تاریخ انتشار: 
1396/11/04

فلسفه‌ی سیاسی سیمون دوبووار در روزگار ما

اسکای سی. کلری

مشهورترین نقل قولی که سیمون دوبووار را معروف کرده این گفته‌ی اوست: «هیچ کس زن زاده نمیشود بلکه تبدیل به زن میشود.» یک وجه دیگر فلسفه‌ی او که کمتر شناخته شده است، و به این روزها مرتبطتر، کنشگریِ سیاسی او است. دیدگاه او متأثر از برداشت متافیزیکی‌اش از نفس و «خویشتن» است، مبنی بر این که ما هیچ «ذات ثابتی» نداریم.


اصل اگزیستانسیالیستیِ «وجود مقدم بر ذات است» پشتوانه‌ی فلسفه‌ی دوبووار است. دوبووار هم، مانند ژان-پل سارتر، معتقد بود که ما ابتدا به دنیا می‌آییم و بعد با اعمالمان خودمان را می‌سازیم. درست است که واقعیتهایی از وجود ما مثل به دنیا آمدن، پدر و مادر، و ژنهای موروثیمان در انتخاب ما نیست، ولی نمی‌توانیم ویژگی‌های زیست‌شناختی و سرگذشت خود را بهانه‌ی بیعملیِ خود قرار دهیم. هدف اگزیستانسیالیستیِ ما این است که کنشگر باشیم و بر زندگی خود نظارت داشته باشیم و تلاش کنیم تا با دنبال کردن هدفهای انتخابیِ خود فراتر از واقعیتهای غیرانتخابیِ زندگیمان برویم.

پیدا کردن بهانه برای بیعملی کارِ آسانی است؛ آنقدر آسان که بسیاری از ما قسمت زیادی از زندگیمان را صرف آن می‌کنیم. حتی حالا که بعضی از دانشمندان عصب‌شناس به کشف این نکته می‌رسند که هوشیاری ما بر انگیزههای غریزی ما مسلط است، بسیاری از ما هنوز فکر می‌کنیم که اختیار و اراده‌ی آزاد نداریم. به جای این که برای شکل دادن به دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم فعالیت کنیم، به خودمان می‌گوییم که رأی ما هیچ اثری ندارد. ما به جای این که وارد نقد و بررسی آنچه که می‌خوانیم و همرسانی می‌کنیم باشیم، انگشت اتهام را به خاطر انتشار اخبار جعلی به سوی فیسبوک می‌چرخانیم. اینگونه فرار از مسئولیتها نه تنها تنبلی است بلکه چیزی است که دوبووار آن را «خطای اخلاقی» می‌نامید.

از آنجایی که سیاست بر زندگی همه‌ی ما تأثیر دارد، اگر ما اینطور تصمیم بگیریم که دخالتی در ساختن شرایط زندگیمان نداشته باشیم، آنگاه به چیزی تقلیل پیدا می‌کنیم که دوبووار نامش را «زندگی گیاهیِ بی‌معنی» می‌گذاشت. چنین رویکردی به منزله‌ی نپذیرفتن «وجود» است. ما باید موضعی داشته باشیم. اما مشکل این است که همیشه «انتخاب کردن موضع» آسان نیست. حتی دوبووار هم قادر نبود از مسیر این سؤال به سلامت عبور کند! او خود نیز گاهی مواضع سیاسی سؤالبرانگیزی می‌گرفت. برای مثال، یک بار گفته بود که «فرمانده مائو» (رهبر انقلاب چین که مسئول قتل بیش از 45 میلیون انسان بود) بیشتر از فرانکلین روزولت (رئیس جمهور آمریکا) دیکتاتور نبوده است! فلسفه‌ی تعهد سیاسیِ دوبووار یک سویه‌ی تاریک هم دارد؛ او شخصاً اشتباهات فاحشی در قضاوت‌های خود کرده، اما در فلسفهاش جایی برای پرداختن به همین موضوع هم وجود دارد.

دوبووار در اصول اخلاقی ابهام (1947) استدلال می‌کند که آزاد بودن یعنی قادر بودن به این که خودمان را به درون آیندهای باز و پر از احتمالات بکشانیم. داشتن چنین آزادی‌ای ممکن است گیجکننده باشد، ولی به این معنی نیست که می‌توانیم هر کاری دلمان بخواهد انجام دهیم. ما داریم روی یک زمین با هم زندگی می‌کنیم و نگران حال یکدیگر هستیم؛ اگر آزادی را برای خودمان محترم می‌شماریم، پس باید آن را برای دیگران هم محترم بشماریم. استفاده از آزادی خود در جهت استثمار و ظلم به دیگران و همچنین حمایت از چنین سیاستی مغایر با آزادیِ اگزیستانسیالیستیِ رادیکال است.

دوبووار هشدار داده بود که باید حواسمان باشد که «طبیعت» و «منفعت» بهانههایی برای محدود کردن آزادیهای ما نشوند.

دوبووار تصدیق می‌کند که در رژیمهای سرکوبگر، آدمها هزینه‌ی زیادی برای ایستادن در مقابل دیکتاتورها و استبدادِ اکثریت می‌پردازند؛ ولی او با نوشتهها و فعالیتهای سیاسیاش قدرتِ عملِ جمعی برای به وجود آوردن تغییر ساختاری را به شکل مجسم نشان داده است. دوبووار به عنوان یک فعال روشنفکر از قلم خود به عنوان اسلحه استفاده می‌کرد تا کلیشههای جنسیتی را بشکند و قوانینی که زنان را از حق نظارت بر بدن خود باز می‌دارند به چالش بکشد. او کسی بود که «مانیفست 343» را در سال 1971 نوشت و امضا کرد، بیانیه‌ای که مسیر قانونی شدن جلوگیری از بارداری و سقط جنین در فرانسه را هموار کرد؛ همچنان که جنس دوم، که معروفترین اثر او است، موج جدیدی از فمینیسم را در جهان به راه انداخت.

امروزه بیش از هر زمان دیگری لازم است که قبول کنیم آزادی را نباید مسلم فرض کرد. بعضی از آزادیهایی که دوبووار در قرن بیستم برایشان به شدت می‌جنگید، بعدتر مورد تهدید قرار گرفتند. دوبووار هشدار داده بود که باید حواسمان باشد که «طبیعت» و «منفعت» بهانههایی برای محدود کردن آزادیهای ما نشوند. و ثابت شد که پیشبینی او درست بوده است. برای مثال، استدلالی که دونالد ترامپ و دیگران به کار می‌برند تا ادعا کنند که بارداری برای کسبوکار خوب نیست به نوعی منطبق با این نگرش است که طبیعیتر و اقتصادیتر است که زنان ماشینهای تولید بچه باشند و مردان کار کنند. در هر حال، دوبووار اشاره می‌کند که «آناتومی و هورمونها فقط موقعیت را تعریف می‌کنند، نه بیشتر»، و ممنوع و محدود کردن جلوگیری از بارداری و سقط جنین و مرخصی زایمان راه خروج از موقعیتها را برای زنان و مردان می‌بندد و موجب تقویت نقشهای کلیشهای می‌شود که زنان را به کار خانگی بدون مزد زنجیر می‌کند و مردان را روی تردمیل کار با مزد نگه می‌دارد.

آدم در دوره‌های آشوب سیاسی ممکن است از شدت اضطراب جان به لب شود، و حتی وسوسه شود که مثل سارتر فکر کند که «جهنم یعنی آدمهای دیگر.» دوبووار پیشنهاد می‌کند که ما اینطور ببینیم که آدمهای دیگر همچنین دنیا را به ما می‌دهند چون آنها به دنیا معنی می‌دهند: ما تنها در ارتباط با دیگری می‌توانیم خود را معنی کنیم، و تنها با درک هدفهای دیگران می‌توانیم دنیای اطرافمان را برای خودمان معنی کنیم. ما می‌کوشیم تفاوتهایمان را بفهمیم و تنشهای بین خودمان را بپذیریم. صلح جهانی در گشوده بودنِ ما است زیرا ما اگرچه همگی اهداف مشترکی انتخاب نمی‌کنیم، می‌توانیم همچنان به دنبال راهی برای به وجود آوردن اتحاد باشیم (مثلاً اتحاد برای برآشفتن خودکامگان، سرنگون کردن ستمگران، بازتاب دادن صدای به حاشیه راندهشدگان)، تا سرکوب را از میان ببریم. مقاومت لازم است زیرا، همانطور که دوبووار می‌گوید، «زندگی آدم تا جایی ارزش دارد که او برای زندگی دیگران از طریق عشق، دوستی، رنجش، و دلسوزی ارزش قائل شود.» قطعاً دوبووار حق دارد که بگوید چنین چیزی همان مخاطره، التهاب، و زیباییِ وجودِ انسان است.

 

برگردان: پروانه حسینی


اسکای سی. کلری پژوهشگر و استاد فلسفه در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک است. آن‌چه خواندید برگردانِ این نوشته‌ی اوست:

Skye C. Cleary, ‘Simone de Beauvoir’s Political Philosophy Resonates Today,’ Aeon, 10 March 2017.