تاریخ انتشار: 
1396/09/09

«جزئیات» و اهمیت آن برای نفرت از تاریخ

محمد حیدری

هفته‌ی پیش، وقتی راتکو ملادیچ، فرمانده‌ی سابق صرب‌ها به جرم کشتار مردم بوسنی در دادگاه بین‌المللی لاهه به حبس ابد محکوم شد، خودش در دادگاه نبود، چرا که به دلیل پرخاش به قاضیان پرونده، از دادگاه اخراج شده بود. به گفته کارلا دل‌پونته، دادستان پیشین دادگاه لاهه که از عواملاصلی در بازداشت و محاکمه ملادیچ بوده است،بسیاری از جنایتکاران جنگ همچون ملادیچ، خود را قهرمان ملی می‌نامند و دادگاه را عادلانه نمی‌دانند.  


دادستان پیشین دادگاه بینالمللی کیفری گفته است: «مجرمان جنگی، اغلب حس قهرمانان وطن را دارند.» و «زمانی که آنها صحبت می‌کنند، ایدئولوژی آنها را بهتر درک می‌کنید، شما متوجه نژادپرستی آنها می‌شوید. [...] آنها خود را قهرمانانی می‌دانند که به کشورشان خدمت کرده‌اند.» او این سخنان را به بهانه‌ی حکم محکومیت «راتکو ملادیچ»، معروف به «قصاب بوسنی» بیان کرده است. ملادیچ که بعد از بیست سال توسط دیوان کیفری بین‌المللی به حبس ابد محکوم شد، همان کسی است که در قتل عام سربرنیتسا و محاصره‌ی سارایوو، فرماندهی نیروهای صرب را به عهده داشت.

می‌توان بر سخن دادستان پیشین دادگاه بینالمللی کیفری، اضافه کرد که همه‌ی مجرمان بزرگ، اغلب حس قهرمان‌بودن دارند و این گزاره تنها شامل حال مجرمان جنگی نیست. آنان گاه ادعای خدمت به وطن دارند و گاه باور خدمت به دین و گاه خدمت به همه‌ی بشریت و کل جهان. اما بی‌تردید تنها حسی که ندارند، حس گناه است. اینکه جنایتکاران نیز خود را قهرمان بدانند، هرچند که تلخ است، اما عجیب نیست. اگر فاصله‌ی میان قهرمان بودن و ضدقهرمان شدن، چنان بود که گویا هیچ شباهتی میان این دو نیست، جهان نیز چنان ساده بود که فهمش آسان شود و زندگی در آن قابل‌تحمل‌تر باشد. همه چیز آشکار، صف‌ها معلوم، ادعاها و کارنامه‌ها و کرده‌ها زیر نور. بدها یک طرف و خوب‌ها طرفی دیگر: همچون کلاس درس کودکان.  

اما وقتی که فهمیدنِ این هیاهوی پیچ‌درپیچ ناعادلانه خشمگین بی‌پروا، آن‌قدر دور از دسترس هست که ساده‌انگاری ممکن نباشد، پس جنایتکاران نیز حداقل نزد خویش، نقش قهرمان خواهند داشت. و عجیب نیست که نگرانی و عذابی درونشان نباشد. غریب نیست که حتی جنایت‌هایشان را بهایی برای جهانی بهتر بدانند و ستمگری‌هاشان را فداکاری شخصی برای قربانی شدن در هدفی بزرگتر. آشنا نیست؟ مشابه‌اش را نشنیده‌اید؟

ما دسترسی به درون اندیشه‌ی آدمی‌خواران نداریم و شاید امکانی برای تغییر کردار آنها نباشد. اما تلخ‌تر از توهم شیطان، درباره‌ی فرشته بودنش، وجود چنین توهمی در میان مردمی است که خود قربانی گرگ‌ها بوده‌اند. اینکه نادر قلی افشار، به‌رغم کشتار هزاران انسان بی‌گناه و از «کشته پشته ساختن»، خود را قهرمان بداند، عجیب نیست، اما اینکه مجسمه‌ی او را بسازند و بر سکوی ستایش بالا کشند، همچنان عجیب است. یا اینکه چنگیز خود را تجسم خشم خداوند و تجلی اراده‌ی او در زمین بداند، عجیب نیست، اما وقتی مجسمه‌ی عظیم او در پارک ملی مغولستان برافراشته می‌شود، هنوز هم باورکردنی نیست.

و البته نباید فراموش کرد که در صحنه‌ی نفرت‌انگیز تاریخ، جای قهرمانان و ضدقهرمانان همواره در چرخش بوده است. مگر نه اینکه نام فردی که زمانی نجات‌دهنده‌ی یک ملت خوانده می‌شد، بعدها برای بسیاری از مردم، در فهرست جنایتکاران ثبت شد؟ و دیگری که جنایتکاری مستبد تلقی شده بود، اکنون شمع جمع گروهی دیگر است؟ با این شیوه که «پیش» می‌رویم، بعید نیست زمانی فرا رسد که از فهرست جنایتکاران امروز هم کسانی خارج شوند. شاید که پنجاه سال دیگر، وقتی «جزئیات» فراموش شدند، روزی باشد که برخی غبطه‌ی اقتدار «امپراتوری ایران» را که از نیل تا فرات گسترده بود، بخورند و حسرت داشته باشند که سوریه و عراق و یمن و لبنان زیر چکمه‌ی سربازان ایران بوده است!

عجالتاً نه بیماری ناسیونالیسم را درمانی است و نه طوفان برخاسته‌ی مذهبی آرام می‌شود. حتی اگر زمانی فرا رسد که مردمان را به «قهرمان» نیازی نباشد، باز هم از شناسایی جنایتکاران بی‌نیاز نخواهند بود. با این وصف، چگونه می‌توان اهریمنان را از فرشتگان تمیز داد؟ این پرسش هولناک، هم مسئله‌ی دیروز ماست و هم مسئله‌ی فردای ما خواهد بود.

«جزئیات» که فراموش شوند، و از «فرازنای» تاریخ رنج آدمی که نگریسته شود، صدای قربانیان شنیده نخواهد شد و در چنان وضعی، کشتن و خونریزی و ستمگری و جور هم بخشی از واقعیت زمانه می‌شود. عاقلان و وطن‌دوستان و زاهدان خواهند گفت، درست است که کشتن بی‌گناهان و برباد دادن امیدها و زندگی‌ها و آرزوها، کار قابل تأییدی نیست، اما شرایط زمانه را هم بسنجید. هر دوره‌ای را باید که در «ظرف زمانی» خودش دید. بالاخره خدماتشان را هم ببینید. ما هم متأسفیم که فلان، اما بالاخره بپذیرید که بهمان!

و آنجا، کاش باشد کسی که جزئیات را حفظ کرده باشد: همچون جان شیرین، چون کتابی مقدس، چون میراثی بزرگ. جزئیات که فراموش شوند، آدمی‌خواران بر جای فرشتگان و اهریمنان بر جای خدایگان تکیه خواهند زد. جزئیات حتی اگر به کار «دادگاه کیفری بین‌المللی» هم نیاید، به کار آیندگان خواهد آمد. حداقل آنکه نفرین و نفرت قربانیان، جای خود را به ستایش و دریغ نخواهد داد. حداقل آنکه نفرت از تاریخ، همچنان پابرجا خواهد بود.