تاریخ انتشار: 
1398/01/15

۱۷۵ سال مبارزه با ادیان بابی و بهائی

پیام اخوان

تاریخ به یک اندازه از گذشته و حال سخن می‌گوید. شرح اعصار گذشته صرفاً نه نوعی بازیابیِ واقعیت‌های عینی بلکه در عین حال فهم آنها در پرتو ارزش‌ها و اولویت‌های کنونی است. وقتی گسست‌ها و پیوست‌ها، نقاط عطف و پیشرفت‌های گذشته را مشخص می‌کنیم بدون استثنا درباره‌ی منابع و نظرات، رویدادها و دوره‌هایی که به نظرمان مهم هستند، دست به انتخاب می‌زنیم. به حرف فاتحان جنگ گوش می‌کنیم یا به حرف مغلوبان؟ به روایت بردگان اعتماد می‌کنیم یا به روایت برده‌داران؟ فقط مردان قدرتمند را تجلیل می‌کنیم یا از زنان نامرئیِ پشت صحنه هم حرف می‌زنیم؟ تنها انقلاب‌های خشونت‌آمیز را نشانه‌ی تحول می‌دانیم یا پیشرفت‌های جزئی در تعاملات روزمره‌ی فرهنگ را هم در نظر می‌گیریم؟ زمان را تکرار حتمیِ گذشته می‌دانیم یا نوعی دعوت به خیال‌پردازی درباره‌ی سرنوشتی متفاوت؟ شاید خود رویدادها به اندازه‌ی اهمیتی که برای معنایشان، یعنی به اصطلاح درس‌های تاریخ، قائل‌ایم مهم نباشند. از این منظر، کتاب‌های مهم تاریخ خودشان تاریخ‌سازند زیرا اتفاقات گذشته‌های دور را به روایتی درباره‌ی مبارزه‌ی کنونی برای بنای آینده‌ای بهتر تبدیل می‌کنند.

بر این اساس، ۱۷۵ سال مبارزه با ادیان بابی و بهائی، اثر فریدون وهمن، استاد بازنشسته و پژوهشگر نامدار ایران‌شناسی در دانشگاه کپنهاگ، یک کتاب تاریخیِ تاریخ‌ساز است، کتابی فوق‌العاده که در زمانی استثنایی در بحبوحه‌ی تحولات کنونیِ کشوری باستانی نوشته شده است. این کتاب به ظلم‌ و ستم تاریخیِ فاحشی می‌پردازد و به‌رغم همه‌ی موانع، در پی یافتن راهی به رهایی است. وهمن روایتی جامع و غم‌انگیز، آزارنده اما دقیق، و شیوا اما دانشورانه از نفرتی مهلک و وسواس‌گونه ارائه می‌دهد، نفرتی که تأثیر عمیقی بر شکل‌گیریِ هویت مدرن ایران بر جای نهاده است. او با مهارتی ستودنی رویدادهای تاریخیِ انتزاعی و داستان‌های شخصیِ درد و رنج را به هم می‌آمیزد و نشان می‌دهد که انتخاب‌های صاحبان قدرت چطور به زندگی مردم عادی شکل داده است. اهریمنی جلوه دادن بابی‌ها و بهائیان و سپرِ بلا کردن آنها، از بدو پیدایش این ادیان در میانه‌ی قرن نوزدهم تا کنون، خیانت روحانیون متعصبی که عوام نادان را علیه به اصطلاح کفار تحریک کرده‌اند، همدستیِ سیاستمداران فرصت‌طلبی که چنین فجایعی را نادیده گرفته‌اند، و بی‌رحمیِ تکان‌دهنده به منظور نابودی همه‌ی بابی‌ها و بهائیان بخشی از گذشته‌ای هولناک اما بی‌چون‌وچرا است که آگاهی از آن به فهم مشکلات کنونیِ ایرانیان کمک می‌کند، ایرانیانی که برای آزادی از چنگ ایدئولوژیِ زشت و مهلکی مبارزه می‌کنند.

خواننده‌ی این روایت تاریخیِ جذاب و مستند، این مبارزه‌ی جانانه میان رفتار انسانی و غیرانسانی، از پیوستگی میان گذشته و حال حیرت‌زده می‌شود: تعصب و فساد مخرب کنونی، سقوط کشوری بزرگ و متکثر به ورطه‌ی نارواداری، اختلاف و ناامیدی، ثمره‌ی تلخ بذر نفرتی است که در قرن نوزدهم کاشته شد. وهمن به توصیف اوضاع هولناکی می‌پردازد که دانشجویان تاریخ با آن آشنایی دارند اما مسئله این است که این اتفاقات هنوز هم، در جهان پست‌مدرن قرن بیست و یکم، ادامه دارد. کشتار بی‌رحمانه‌ی زنان، مردان و کودکان بی‌گناه به دست اراذل و اوباش و پیروان نادان و ساده‌لوح روحانیون که می‌پندارند قتل کفار سبب جلب تأییدات الهی می‌شود، یادآور یهودستیزیِ دوران جنگ‌های صلیبی است؛ شکنجه‌ی بی‌رحمانه‌ی زندانیان برای واداشتن آنها به دست برداشتن از عقاید خود و در غیر این صورت، اعدام ایشان به دوران سلطه‌ی دستگاه تفتیش عقاید در اسپانیا شباهت دارد؛ آتش زدن، غارت کردن و از بین بردن روستاهای بهائی یادآور پاک‌سازی قومی در بالکان است؛ نابود کردن عبادتگاه‌ها و اماکن مقدس بهائیان، و حتی هتک حرمت مردگان در قبرستان‌ها یادآور ویرانگریِ بی‌خودوبی‌جهت وَندال‌ها ]در اروپای قرون وسطی[ است؛ نهادینه‌کردن تبعیض در قوانین و محروم کردن بهائیان از حق ازدواج، کار و تحصیل یادآور وضع قوانین نورمبرگ در سال 1935 در آلمان نازی است. این احساسات غیرانسانی را می‌توان در فتوای رهبر ایران، آیت الله خامنه‌ای، مبنی بر «نجاست» همه‌ی بهائیان دید (فقها این واژه‌ی تحقیرآمیز را در اشاره به سگ و خوک هم به کار می‌برند). همچون دیگر نمونه‌های تاریخیِ بلاگردانی، علت این اعمال فجیع نه ارتکاب خطایی از سوی قربانیان بلکه ناشی از غرض‌ورزی و انحراف فکریِ عاملان این فجایع است-آنها باید به انسانیت‌زدایی از دیگران و نابودی ایشان بپردازند تا احساس قدرت کنند.

هدف اصلی از نسبت دادن هر چیز بدِ قابل‌تصوری به بهائیان، ناآگاه نگه داشتن توده‌های دین‌دار است-دین‌دارانی که مطیع و آلت دستِ روحانیونی هستند که فکری جز پیشبرد دسیسه‌های سیاسیِ خود در سر ندارند.

توجه به این گذشته‌ی تاریک و نفرت‌انگیز، و حساسیت روشنفکران پیشرو ایران نسبت به این ظلم و ستم فاحش، حاکی از میل به زندگی در جامعه‌ای عادلانه است که در آن همه‌ی ایرانیان، فارغ از عقایدشان، از حقوق برابر بهره‌مند باشند. محکومیت فزاینده‌ی بهائی‌ستیزی نشانه‌ی دگرگونیِ تدریجیِ استبداد روحانیت‌سالار به فرهنگ شفقت است، فرهنگی مبتنی بر آگاهی راسخ از این که حقوق بشر به همه‌ی انسان‌ها تعلق دارد. در این برهه‌ی تاریخی، در زمان خیزش دوباره‌ی مردم و دست و پنجه نرم کردن با گذشته، این کتاب به خوبی نشان می‌دهد که رفتار غیرانسانیِ نهادینه با گروهی از ایرانیان صلح‌طلب و مترقی، پیامدهای فاجعه‌باری برای همه‌ی ایرانیان داشته است. استاد وهمن به روشنی نشان می‌دهد که تاریخ بهائی‌ستیزی، از بدو پیدایش جنبش انقلابیِ بابی در میانه‌ی قرن نوزدهم تا نسل‌کشی در دوران قاجار، و وضعیت بهتر اما همچنان مخاطره‌آمیز دوران پهلوی و احیای فاجعه‌بار کارزارِ ایدئولوژیک پس از انقلاب 1357، سرشار از نظریه‌های توطئه‌ی بیمارگونه‌ای بوده است که به دست روحانیون منفعت‌طلب و مرتجع ساخته و پرداخته می‌شود. این نظریه‌ها گروهی از ایرانیان مترقی و متعهد به نوزاییِ اخلاقی ایران را جاسوس کشورهای خارجی، اهریمن‌صفت، شیطان‌پرست و دشمن اسلام جلوه می‌دهند تا با فریب دادن آدم‌های زودباور قدرت را در دست روحانیون نگه دارند. هدف اصلی از نسبت دادن هر چیز بدِ قابل‌تصوری به بهائیان، ناآگاه نگه داشتن توده‌های دین‌دار است-دین‌دارانی که مطیع و آلت دستِ روحانیونی هستند که فکری جز پیشبرد دسیسه‌های سیاسیِ خود در سر ندارند.

بعضی از آرمان‌های بهائی عبارت‌اند از حکومت دموکراتیک و مشورت‌محور به جای جزم‌اندیشیِ اقتدارگرایانه؛ نظم بین‌المللیِ صلح‌آمیز به جای حمله و تجاوز؛ برابری زن و مرد به جای تبعیض جنسیتی؛ عدالت اجتماعی و تحول اخلاقی به منظور از بین بردن فساد فراگیری که به سود اقلیت و به زیان اکثریت است؛ آموزش و پرورش مدرن و به رسمیت شناختن آزادی انتخاب در امور معنوی بدون دخالت واسطه‌های مرموزی به نام «علمای دین». همه‌ی این‌ اعتقادات رهایی‌بخش، تهدید مستقیمی برای روحانیونی به شمار می‌رود که مروج ایدئولوژی‌های جزم‌اندیشانه و اقتدارگرایانه‌ای هستند که پیامدی جز مصیبت و بدبختی برای ایرانیان نداشته است. امروز در شهرها و روستاهای سراسر کشور، در ویدیوهای موجود در یوتیوب و شبکه‌های اجتماعی، در فیلم‌ها، کتاب‌ها، مجسمه‌ها و نقاشی‌ها و در فریاد توده‌های آزادی‌خواه و عدالت‌طلب ایران شاهد دمیدن طلیعه‌ی آگاهیِ مردمی هستیم که فهمیده‌اند رهایی بهائیان یعنی رهایی همه‌ی ایرانیان.

شاید چشمگیرترین وجه روایت تاریخیِ وهمن نه بیش از یک و نیم قرن ظلم و ستمِ بی‌وقفه بلکه استقامت شگفت‌آور جامعه‌ی بهائی در برابر چنین نفرت و خشونتی باشد. مرد بی‌گناهی را در نظر مجسم کنید که تنها به علت اعتقادات دینی‌اش جلوی چشم همسر و فرزندانش با ضربه‌ی چاقو به قتل می‌رسد و هرچند قاتل به ارتکاب جرم اعتراف می‌کند اما دادگاه او را تبرئه می‌کند چون از نظر فقهی قتل کافر حلال است. این اتفاق، که به شکلی یکسان در سال‌های 1850، 1903، 1950 و 2016 رخ داده، تنها یکی از اعمال شنیعی است که وهمن به شرح و توضیح آن پرداخته است. بهائی‌ستیزی تنها در گذشته‌ای دور رخ نداده است بلکه واقعیت روزمره‌ی حال است. بنابراین، حیرت‌آور است که به‌رغم سال‌ها تلاش و کوشش مداوم، از جمله استفاده‌ی چهل ساله‌ی جمهوری اسلامی ایران از قدرت و منابع عظیم خود-دادگاه‌های انقلاب و سپاه پاسداران، شکنجه‌گران و نیروهای امنیتی، و نفرت‌پراکنیِ بی‌وقفه در کتاب‌های درسی و رسانه‌های حکومتی- روحانیون نتوانسته‌اند که جامعه‌ی بهائی را از بین ببرند یا روحیه‌ی اعضای این جامعه را در هم بشکنند. برعکس، نفرت‌پراکنان امروز به روشنی می‌بینند که تلاش‌هایشان نافرجام مانده است و شمار فزاینده‌ای از ایرانیان متنفذ، خواه مذهبی یا سکولار، ضمن ابراز همدردی و حمایت از بهائیان، از سکوت خود در گذشته ابراز پشیمانی می‌کنند و با ترویج فهم جدید و رهایی‌بخشی از شهروندی، خواهان رعایت حقوق این اقلیت ستم‌دیده می‌شوند.

نسخه‌ی اصلیِ فارسیِ این کتاب-که بیش از یک دهه‌ی قبل با عنوان «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهائی» منتشر شد-به سرعت به یک اثر تاریخیِ بسیار مهم تبدیل شد. اکنون بسیاری از صاحب‌نظران این کتاب را معتبرترین منبع تاریخی درباره‌ی بهائی‌ستیزی در ایران می‌دانند. این کتاب به بحثی ضروری در میان نسل جدیدی از روشنفکران و فعالان ایرانی دامن زده زیرا آنان به کنکاش در گذشته‌ای مشغول‌اند که به وضعیت کنونی انجامیده است. در این مقطع سرنوشت‌ساز تاریخی، در زمانی که مدافعان حقوق بشری همچون نسرین ستوده و شیرین عبادی، و روحانیون شجاعی نظیر آیت الله منتظری و آیت الله معصومی تهرانی، جسورانه به ابراز همبستگی با هم‌وطنان بهائیِ خود پرداخته‌اند، این کتاب الهام‌بخش فیلم‌های بدیعی مثل تابوی ایرانی (رضا علامه‌زاده) و باغبان (محسن مخملباف) بوده که به آگاه کردن عموم مردم از وضع اسفناک این جامعه‌ی صلح‌طلب یاری رسانده‌اند. اکنون به لطف گروهی از مترجمان و ویراستاران، ترجمه‌ی انگلیسیِ دقیق و آراسته‌ای از این کتاب در دسترس خوانندگان سراسر دنیا قرار گرفته است، آن هم در زمان مهمی که عده‌ی زیادی از جهانیان اخبار مبارزه‌ی ایرانیان برای دموکراسی و حقوق بشر را با علاقه دنبال می‌کنند.

مطالعه‌ی کتاب دکتر وهمن درباره‌ی بهائی‌ستیزی ضروری است؛ این اثر در آنِ واحد، حماسه‌ای تاریخی، کارِ دل و چالشی اخلاقی است. خوانندگان کتاب نباید فراموش کنند که نویسنده هرچند پژوهشگر ممتاز ایران‌شناسی است اما خویشاوندان و دوستانش هم قربانیِ خشونت متعصبانه بوده‌اند و خود نیز دهه‌ها در تبعید به سر برده است. ایمانِ راسخِ او به قدرت منقلب‌کننده‌ی حقیقت، به‌رغم این تجربه‌ی تلخ، درخورِ اعتنا است. طرفه این که اگر وهمن به میهن بازگردد شکنجه و زندانی خواهد شد. در برابر دروغ‌ها و تهمت‌های مداوم دستگاه تبلیغاتیِ نفرت‌پراکن جمهوری اسلامی، که یادآور ۱۹۸۴ جورج اورول است، وهمن با نگارش اثری معتبر به تعمیق شناخت تاریخی یاری رسانده و به خوبی نشان داده که دانش‌پژوهی می‌تواند نوعی مقاومت در برابر ظلم و ستم باشد. این کتاب به ما یادآوری می‌کند که نخستین گام برای بنای دنیایی بهتر، استفاده از قدرت کلمات و کمک به تنویر افکار است. دکتر وهمن با نگارش این اثرِ بدیع تاریخی هدیه‌ای ماندگار به ما ارزانی داشته است: پنجره‌ای به گذشته‌ای تاریک، و دری به آینده‌ای روشن.

 

برگردان: عرفان ثابتی


پیام اخوان استاد حقوق بین‌الملل در دانشگاه مک‌گیل در مونترال است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او است:

Payam Akhavan, ‘Foreword’, in Fereydun Vahman (2019) 175 Years of Persecution: A History of the Babis & Bahais of Iran, Oneworld Publications.