تاریخ انتشار: 
1397/06/14

یادی از دکتر احسان یارشاطر

شاپور راسخ - عباس امانت - علی بنوعزیزی

 

کارنامه‌ی دکتر یارشاطر در حفظ فرهنگ‌ ایران با فردوسی قابل مقایسه است

شاپور راسخ

 

دکتر شاپور راسخ که به منظور ایراد نطقی با عنوان «نظم، عدل و عالم‌دوستی: پایه‌های مدنیت نوین» در بیست و هشتمین کنفرانس سالانه‌ی «انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی» حضور داشت، در واپسین روز کنفرانس که مصادف با درگذشت دکتر احسان یارشاطر بود در مورد شخصیت و کارنامه‌ی ایشان مطالب زیر را با حضار در میان گذاشت:

به نظر من در میان ایران‌شناسان کمتر کسی شهرت و موفقیت دکتر یارشاطر را داشته است. برخی خصوصیات اخلاقیِ جناب دکتر احسان یارشاطر در این موفقیت استثنائی مؤثر بوده است. بنده سال‌ها قبل به مناسبتی در مجلسی راجع به جناب یارشاطر نکاتی چند عرض کردم که الان مجمل آن را خدمتتان عرض می‌کنم. موفقیت ایشان در عرصه‌ی تاریخ ایران، ادبیات ایران و بسیار زمینه‌های دیگر معارف ادبی ایران واقعاً حیرت‌آور است. اولین علتش در سخت‌کوشی شخص ایشان بود. اگر شما فرصت کنید و کتابِ احسان یارشاطر تألیف ماندانا زندیان را مطالعه کنید می‌بینید که ایشان تا چه اندازه برای میلِ به مقصدِ خودشان که خدمت به جامعه‌ی ایران بود، کوشا و مقاوم بودند. یعنی سخت‌کوشی واقعاً از صفات خاص ایشان بود. بنده این افتخار را داشته‌ام که مثل برخی از جوانان آن دوره، هنگامی با احسان یارشاطر آشنا شدم که ایشان سرپرستیِ داخلیِ دانشسرای مقدماتی و بعد از آن دانشسرای عالی را داشتند. شرایط خانوادگی ایشان به نحوی بود که در حقیقت ایشان را تشویق می‌کرد فقط بر روی پای خودشان بایستند. از همین جهت بود که از طریق خدمت به عنوان سرپرست امور در دانشسراها زندگی خودشان را می‌گذراندند.

آگاهی و آشنایی بنده با یارشاطر به زمان جوانیِ بنده برمی‌گردد. ما با عده‌ای از جوانان جلساتی داشتیم به نام «انجمن سخن» و یادم می‌آید یکی از اولین ناطقانی که دعوت کردیم در آن انجمن ارائه‌ی نطق بکند، جناب یارشاطر بودند که در آن زمان هنوز دکترای خود را دریافت نکرده بودند. ایشان در مورد نقاشی در مغرب زمین و نقاشی‌ها از دوره‌ی جدید تا امروز بیاناتی کردند که بعدها به صورت کتابی در دو مجلد منتشر شد. از سخت‌کوشی جناب یارشاطر این‌که می‌گفتند در نوجوانی نزدِ یکی از مسئولان وزارت آموزش رفتند و گفتند که می‌خواهند درس بخوانند، در پاسخ شنیدند که خب چه ایرادی دارد، درس بخوانید. ایشان گفتند ولی پول ندارم و می‌خواهم کار کنم و درس بخوانم. آن شخص خوشبختانه تفاهم داشت و موجبات همین سرپرستیِ دانشسرای مقدماتی را برای ایشان فراهم آورد. بنابراین هم کار می‌کردند و هم درس می‌خواندند. شکوفایی وجود ایشان و شخصیت ایشان موقعی بود که بعد از خاتمه‌ی دکترای ادبیات فارسی در ایران، توانستند برای مطالعه‌ی زبان‌های ایران باستان به انگلستان بروند. و از آن به بعد، خصوصیت دیگری از ایشان، علاوه بر علم‌دوستی، پدیدار شد و آن در حقیقت تنوع و وسعت دایره‌ی علاقه‌‌های ایشان بود.

بنده یادم هست زمان جوانی که همدیگر را می‌دیدم ایشان کتابخانه‌شان لبریز بود از آثاری که در حقیقت خلاصه‌ی معارف بشری بود و نشان می‌داد که حصر علاقه فقط به ادبیات نیست. تازه در ادبیات هم ایشان دایره‌ی علاقه‌شان خیلی وسیع‌تر از دیگران بود چون صاحب یکی از اولین کتاب‌ها در لهجه‌های محلی هستند منتهی با شیوه‌ی امروزی. ایشان دایرة‌ المعارف ایران و اسلام را منتشر کردند. ایشان در زمینه‌های متعددی از ادب فارسی اعم از تاریخ، تاریخ ادبیات و نظایر آنها خدمت کردند که باز فهرست آن را در آثارشان و نیز در این کتاب می‌توانید بخوانید.

علاوه بر این صفات، بی‌تعصبی ایشان بسیار مهم است. هیچ وقت احساسات شخصی و دینی و مذهبی خودشان را در کار دانشگاهی‌شان و در کار اداره‌ی دایرة‌ المعارف ایرانیکا مدخلیت ندادند. گرچه ایشان را متهم می‌کردند که این کتاب یا دایرة‌ المعارف مدافع دیانت بهائی است؛ ابداً چنین مطلبی نبوده است. ایشان تمام سعی‌شان بر این بود که تمام جنبه‌های ناشناخته‌ی فرهنگِ ایران، به خصوص فرهنگ اقلیت‌ها شناخته شود و به اطلاع همگان برسد. بنابراین همان اندازه به فرهنگ قومیِ مثلاً بلوچ‌ها اهمیت می‌دادند که به فرهنگ بهائی. و این مطلب را اگر شما به این کتاب مراجعه کنید می‌بینید که با صراحت تمام در مقابل کسانی که می‌گفتند دایرة‌ المعارف باید فقط مطالب خاصی را مطرح کند، ایشان واقعاً نظرشان نوع دیگری بود که دایرة‌ المعارف باید به روی همه‌ی جنبه‌ها و جلوه‌های حیات همه‌ی اقلیت‌ها و همه‌ی جمعیتِ اکثریت گشوده باشد.

چند خط از گفتار خود ایشان را می‌خوانم که می‌نویسند: نخستین جزوه‌ی دانشنامه‌ی ایرانیکا که در آمد مری بویس [که بزرگترین متخصص آیین زردتشتی است] به من گفت که به نظرش طرح‌ را خیلی گسترده گرفته‌ام و یادم هست دکتر محمود صناعی هم می‌گفت که دانشنامه یک مجموعه‌ی علمی است و درست نیست مقاله‌ای در‌باره‌ی آبگوشت در آن چاپ شود! ولی من می‌خواستم تمام وجوه فرهنگ یک سرزمین را از جمله خوراک که مؤلفه‌ی مهمی از یک فرهنگ است پوشش دهم و خودم درباره‌ی آنچه فکر می‌کردم مآلاً در دانشنامه تصمیم گرفتم و به این نتیجه رسیدم که شاید من تصویر بزرگ نهاییِ یک دانشنامه‌ی علمی و حرفه‌ای را از دیگران روشن‌تر می‌بینم و به نظر من دانشنامه باید همانطور که در صفحه‌ی اینترنتی‌مان نوشته‌ام آینه‌ی تمام‌نمای تاریخ و فرهنگ ایران باشد که خوشبختانه همینطور شده است.

به آقای دکتر یارشاطر بنده عرض می‌کردم که واقعاً نقشی که فردوسی در زمان خودش در احیای اساطیر و افسانه‌ها و تاریخ کهن ایفا کرده، شما امروزه در شناساندن فرهنگ‌های مختلف ایران دارید و آن نقش فردوسی را در حقیقت تکرار می‌کنید.

سخن را بنده پایان می‌دهم اما گفتنی در مورد دکتر یارشاطر بسیار است و امیدوارم که فرصتی در آینده به دست بیاید که این انجمن هم بهره‌هایی را که از دانش وسیع ایشان حاصل شده است به جامعه ارائه بکند.

 


میراث چندجانبه‌ی دکتر احسان یارشاطر

عباس امانت

 

دکتر عباس امانت در جریان بیست و هشتمین کنفرانس سالانه‌ی «انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی» در شیکاگو سخنرانی‌ای درباره‌ی کتاب تازه‌اش ایران:‌ تاریخ دوران نوین داشت. اما به مناسبت درگذشت دکتر احسان یارشاطر در ساعاتی پیش از آن، دکتر امانت در ابتدای سخنرانی‌اش از دکتر یارشاطر و خدمات او به فرهنگ و پژوهش‌های ایرانی یاد کرد. آنچه در زیر آمده این بخش از سخنان دکتر امانت است:

پیش از این که در مورد کتابم، ایران: تاریخ دوران نوین با شما سخنی بگویم، باید خبر دردناکی را با شما در میان بگذارم. احتمالاً پاره‌ای از شما شنیده‌اید که دکتر احسان یارشاطر ساعات اولیه‌ی امروز (یکشنبه 2 سپتامبر)، در سن 98 سالگی، در آمریکا درگذشت. 

فقدان او برای تمام ایرانیان، به ویژه کسانی که به فرهنگ و پژوهش‌های ایرانی علاقه دارند ضایعه‌ی بزرگی است. او شخصیتی یگانه و شاید جایگزین‌ناپذیر در فرهنگِ ایران در قرن بیستم است. به ویژه برای کسانی که با فعالیت‌ها و پژوهش‌های ایران‌شناسی آشنا هستند، جایگاه ایشان بسیار مشخص و شامخ است.

دکتر یارشاطر در سال 1920 میلادی در خانواده‌ای بهائی در همدان متولد شد. نام خانوادگی‌شان، یارِ شاطر، عنوانی بود که عبدالبهاء طی لوحی به خانواده‌ی او اعطا کرده بود. وی در واقع میراثی چندجانبه داشت. از طرفی، حلقهی مؤثری در پیوند بینِ فرهنگ ابتدای قرن بیستم و پایان قرن بیستم در ایران و در جهان بود و از طرف دیگر صاحب تحقیقاتی پیشرو در زبان و ادب و تاریخ ایرانِ پیش از اسلام و همینطور ادبیات دوران اسلامی بود. ولی مهم‌تر از همه، وی از بانیان یکی از بزرگ‌ترین طرح‌های پژوهشی در سطح جهانی در مورد ایران بود. شاید از این نقطه‌نظر هیچ کس، چه ایرانی چه غیرایرانی، با سهمی که ایشان داشت قابل مقایسه نباشد. ایشان از سال 1981، سال‌ها ویراستارِ اصلی دانشنامه‌ی ایرانیکا بود که تا به حال، در طی نزدیک به چهار دهه، 16 جلد آن چاپ شده و شاید یکی از بزرگ‌ترین دانشنامه‌هایی است که در عصر حاضر در هر زمینه‌ای نگاشته شده است. و هم اکنون جایگاه این دانشنامه در پژوهش‌های ایران‌شناسی بسیار اساسی است.

علاوه بر این دکتر یارشاطر یکی از بانیان و عضو هیئت دبیرانِ تاریخ ایرانِ کمبریج(Cambridge History of Iran)  بود که در هفت جلد به چاپ رسیده است. ایشان نه تنها خود ویراستاری دو جلد بسیار مفصل در مورد تاریخ دوره‌ی ساسانی را بر عهده گرفت بلکه دو مقاله‌ی اساسی نیز در این مجموعه نگاشت.

پیش از آن نیز در ایران دکتر یارشاطر بانی و مدیر «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» بود که شاید بزرگترین و مؤثرترین بنگاه ترجمه و نشر کتاب در ایران در دهه‌های ۱۳۳۰ تا۱۳۵۰ بود. برای بسیاری از ناشران در ایران این بنگاه در واقع سرمشقی بود جهت چاپ آثاری برجسته‌، چه در زمینه‌ی ادبیات و تاریخِ ایران و چه ترجمه‌ی آثارِ کلاسیک مهم اروپا و نیز ترجمه‌ی ادبیات جدید و زمینه‌های دیگر چون کتاب‌های کودکان که این همه در چند سلسله منتشر شده است.

از جمله طرح‌های فراوانِ دیگری که دکتر یارشاطر آغاز کرد مجموعه‌ای ۲۰ جلدی درباره‌ی تاریخِ ادبیات ایران است ( A History of Persian Literature) که تا به حال سه جلد آن به طبع رسیده و البته جلدهای بعدی آن زیر نظر ویراستاران هم اکنون در دست تألیف و ویرایش است. افزون بر این، ایشان همراه با یکی از همکارانشان، دکتر فرانتس روزنتال، ویراستاران ترجمه و چاپ به زبان انگلیسیِ تاریخ طبری در ۲۴ جلد هستند که یکی از معتبرترین تاریخ‌های ابتدای دوره‌ی اسلامی و به زبان عربی است. این اثر منبع بسیار مهمی برای کسانی است که در زمینه‌ی اسلام و تاریخ ایران و حتی تاریخ ایرانِ پیش از اسلام، مطالعه می‌کنند. ویراستاری چاپ جدیدی از شاهنامه‌ی فردوسی به کوشش دکتر خالقی مطلق و همچنین ترجمه و چاپ تاریخ بیهقی به وسیله‌ی ادموند بازورت و محسن آشتیانی نیز با همت دکتر یارشاطر به انجام رسید.

دکتر یارشاطر بانیِ «انجمن کتاب» و بانی و صاحب امتیاز مجله‌ی راهنمای کتاب در ایران بود که سال‌های سال به سردبیری دکتر ایرج افشار یکی از مهم‌ترین نشریات برای شناسایی و توسعه و تشویق به نگارش و تحقیق در ایران محسوب می‌شد.

 

 

احسان یارشاطر دکترای خود را در زمینه‌ی ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در نخستین دوره‌ی فارغ‌التحصیلان دکترای دانشکده ادبیات دریافت کرد. پایان‌نامه‌ی ایشان درباره‌ی شعرِ فارسی در عصر تیموری بود که در انتشارات دانشگاه تهران به طبع رسیده است. پس از چندی تدریس در دانشگاه تهران، یارشاطر به دانشگاه لندن رفته و شاگردِ محقق بزرگِ آلمانی والتر هنینگ شد و با هدایت او در زمینه‌ی تاریخ ایرانِ دوره‌ی ساسانی، که دومین تخصص‌اش بود، پایان‌‌نامه‌ی دکترای دیگری نوشت. وی از نامداران تحقیق در زمینه‌ی زبان‌ها و لهجه‌های ایران مرکزی به شمار می‌آمد.

دکتر یارشاطر در دانشگاه کلمبیا سال‌ها در سمت استاد فرهنگ ایران باستان خدمت کرد و تا هنگام بازنشستگی کرسیِ هاگوپ کورکیان را در این دانشگاه داشت. سال‌ها پیش، او مرکز تحقیقات ایرانی را در دانشگاه کلمبیا تأسیس کرد و اخیراً هم این دانشگاه به افتخار ایشان، مرکز ایرانشناسی را به نام ایشان، «مرکز تحقیقات ایرانیِ یارشاطر» نامگذاری کرد و اکنون با موقوفه‌ای که از جانب «بنیاد میراث ایران» به دانشگاه اهدا شد، این مرکز بازسازی شده و بیش از پیش گسترش خواهد یافت. دریغا که وی خود چندان دوام نیافت تا افتتاح این مرکز را در ماه اکتبر به چشم ببیند.

فداکاری دکتر یارشاطر در راه مطالعات ایران تا بدان پایه بود که با فروش‌ گنجینه‌ی ارزشمند هنری و باستانیِ شخصیِ خود «بنیاد میراث ایران» (Persian Heritage Foundation) را پایه‌گذاری کرد و با کوشش و پشتکار بی‌نظیری وجوه لازم را برای بنیاد دانشنامه‌ی ایرانیکا فراهم آورد تا در آینده دستاوردهای فرهنگی خویش را پاس دارد. به اضافه با بخشندگیِ فراوان امکانات پژوهشی متعددی در چند دانشگاه در اروپا، آمریکا و کانادا فراهم آورد.

بیش از این‌ها می‌توان در مورد ایشان و شخصیت و سابقه و زندگی یارشاطر گفت ولی بنده چون موظف‌ام در اینجا به موضوعِ اصلی بپردازم به همین حد بسنده می‌کنم. نامش پاینده باد.


احسان یارشاطر، بنیان‌گذار نهادهای فرهنگی

علی بنوعزیزی

 

آنچه در زیر می‌خوانید برگردان سخنرانی دکتر علی بنوعزیزی در جشن نودوپنجمین سالروز تولد دکتر احسان یارشاطر در دانشگاه کلمبیا در نیویورک (17 آوریل 2015) است:

این افتخار و امتیاز نصیب من شده است تا در جشن نود و پنجمین سالروز تولد استاد احسان یارشاطر چند کلمه سخن بگویم. در شش دهه‌ی گذشته، نام استاد یارشاطر تقریباً با همه‌ی عرصه‌های ایران‌شناسی ممزوج بوده است. همگان ایشان را پیش‌کسوت این حوزه می‌دانند. در بخش‌‌های بعدی برنامه، آقایان دکتر مارتین شوارتز و دکتر احمد کریمی حکاک درباره‌ی سهم ایشان در مطالعات مربوط به زبان‌شناسی، تاریخ و فرهنگ پیش از ‌اسلام، و ادبیات فارسی صحبت خواهند کرد. من مایل‌ام بر دستاوردهای مهم استاد یارشاطر در ایجاد و هدایت نهادهایی تمرکز کنم که در دو نسل گذشته، منبع الهام و آگاهی پژوهشگران، دانشجویان، و بخش‌های گسترده‌ای از مردم عادی، در ایران و جهان، در رابطه با فرهنگ و تمدن ایران بوده‌اند.

می‌گویند که کار پژوهشگران و روشنفکران به عرصه‌ی اندیشه محدود می‌شود. بی‌تردید این توصیف کلیِ درستی از ماهیت پژوهش است، فعالیتی که اغلب در انزوای نسبی انجام می‌شود. اما محققانی وجود دارند که در طلب  دانش و بینش، خود را به حلقه‌‌های بسته‌ی همتایان و همکاران دانشگاهی محدود نمی‌کنند. آنها اماکن، ابزار، و نهادهایی می‌آفرینند که بخش‌‌های بسیار گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌تری از جامعه را در بر می‌گیرد و آموزش می‌دهد. موفقیت در چنین کارهایی مستلزم از خود گذشتگی، صبر، تهوّر، جستجوی منابع خارجی، و از همه مهم‌تر، همکاری فعال و مداوم با دیگران است. کارنامه‌ی حرفه‌ای استاد یارشاطر، که پیشگام پژوهش و نگارش در حوزه‌های گوناگون ایران‌شناسی بوده‌اند، حاکی از دومین نوع دانش‌پژوهی یعنی دانش‌پژوهشی به منظور آگاهی‌بخشی به عامه‌ی مردم است.

زندگی حرفه‌‌‌ای احسان یارشاطر در سال 1952 آغاز شد؛ زمانی که پس از پنج سال تحصیل در دانشکده‌ی مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن (SOAS) و دریافت مدرک کارشناسی ارشد به ایران برگشت (ایشان پیش از آن نیز در سال 1947زیر نظر علی اصغر حکمت به اخذ مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران نائل شده بود). در همین سال، ایشان به عنوان مدرّس زبان و ادبیات فارسی در دانشکده‌ی ادبیات داشگاه تهران منصوب شد. هرچند تدریس فرصتی برای سر خاراندن باقی نمی‌گذاشت اما ایشان توانست پژوهش‌های میدانی گسترده‌ای درباره‌ی گویش‌های تاتیِ جنوبی در روستاهای شمال غربی ایران انجام دهد، یعنی همان موضوعی که در دوران تحصیل در سواس (SOAS) با راهنمایی ایران‌شناس برجسته، والتر بی. هنینگ، به آن پرداخته بود.  همین پژوهش زبان‌شناختی پیش‌تازانه بود که مبنای پایان‌نامه‌ و اخذ مدرک دکترا از دانشگاه لندن در سال 1960 شد. در همین حال، وقتی استاد پیشین ایشان، ابراهیم پورداوود، بازنشسته شد، یارشاطر به جای ایشان متصدی کرسی «فرهنگ ایران باستان» در دانشگاه تهران شد.

در سال 1953، تنها یک سال بعد از آغاز فعالیت‌‌های آموزشی در دانشگاه تهران، دکتر یارشاطر نخستین پروژه‌ی مهم غیردانشگاهی خود را شروع کرد و «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» را بنا نهاد. هدف اولیه‌ی این مؤسسه ترجمه و نشر آثار کلاسیک به زبان فارسی بود- با رعایت موازین حرفه‌ای چاپ، ویرایش و ارائه‌ی منابع و مآخذ، که تا آن زمان در ایران‌‌ بی‌سابقه بود. یک سال بعد از تأسیس، این مؤسسه، ترجمه‌ی پنج اثر کلاسیک زیر را همزمان منتشر کرد: ویلهم تل، اثر شیلر (ترجمه‌ی محمد علی جمال‌زاده)، تریستان و ایزوت، اثر ژوزف بدیه (ترجمه‌ی پرویز ناتل خانلری)، پنج رساله، اثر افلاطون (ترجمه‌ی محمود صناعی)، پدران و پسران، اثر تورگنیف (ترجمه‌ی مهری آهی) و مکالمات، اثر کنفوسیوس (ترجمه‌ی حسین کاظم‌زاده ایرانشهر). اهمیت ادبی این آثار، شهرت مترجمان آن‌‌ها، دقت فوق‌العاده در بررسیِ درستی ترجمه، و ظاهر آراسته‌ی این کتاب‌ها توجه خوانندگان فرهیخته را جلب کرد و به اعتلای موازین چاپ و تولید کتاب در صنعت نوپای نشر در ایران کمک کرد. این مؤسسه، در کل، 71 اثر مهم ادبی جهان را تحت عنوان «مجموعه‌ی ادبیات خارجی» منتشر کرد. چندی بعد، این مؤسسه، سه مجموعه کتاب متناسب با نیازهای گروه‌‌های سنی جوان‌‌‌‌‌تر را بنا نهاد: مجموعهی کودکان، 7-4 ساله‌ها، مجموعهی نوجوانان، 11-8 ساله‌ها، و مجموعهی جوانان، 15-12 ساله‌ها. در این سه مجموعه حدود 98 عنوان کتاب منتشر شد.

به عقیده‌ی دکتر یارشاطر، توسعه‌ی اجتماعی هر کشوری به‌ شدت به سطح دانش و درک عمومی شهروندانش از دنیا و میراث فرهنگی کشور خود وابسته بود. بر همین اساس، و با دلگرمی حاصل از موفقیت مجموعه‌ی ادبیات خارجی، این مؤسسه، در میانه‌ی دهه‌ی 1950دست به انتشار چند مجموعه کتاب دیگر زد: مجموعهی معارف عمومی، 138 عنوان؛ مجموعهی متون فارسی، 48 عنوان؛ مجموعهی ایرانشناسی، 68 عنوان؛ و نیز چند مجموعه کتابشناسی تخصصی و عمومی، از جمله فهرست کتاب‌‌های چاپی فارسی. این مؤسسه، با چنین کارنامه‌ی پرباری، هم از لحاظ کمّی و هم از نظر کیفی، در ربع قرن حیات خود (1979-1953) سهم بیسابقه‌‌‌ای در اعتلای فرهنگی بسیاری از ایرانیان، از پیر و جوان، داشت. فعالیت این مؤسسه با همین نام تا دو سال بعد از انقلاب 1979 هم ادامه یافت اما سرانجام منحل و در دیگر سازمان‌‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ادغام شد. [شرح مفصل تاریخچه و دستاوردهای انتشاراتی این مؤسسه را می‌توان در مقاله‌‌‌ی «بنگاه ترجمه و نشر کتاب»، نوشته‌ی ادوارد جوزف، در ‌‌‌‌‌‌‌‌دانشنامه‌ی ایرانیکا یافت.]

در سال 1957، دکتر یارشاطر، به کمک ایرج افشار، عبدالحسین زرین‌کوب، و چند پژوهشگر دیگر، اولین «انجمن کتاب» مدرن در ایران را تأسیس کرد و به عنوان بازوی اصلی آن، نخستین نشریه‌ی بررسی کتاب با عنوان راهنمای کتاب را با همکاری ایرج افشار و مصطفی مقربی بنا نهاد. راهنمای کتاب به مدت دو دهه، تا هنگام تعطیلی‌اش در سال 1979، معتبر‌‌‌‌ترین نشریه‌ای بود که به بررسی آثار جدید درباره‌ی ادبیات، فرهنگ و تاریخ ایران، و نیز انتشار اخبار تحولات حوزه‌های گوناگون ایران‌شناسی در داخل و خارج از کشور می‌پرداخت.

 

 

در سال 1958، دکتر یارشاطر ایران را به مقصد نیویورک ترک کرد و دو سال به عنوان استاد مدعو ایران‌شناسی در دانشگاه کلمبیا خدمت کرد. ایشان از سال 1960 به مدت یک سال دوباره در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت اما سال بعد به دانشگاه کلمبیا بازگشت و متصدی کرسی تازه‌تأسیس هاگوپ کورکیان در ایران‌شناسی شد. ایشان تا هنگام بازنشستگی در سال 1990 نزدیک به سه دهه این کرسی را در اختیار داشت.

دوران چهل و پنج ساله‌ی فعالیت استاد یارشاطر در دانشگاه کلمبیا با هر معیاری نمونه‌‌‌ای خارق‌العاده از دستاوردهای پژوهشی، نهادسازی موفق، و ابتکارات حرفه‌‌‌ای تحوّل‌آفرین بوده است. ایشان علاوه بر تعلیم و تربیت دو نسل از دانشجویان در زمینه‌ی جنبه‌‌های مختلف تاریخ فرهنگی، ادبیات، و زبان‌های ایران، به ویرایش و نگارش چند کتاب مهم و  بیش از یکصد فصل و مقاله‌ی پژوهشی پرداختند؛ دو بار به عنوان رئیس دپارتمان زبان‌‌ها و فرهنگ‌‌های خاورمیانه خدمت کردند؛ و در سال 1967، مرکز  ایران‌شناسی (CIS) را بنیان نهادند و از آن زمان مدیریت آن را بر عهده داشته‌اند. این مؤسسه، که نخستین مرکز مخصوصِ مطالعه‌ی ایران در آمریکای شمالی بود، با حمایت از برگزاری سخنرانی‌‌های پژوهشگران برجسته، سمینارها، نمایشگاه‌‌های هنری، کنسرت‌‌ها و پروژه‌‌های مهم انتشاراتی، نقش مهم در پیشرفت ایران‌شناسی داشته است. برای مثال، می‌توان به حمایت این مرکز از انتشار مجموعه‌های مهمی نظیر «میراث ایران»، «ایران‌شناسی»، «هنر ایران»، «ادبیات مدرن ایران»؛ تصحیح علمی انتقادی شاهنامه‌ی فردوسی در هشت جلد، با یادداشت‌های مفصل جلال خالقی مطلق؛ ترجمه‌‌‌ی معتبر تاریخ طبری، مهم‌ترین اثر در حوزه‌ی تاریخ‌نگاری اسلامی، در 40 جلد؛ ترجمه‌‌‌ی دو جلدی تاریخ بیهقی، و سر انجام، مجموعه‌ی احتمالاً بیست‌جلدی تاریخ ادبیات فارسی اشاره کرد.

استاد یارشاطر در تعدادی از سازمان‌های حرفه‌ای در سراسر دنیا سمت‌های اجرایی و مدیریتی داشته‌اند. ایشان از میانه‌ی دهه‌ی 1950 تا کنون، در سمت‌هایی همچون دبیر انجمن ایرانی «فلسفه و علوم انسانی» وابسته به یونسکو، و نایب رئیس انجمن «شناخت لهجه‌های ایرانی» خدمت کرده‌اند. هدف از تشکیل انجمن «شناخت لهجه‌های ایرانی»، که زبان‌شناسان نامداری نظیر ژرژ ردارد، گئورگ مورگِنستیِرن، و امیلی بِنوِنیست در آن عضویت داشتند، تهیه‌ی اطلس جامع لهجه‌‌های ایرانی و افغانی بود. ایشان همچنین عضو افتخاری «انجمن ایران‌شناسی اروپا» و نیز «انجمن بینالمللی ایران‌شناسی» بودند و در سال 1997 به عنوان اولین رئیس انجمن اخیر انتخاب شدند.

اما مهم‌ترین دستاورد دوران طولانی و درخشان فعالیت استاد یارشاطر، ‌‌‌‌‌‌‌‌دانشنامه‌ی عظیم ایرانیکا است،که سرپرستی، اداره و نگه‌داری این نهاد مأموریت مادام‌العمر ایشان بوده است. پیش‌درآمد ایرانیکا، دانشنامهی ایران و اسلام بود، یعنی ترجمه‌‌‌ی فارسی شماری از مقالات ویراست دوم دانشنامه‌ی اسلام، همراه با مدخل‌‌های جدیدی درباره‌ی تاریخ و فرهنگ ایران، که به ویراستاری دکتر یارشاطر از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب در ایران منتشر شد. بین سال‌‌های 1975 و 1982، حدود 10 بخش از این دانشنامه به صورت جزوه منتشر شد. اولین بخش از نسخه‌ی انگلیسی کنونی ‌‌‌‌‌‌‌‌دانشنامه‌ی ایرانیکا، که کاملاً جدید و مستقل از نسخه‌ی قبلی فارسی ‌‌‌‌‌‌‌‌دانشنامه‌ی اسلام بود، در سال 1982 به صورت جزوه منتشر شد و شانزدهمین جلد آن که به حرف (K=ک) اختصاص دارد، به زودی تکمیل خواهد شد. به لطف انقلاب دیجیتالی اخیر در صنعت نشر، ایرانیکا به تدریج نسخه‌ی آنلاین هم یافته است، و اخیراً انجمن کتابخانه‌های آمریکا از آن به عنوان یکی از بهترین وب‌سایت‌های مرجع به نیکی یاد کرده است. امروزه، پژوهشگران، معلمان و محققان دانشنامه‌ی ایرانیکا را معتبرترین منبع لازم برای کسب اطلاعات در باره‌ی جنبه‌‌های مختلف تمدن ایران می‌دانند.

بیست و پنج سال قبل (1990)، در مقاله‌ای که درباره‌ی جلد اول ‌‌‌‌‌‌‌‌دانشنامه‌ی ایرانیکا در نشریه‌ی بینالمللی مطالعات خاورمیانه نوشتم، گفتم که دانشنامه‌ی ایرانیکا مهم‌ترین کار این قرن در جهت ترقی حوزه‌ی مطالعات ایران‌شناسی به شمار خواهد رفت.» در آن زمان، این قضاوت را با اعتمادی نسبی بیان کردم زیرا نُه دهه از قرن بیستم سپری شده بود. حالا که انتظار می‌رود نسخه‌ی دیجیتالی این دانشنامه کمتر از یک دهه‌ی دیگر تکمیل شود، به خود اجازه می‌دهم که پیش‌بینی کنم که بی‌تردید دانشنامه‌ی ایرانیکا، جامع‌‌‌‌ترین، معتبرترین و ماندگارترین اثر پژوهشی قرن‌های بیستم و بیست‌ویکم درباره‌ی همه‌ی جنبه‌‌های تمدن ایرانی خواهد بود.

*****

چند سال پیش، استاد یارشاطر، هنگام تأمل در باب سال‌‌های اولیه‌ی عمر حرفه‌‌‌ای خود، با تواضعی مبهوت‌کننده گفتند:

به محض این که کار خود را [در دانشگاه تهران در اوایل دهه‌ی 1950] شروع کردم، به ویروسی مبتلا شدم که عارضه‌ی اصلی‌اش این است که برای آدم هیچ اوقات فراغتی باقی نمی‌گذارد و سبب می‌شود که آدم به دنبال استفاده از هر دقیقه و ثانیه باشد... من برای خودم چندان وقتی به جهت استفاده از جنبه‌‌های لذت‌بخش‌‌‌‌‌تر زندگی باقی نگذاشتم.»

همه‌ی ما می‌دانیم که این ویروس هولناک هرگز پیکر استاد یارشاطر را رها نکرده و سبب شده که ایشان هر روز هفته تا دیروقت پشت میز بنشینند و کار کنند. هرچند این ویروس خیلی سمج بوده اما هرگز نتوانسته از میل مهارناپذیر ایشان به زندگی و ارج‌نهادن به چیزهای ظریف‌‌‌‌‌تر و «لذت‌بخش‌تر» آن همچون هنرها، اشعار فارسی، موسیقی، رقص، سفر، پیاده‌روی‌‌های طولانی (با گوشی) در ریورساید پارک، و مهم‌تر از همه، معاشرت با انبوه دوستان و ستایندگانش بکاهد.

 

برگردان از آسو