آینده اندیشید. پدر و عمه‌های لیسِت به او می‌گفتند: «تو خیلی بااستعدادی، می‌تونی درباره‌ی هر موضوع دیگه‌ای فیلم بسازی. چرا می‌خوای برای خودت دردسر درست کنی؟» دایی‌های دست‌راستی‌اش با لحنی تهدیدآمیز به او می‌گفتند: «تو حق نداری درباره‌ی چیزایی حرف بزنی که هیچی درباره‌اش نمی‌دونی، چیزایی که وقتی اتفاق افتاده که تو هنوز حتی متولد نشده بودی!» مادر لیسِت از او حمایت می‌کرد اما بعضی دیگر از خویشاوندان در پی سرپوش نهادن بر جرایم سنگین ریواس و ناچیز جلوه دادن آن بودند.

عهد و پیمان آدریانا تا کنون در بیش از چهل جشنواره‌ی بین‌المللی نمایش داده شده و بیش از ده جایزه، از جمله «جایزه‌ی صلح» جشنواره‌ی 2017 برلین، را به دست آورده است. این فیلم در شیلی هم با استقبال روبرو شده و علاوه بر بحث در حوزه‌ی عمومی به گفت‌وگوها، و البته مناقشه‌های، خانوادگی درباره‌ی گذشته‌ی خونین کشور دامن زده است.

لیسِت می‌گوید: «فیلمِ من نشان می‌دهد که تنها راه جلوگیری از تحریف یا تکرار تاریخ، به یاد سپردن آن است. نیمی از شیلیایی‌ها ترجیح می‌دهند که در نوعی فراموشی به سر برند، و این خود یکی از سنگین‌ترین جراحت‌های این ملت است...در فیلمِ من می‌بینید که شیلیِ کنونی هنوز کشوری عمیقاً دچار اختلاف است. این فیلم در عین حال نشان می‌دهد که لازم نیست همه با هم موافق باشند تا حقیقت معلوم شود...بازماندگانِ قربانیان انتظار ندارند که کسی از آنها طلب بخشایش کند. آنها می‌خواهند حقیقتِ آن‌چه به سر بستگانشان آمده، آشکار شود. آنها می‌خواهند بدانند کجا می‌توانند به یاد ناپدیدشدگانشان شاخه‌گلی بگذارند...»[1]

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، یادداشت جِی وایسبِرگ پس از نخستین نمایش بین‌المللی این فیلم در برلیناله است.

 

 

پایان عهد و پیمانِ آدریانا توفانی است: کارگردان فیلم، لیسِت اوروخکو، از طریق اسکایپ با خاله‌اش، آدریانا ریواس، به خاطر ارتباط با پلیس مخفیِ گشتاپومانندِ آگوستو پینوشه رو در رو می‌شود؛ زنِ مسن‌تر موضع تهاجمی می‌گیرد و با داد و فریاد به خواهرزاده‌اش می‌گوید که پیوندهای خانوادگی را زیر پا گذاشته است. بینندگان فیلم از مدت‌ها قبل چیزی را می‌دانند که اوروخکو نمی‌خواهد باور کند، اما با این حال، باز هم این لحظه به‌ شدت هولناک است. عهد و پیمان آدریانا مستند شجاعانه‌ای است که به ما اجازه می‌دهد سیر تدریجی کارگردان از خامی به پختگی را ببینیم. هرچند تماشای این فیلم دردناک است اما صداقت و صراحتش به نمایش آن در بسیاری از جشنواره‌ها و احتمالاً سینماهای دارای مخاطب خاص خواهد انجامید.

آدریانا، که در خانواده او را چانی صدا می‌زنند، بتِ اوروخکو بود، خاله جونِ شیکی که همیشه با چمدانی پر از سوغاتی از استرالیا به شیلی می‌آمد. اما در سال 2006 در سفری به شیلی دستگیر و به همکاری با «دینا»، پلیس مخفیِ مخوف حکومت استبدادی پینوشه، متهم شد. البته بستگانش از این واقعیت آگاه بودند اما هرگز چیزی به اوروخکو نگفتند؛ مادربزرگِ کارگردان می‌گوید که هیچ‌وقت درباره‌ی چانی قضاوت نکرده چون کارش تأثیری بر خانواده نداشته است. علاوه بر این، ریواس همیشه ادعا می‌کرد که منشی‌ای بیش نبوده و از آن‌چه در بازداشتگاه‌های بدنام رخ می‌داده خبر نداشته است.

با اطلاع خاله‌اش، اوروخکو در سال 2010 شروع به تصویربرداری از مکالمات اسکایپی‌‌شان کرد، و این پس از آن بود که ریواس در دوران آزادی مشروط خود از شیلی گریخته بود. حتماً ریواس می‌پنداشته که به این طریق می‌تواند ادعا کند که بی‌گناه است (او قسم می‌خورد که هرگز کاری نکرده که دچار عذاب وجدان شود)؛ کارگردان هم می‌خواسته به این ترتیب هر شک و تردیدی را از ذهن خود پاک کند. ریواس می‌گوید که صرفاً منشی غیرسیاسی‌ای بوده که دسترسی ناگهانی‌اش به نخبگان شیلی در باشگاه‌ها و مهمانی‌ها چشم‌هایش را خیره کرده بود. وقتی شواهدی مغایر با ادعای او روی هم تلنبار می‌شود، ریواس حرفش را عوض می‌کند و می‌گوید که از شکنجه‌ها خبر داشته اما وقتی سعی کرده کارش را ترک کند او را تهدید کرده‌اند.

اوروخکو در کمال ناامیدی می‌خواهد صحت ادعای بی‌گناهی خاله‌اش را ثابت کند، و به همین دلیل گذشته را می‌کاود، با پژوهشگران آشنا با کارنامه‌ی فجیع پلیس مخفیِ حکومت پینوشه مشورت می‌کند و حتی با همکاران قبلی چانی حرف می‌زند، همکارانی که همگی در پنهان کردن حقیقت مهارت دارند. در این اوضاع و احوال، ریواس به ضرر خود عمل می‌کند زیرا در مصاحبه‌ای در استرالیا ادعا می‌کند که شکنجه ابزاری مشروع برای دستیابی به نتایج مطلوب است. بی‌تردید، حرف زدن ریواس با این روزنامه‌نگار احمقانه بود اما خودشیفتگی‌اش سبب شد که جانب احتیاط را نگه ندارد. در نتیجه، شیلیایی‌های مقیم استرالیا به دولت این کشور فشار آوردند تا او را به شیلی تحویل دهد.

خواهرزاده‌ با هول و هراس می‌فهمد که خاله‌اش به دروغ به بی‌گناهی تظاهر می‌کرده است، و شهود یکی پس از دیگری پا پیش می‌گذارند و از مشارکت فعال ریواس در شکنجه‌ی زندانیان سخن می‌گویند. حالا آدریانا همه را به باد انتقاد می‌گیرد و می‌کوشد تا اوروخکو را دچار عذاب وجدان کند. بینندگان با غم و اندوه می‌بینند که شواهد ارائه‌شده جایی برای چون‌و‌چرا باقی نمی‌گذارد، و کارگردان، که ناگهان به‌ شدت تنها شده، راهی جز پذیرش سنگینیِ جرایم خاله‌اش ندارد. به احتمال زیاد، کیفیت نامطلوب تصاویرِ عهد و پیمان آدریانا بیش از آن که ناشی از محدودیت‌های مالی باشد معلول شخصی‌بودن فیلم است. اما قالب‌بندی‌های دیجیتالیِ گاه‌وبی‌گاه نامنظم تنها معدودی از بینندگان را دل‌زده خواهد کرد زیرا موضوع فیلم بسیار جذاب است.[2]

 

برگردان: عرفان ثابتی


[1]  آنتونیو تراورسو، مدرس ارشد دپارتمان فیلم، تلویزیون و هنرهای نمایشی در دانشگاه کورتین در استرالیا است. آن‌چه ‌خواندید برگردان و بازنویسی گزیده‌هایی از مقاله‌ی زیر است:

Antonio Traverso (2018) ‘Post-Dictatorship Documentary in Chile: Conversations with Three Second-Generation Film Directors’, in Gail Finney (ed.) Wounded: Studies in Literary and Cinematic Trauma, Basel: MDPI, pp. 69-84.

[2] جی وایسبرگ منتقد سینمایی نشریه‌ی ورایتی و مدیر «جشنواره‌ی فیلم‌های صامت پوردِنونه» در ایتالیا است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلی زیر است:

Jay Weissberg, ‘Berlin Film Review: Adriana’s Pact’, Variety, 21 February 2017.