طالب را پیش چشمانم دیدم. ریش و دستار و قیافهاش را دیدم. تفنگش را دیدم. یک نفر نبود. دو نفر نبودند. یک گروه بودند. در جاده، در کوچه، عربدهکشان از عقب دختران میدویدند.
اجازه است که من نفس بکشم و زندگی کنم، نه آن طوری که شما میخواهید، بلکه آن طوری که خودم میخواهم، با شرایط خودم و با علایق خودم؟
حالا من دیگر آن ساقهی نازکی نیستم که با وزیدن یک باد سبک قطع شوم؛ ریشهام آنقدر محکم است که بزرگترین طوفانها هم نمیتواند از پا درم بیاورد.
چهار یا پنج ساله بودم که روزی متوجه شدم دیگر قرار نیست به این زودیها خاله مهوش و خاله فریبا را ببینم؛ آنها قرار بود که به «زندان» بروند.
سارا معلم مدارس دخترانه در سنندج است و همراه با عدهای از همکارانش یک مدرسهی آموزش آنلاینِ خودگردان برای دختران در این شهر طراحی و راهاندازی کرده است. با او دربارهی این مدرسه و طرز کارِ آن گفتگو کردهایم. «سارا» نام مستعاری است که برای حفظ امنیتِ او به کار میبریم.
پرستو معلمی اهل افغانستان است و از زمان روی کار آمدن طالبان و ممنوعیتِ تحصیل دختران، همراه با گروهی از زنان در مدارس مخفی به آموزش دختران پرداخته است. در این مقاله بنا به دلایل امنیتی نامی مستعار برای او برگزیدهایم.