مکافاتِ سگ بودن

هادی کی‌کاووسی

«روز‌به‌روز تعدی نسبت به حیوانات بیشتر می‌شود. این بی‌حسی شرف یک ملتی را تحقیر می‌کند. جای بسی تأسف است که تاکنون برای وضع نمودن قوانینی جهت منع از ظلم نسبت به حیوانات در این مملکت اقدامی نکرده‌اند.»

این سخنان انسانی امروزی در دفاع از حیوانات نیست. صادق هدایت نویسنده‌ی ایرانی نزدیک به یک‌صد سال قبل در رساله‌ی انسان و حیوان که شرحی‌ است مفصل بر شکنجه‌ی حیوانات چنین آورده است. یک قرن پس از او و منشورش مسئله‌ی حقوق حیوان شهری در ایران هنوز معمایی حل نشده است. قوانین و لوایحی که در پیچ و خم دستگاه‌ها و نهادهای مرتبط وضع شده نیز خروجی شفافی نداشته‌اند. دستگاه قضا هر از چندی با محاکمه‌ی حیوان‌آزاران خود را موظف به برخورد با این افراد نشان می‌دهد. فعالان حقوق حیوانات اما معتقدند که حیوان‌آزارانِ دیگری هستند که به مراتب خطرناک‌تر از دسته‌ی اول می‌باشند: سگ‌کشانِ دولتی.

 

تاریخ زوالِ سگ

در ایرانِ باستان باوری بود که سگ با کمک خروس ارواح پلید و جادوگران را هنگام شب از زمین دور می‌کند و با آوای خود درد و رنج و آزار را از بین می‌برد.[1] تاریخ پرفراز و نشیب سگ‌ها و انسان‌ها در ایران با چنین عبارتی آغاز می‌شود. ایرانیان باستان براساس کتاب دینی خود باور به محافظ بودن سگ داشتند. «سگدید» یکی از دلایل این ادعاست. مراسمی برای راندن دیو «نسوج» یا دیومرگ از روح و روان شخص رو به موت که با حاضر کردن سگ بر بالین محتضر انجام می‌شده تا از وی محافظت کند. به وقتِ تولد نیز باز این سگ بوده که بر بالین نوزاد حاضر می‌شده تا ارواح خبیث از وی دور شوند. تولد و مرگ آدمی با دیدار سگ به وقوع می‌پیوسته است. پس از اسلام و در متون کهن فارسی سگ، به رغم نجس تلقی شدن، اغلب تصویر موجهی دارد.

تحلیل رفتن تدریجی سگ در نظم و نثر فارسی از صدایش آغاز می‌شود. آوای سگ در ابتدا، «بانگ» یا «آواز» نامیده می‌شود. به تدریج این آواز و بانگ به «عف‌عف» و «عوعو» و «پاس» و «پارس» و سرانجام واق‌واق منتهی می‌شود. اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های متأخر نیز سگ را در جایگاه بهتری قرار نمی‌دهند. «مثل سگ پشیمان شدن» یا «دیگی که برای ما نمی‌جوشد سر سگ درش بجوشد». سگِ خوش‌آوای نظم و نثر کلاسیک فارسی طی چند قرن در مَتل‌ها و مَثل‌های فارسی بار منفی می‌گیرد و از حیوانی وفادار و قدرشناس به موجودی پست و قدرنشناس بدل می‌گردد.

 

مردمان و حاکمان

ویتا سکویل‌وست و همسرش هرولد نیکسون هر دو نویسنده بودند. آن‌ها در اوایل قرن بیستم به دلایل شغلی سالیانی را در ایران گذراندند. زوج انگلیسی، ایران را بسیار دوست داشتند. تنها یک چیز آنان را آزار می‌داده: جفای به حیوانات. خانم وست در کتاب مسافر تهران می‌نویسد: «چیزهایی به یاد دارم که قادر به نوشتن آن نیستم. این طرز رفتار به این جهت نیست که این مردم بی‌رحم‌اند بلکه به خاطر این است که ناآگاه‌اند. ایرانیان اساساً مردم مهربانی هستند اما نسبت به درد و رنج حیوانات آگاهی ندارند.»

چنین فاصله‌ای را می‌توان نتیجه‌ی باورها و فرامین مذهبی مسلط دانست که سگ را نجس و پلید می‌داند و به خاطر شدّت پلیدی آدمی باید از آن دوری کند. این در حالی است که در قرآن هیچ اشاره‌ای به این نجاست نشده. با این‌حال دیدگاه فقهی شیعه به مرور سگ ارجمند باستانی را به استعاره‌ای بدل می‌کند که شنیدن نام آن کافی ا‌ست تا ناپاکی و نادرستی در ذهن تداعی شود و همین نگرش در نهایت سبب‌ساز بروز رشته وقایعی شود که در چهار دهه‌ی گذشته به روش‌های مختلف کشتن‌اش را روا کرده است.

 

سگِ پاسوخته

سگ‌های ایرانی از دوران باستان به سه دسته تقسیم شده‌اند. در اوستا، فرگرد سیزدهم وندیداد به تفصیل از سگ‌های گله، سگ‌های خانگی و سگی سخن گفته می‌شود که هیچ یک از توانایی‌های سگان دیگر را ندارد. این سگ، ولگرد نام دارد. پسوندی که مترادف نابودی است. پاسوخته، هرزه‌گرد و بلاصاحب از القاب دیگر این نوع سگ است. چنین سگی نسبت دو همنوع دیگرش در معرض آسیب‌های جدی‌تری قرار دارد. هر چند که سگ‌های دسته‌ی دوم یعنی خانگی نیز به خاطر تصویب برخی قوانین حال و روز بهتری ندارند و هر آن احتمال این‌که به پاسوختگی دچار شوند وجود دارد -از سگ‌های گله خیالمان راحت است چون می‌دانیم به قدر کافی از شهر و نهادهای آمر دور هستند.- سگ دسته‌ی سوم به دلیل مطرود شدن تبدیل به تصویر مسلط مجریان قانون شده است. دیگر مهم نیست سگ پاسوخته، سگ گله بوده یا سگی خانگی. به محض خیابانی شدن محکوم به نابودی است. این نابودی پیشتر و در دهه‌ی شصت و هفتاد و هشتاد در انظار عموم رخ داده و جامعه کمتر بدان واکنش نشان داده است.

سگ‌کشی حتی می‌توانسته در سال‌هایی مردم را بخنداند. در فیلم تحفه‌ی هند (۱۳۷۳) اکبر عبدی در نقش مأموری سگ‌کش در روز روشن با تفنگی به دنبال سگی روان است و تراژدی این‌که چنین سکانسی به کمدی بدل می‌شود. دو دهه بعد با همه‌گیرشدن اینترنت و شبکه‌های اجتماعی از علنی‌کشی سگ‌ها در انظار عمومی کاسته شد و باعث شد تا خفاکشی رایج شود. مأموران شهرداری و لباس شخصی‌ها در ظلمات شب به روش‌های مختلف این اولین همنشین انسان را از حس پاسوختگی خلاص می‌کنند. امید پاسوختگان به زنده‌گیری نیز رؤیایی باطل بود. در بسیاری موارد عملیات زنده‌گیری به مرده‌گیری ختم شده و می‌شود. شکارچیان برای زنده‌گیری به استفاده از سلاح سرد یا سلاح جنگی و ساچمه‌زنی متوسل می‌شوند که مرگ آنی پیامدش است. سگ‌هایی که عاقبت زنده‌گیری می‌شوند نیز با مشکل بزرگی روبه‌رو می‌شوند و آن این‌که پیمانکاران نمی‌دانند چطور باید آن‌ها را نگهداری کنند. بنابراین یک راه پیش روی خود می‌بینند: کشتن.

 

مرگِ بی‌ترحم

ایران از معدود کشورهای دنیاست که قانونی جهت حمایت از حیوانات شهری ندارد. تنها دستورالعملی که در سال ۱۳۹۲ به استانداری‌ها ابلاغ می‌شود دستورالعمل کنترل جمعیت سگ‌های ولگرد به روش زنده‌گیری است. براساس این دستورالعمل، شهرداری‌ها موظف به زنده‌گیری سگ‌های ولگرد هستند و در صورت کوتاهی، مرتکب تخلف قانونی می‌شوند. این یعنی شهرداری‌ها حق کشتار سگ‌ها را ندارند. سگ‌هایی که زنده‌گیری می‌شوند پس از معاینه، تفکیک و به دو دسته‌ی اصیل و آلوده تقسیم می‌شوند. اصیل می‌باید در انتظار متقاضی بماند و آلوده در انتظار مرگ. مرگی که «با ترحم» نامیده می‌شود. در دستورالعمل ابلاغی تأکید شده که سگ‌های بدون‌استفاده و نامفید باید ابتدا با تزریق عضلانی «کتامین واسپور مازین» بیهوش و سپس با تزریق ترکیبات «بنزودیازپینِ وریدی» بدون احساس هیچ‌گونه دردی دچار مرگ مغزی، قلبی و تنفسی شوند.

یک کارشناس استانداردهای زیست‌محیطی در گزارشی به روزنامه‌ی خراسان در سال ۹۳ پرده از سکوت قانون در برابر دستورالعمل زنده‌گیری برمی‌دارد: این‌که پیمانکارانِ شهرداری سگ‌ها را زنده‌گیری و در شرایط غیراستاندارد نگهداری می‌کنند و بعد آن‌ها را بدون حضور ناظران قانونی با رو‌ش‌های بی‌رحمانه‌ای معدوم می‌کنند. «شهرداری به پیمانکار برای صید سگ ۲۵هزار تومان و برای معدوم کردن آن با تزریق «آمپول» (مرگ با ترحم) نیز ۲۵هزار تومان پرداخت می‌کند در حالی‌که پیمانکار برای استفاده از ۲ آمپول که یکی برای بیهوشی و دیگری برای معدوم کردن بدون درد است باید ۳۵ هزار تومان هزینه کند که با این حساب معدوم کردن سگ با روش با ترحم برای آن سودی ندارد.» اینجاست که پیمانکار به مایعِ جایگزین می‌اندیشد. اتفاقی که در سوله‌ای در شهر مشهد رخ داد و در میان خیل وقایعی که خبری نمی‌شوند این یکی رسانه‌ای شد. سگ‌ها در این سوله با تزریق سولفات منیزیم و گازوئیل از پای درآمده‌اند. با تزریق مستقیم به قلب. گزارشی که مدیرعامل سازمان پسماند شهرداری مشهد و مدیرکل محیط‌زیست خراسان رضوی هر دو وقوع آن را تکذیب و معدوم کردن سگ‌ها به روش بدون ترحم را به شهر دیگری نسبت دادند. اما با روشدن اسناد و مستندات اظهارنظر عجیب‌تری طرح کردند: این طرح آزمایشی بوده است!

 

پولِ خون

شهریورماه امسال شهرداری گالیکش بر روی بیلبوردی در سطح شهر اطلاعیه‌ای نصب کرد و شهروندان را دعوت کرد که رأس ساعتی مقرر به شکار شبانه‌ی سگ‌ها بروند. ساناز سماواتی، بازیگر تئاتر و تلویزیون درباره‌ی اطلاعیه‌ی شهرداری گالیکش در اینستاگرام می‌نویسد: «هیچ‌کس می‌دونه اینجا کجاست؟ شماره شهرداریش چیه؟ شرط می‌بندم بریم اونجا کلی نیازهای شهری هست که انجام ندادن. اون‌وقت تو این وضعیت دارن فقط سگ می‌کشن! موندم کی باهاشون همکاری می‌کنه؟ کی حاضره پولِ خون ببره سر سفره زن و بچه‌اش.»

در این دعوت به کشتار نام کار گروه سلامت استان نیز به چشم می‌خورد. آزار و کشتار سگ‌های بی‌خانمان اغلب به بهانه‌ی دفاع از امنیت و بهداشت شهروندان صورت می‌گیرد. مسئولان در دفاع از ماشین کشتار از خواست جامعه سخن می‌گویند. این‌که مردم جانشان به لب رسیده و از خوف سگ، شب‌ها در معابر آمد و شد نمی‌کنند. آنها سگ‌های ولگرد را خطری برای اقشار آسیب‌پذیر می‌دانند و خواستار مستمر بودن عملیات اتلاف هستند. کشتار سیزده‌ هزار سگ طی یکسال در شهرهای رفسنجان و مشهد تنها به بهانه‌ی سلب آرامش و ایجاد ترس و وحشت در شهروندان و بیماری هاری صورت گرفته است. اما این‌که توله‌سگی چند روزه چه هاری و خوفی می‌تواند به جان اجتماع بیندازد خود سؤالی است که فعالان این حوزه از دستگاه‌های قانونی می‌پرسند.

سازمان دامپزشکی با واکسیناسیون می‌تواند این بخش از سلامت سگ‌ها را به عهده بگیرد و از هراس عمومی بکاهد. اما واکسیناسیون سگ‌های بی‌صاحب در برنامه‌ی این سازمان نیست. رییس انجمن حمایت از حقوق حیوانات با صحه گذاشتن بر خلأهای قانونی در زمینه‌ی حمایت از حیوانات شهری و روستایی و بازدارنده نبودن مجازات مربوط به تخلفات حیات وحش، ‌از پیش‌نویسی می‌گوید که در سال‌های گذشته براساس خلأهای قانونی کشور، توسط این انجمن نگاشته شده و تا امروز، ‌هیچ نهاد قانونی از آن حمایت نکرده است.

جاوید آل داوود می‌گوید: «در خصوص این‌که قانونی در زمینه‌ی حمایت از این دسته از حیوانات داشته باشیم، باید بگویم نداریم. تنها قانونی که در مورد حمایت از حیوانات شهری است، قانونی است که بر می‌گردد به سال‌های ۴۶ و ۴٨ که در آن فروشندگان مرغ را در صورتی که مرغ را از پا می‌گرفتند، ‌برایشان جریمه‌ی دو ریالی در نظر می‌گرفتند... خودمان پیش‌نویسی برای قانون حمایت از حیوانات... آماده کرده بودیم با ۴٨ ماده واحده. به مجلس ششم پیشنهاد کردیم و فکر می‌کردیم شاید دغدغه‌های زیست‌محیطی بیشتری داشته باشند... اما هراس نمایندگان از این بود که مسئله سیاسی می‌شود و می‌گویند مجلس همه مشکلات مملکت را‌‌ رها کرده و به مسائل حقوق حیوانات چسبیده است.»

 

ظلمت در نیمروز

محمدعلی کاتوزیان در شرح مفصلی بر داستان سگ ولگرد صادق هدایت می‌نویسد: «قانون آن هم نسبت به حمایت از حیوانات فقط آن‌گاه نافذ است که مردم آن را پذیرفته باشند. یعنی تا مردمان اگر نه حس همدردی دست کم حس ترحم چه به حیوانات چه به همنوعشان نداشته باشند قانون رسمی را هم خاصه در مورد حیوانات زیر پا می‌گذارند.» آن‌چه کاتوزیان آرزویش را دارد تنها پس از پدیدارشدن فیلم‌ها و ویدئوهای شکنجه‌ی سگ‌ها در سوله‌ای در شیراز نمایان می‌شود. معترضین به مقابل سازمان محیط‌زیست می‌روند و خواستار مجازات عاملین و ایجاد قانونی در حمایت از سگ‌های به قولی بی‌صاحب می‌شوند. معصومه ابتکار رئیس سازمان محیط‌زیست با حضور در جمع معترضین به خلأ قوانین بازدارنده معترف می‌شود و عاملین را محکوم می‌کند. پس از آن بود که وزارت‌کشور اعلام کرد هیچ نهادی نمی‌تواند اقدامی در راستای کشتن حیوانات از جمله سگ‌ها داشته باشد.

اما دستور وزارت کشور تنها چند ماهی آب‌ها را از آسیاب انداخت و پیمانکاران-مأموران شهرداری در لباس مبدل- دوباره مشغول کشتار سگ‌ها شدند. سوزاندن سگ‌ها در اهواز که این روزها در شبکه‌های اجتماعی با واکنش‌های بسیاری مواجه شده است از آخرین وقایعی است که به رغم اعتراض‌ها و حمایت‌های مردمی نشان از خودسر بودن نهادهای ذی‌ربط دارد. «افسانه عربی‌فرد» مسئول انجمن حمایت از محیط زیست و حیوانات خوزستان ناشر فیلمی بود که در آن خبر از سوزاندن نزدیک به ۳۰۰  قلاده سگ در یکی از محلات اهواز می‌داد. واقعه‌ای که شهرداری اهواز در ابتدا تکذیب و سپس تأیید کرد. با سگ‌های امحا شده‌ی کمتر: سه قلاده که دخلی هم به شهرداری نداشته است. بالارفتن هزینه‌ی عقیم‌سازی تا ۳۵۰هزار تومان را دلیل اصلی روی‌آوردن شهرداری به «اتلاف سگ‌ها» به جای عقیم‌سازی آنها می‌دانند. اعتراض‌ها به این اقدام باعث شد تا لودرها روی سگ‌های سوخته را با نخاله و خاک بپوشانند. اما بوی سوختگی همه‌جا را گرفته بود. بویی که به مشام اهالی آشناست. شاهدان محلی می‌گویند آنها همیشه صدای شلیک اسلحه را می‌شوند و وجود لاشه‌های سگ برای آنان چیز تازه‌ای نیست. اما این که چرا این شاهدان همچون فعالان حقوق حیوانات در این کار مداخله نمی‌کنند به وضعیت معیشتی و فقر اهالی منطقه برمی‌گردد. کسی که دغدغه‌ی نان دارد شاید گزارش سگ‌کشی آخرین اولویتی باشد که در لیست مسائل حیاتی‌اش آمده است.

 

پنجه‌ی آفتاب در پوست سگ

به رغم خلأ قانونی اما انسان‌هایی هستند که میانجی مأموران اجرای احکام و حیوان می‌شوند. داوطلبانی که این روزها از آنان زیاد شنیده می‌شود. ظهور پناهگاه‌ها و مأمن‌های خیریه‌ی ویژه‌ی سگ‌ها سبب شده تا اقدامات غیرقانونی بلافاصله رسانه‌ای شود و فاجعه‌ی بعدی را به تأخیر بیندازد. حداقل برای چند روز. بیست و دوم آبان‌ماه امسال ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که در آن مأموران شهرداری خادم‌آباد شهریار با زنده‌گیری یک سگ و بستن آن به سپر عقب خودرو باعث زخمی‌شدن سگ شده‌اند. یک نفر در این بین سگ را نجات می‌دهد. مردی که حائل مأموران و سگ زخمی و ترس‌خورده می‌شود و موفق می‌شود سگ را در میان تهدیدها برای مداوا به کلینیک منتقل کند.

امید ظهری فعال انجمن حمایت از حیوانات سال‌هاست خود را وقف زنده‌گیری و مداوای سگ‌ها و حیوانات شهری کرده است. او از اولین کسانی است که اورژانس رسیدگی به حیوانات شهری را راه‌اندازی کرده تا خود به صورت میدانی پیگیر حیوانات نیازمند به‌خصوص سگ‌ها باشد زیرا معتقد است که سگ‌کشی‌های شهرداری‌ تهران قابل پیگیری نیست و خود باید دست به کار شود. ظهری بیش از دوهزار عملیات زنده‌گیری و امداد به حیوانات را در تجربه‌ی کاری خود دارد و فقر فرهنگی و نبود آموزش‌های درست را عامل مهمی در بروز این معضلات و مشکلات می‌داند و می‌گوید: «شخص مدیر سازمان حفاظت از محیط‌زیست به کرات سگ را در زمره حیوانات موذی دانسته و در فعالیت‌های این سازمان نیز، آن را لحاظ کرده است. وقتی سگ و گربه، مطابق با باور غلط و عقب افتاده‌ی اجتماعی، در حد حیوان موذی و ناقل بیماری تلقی شوند دیگر چه امیدی می‌توان به تحقق قوانین داشت.»

گسترش روزافزون پناهگاه‌ها اندک‌اندک اقبال عمومی را در پی دارد. کارگاهی آموزشی که می‌تواند مفاهیم ابتدایی حقوق حیوانات را به مردم یادآوری نماید و پیام نهفته در خود را به آنان برساند. وجود یک پناهگاه می‌تواند گاه جلوی کشتار را گرفته و مداوا و اعتماد به حیوانات به‌خصوص سگ‌ها را بازگرداند. اتفاقی که در تبریز روی داده است. برای نخستین‌بار در ایران، سگ‌کشی در تبریز و استان آذربایجان شرقی متوقف شده و سگ‌ها دیگر کشته نمی‌شوند. به جای سرای عدم آنها به پردیس منتقل می‌شوند. پناهگاهی که از سال۱۳۹۰ اقدام به جمع‌آوری و نگهداری حیوانات بی‌صاحبِ سطح شهر تبریز کرده است. ژیلا پورایرانی مدیر و مؤسس این پناهگاه وقتی برای اولین‌بار در مرکز معدوم کردن سگ‌ها وضعیت این حیوانات را دیده، تصمیم گرفته سلاخ‌خانه را به پردیس و پناهگاهی برای سگ‌های بی‌صاحب تبدیل کند. خانم پورایرانی می‌گوید: «این‌جا متأسفانه سگ‌ها را معدوم می‌کنند و پیمانکارهایی که طرف قرارداد شهرداری بودند، معمولاً کارشان را به شکل غیرانسانی انجام می‌دادند. زمانی که ما رفتیم محل را دیدیم، من خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و تصمیم گرفتیم پناهگاهی ایجاد کنیم که دست‌کم تا جایی که در توان داریم، جان این حیوانات را نجات بدهیم.»

مرکز معدوم کردن سگ‌ها حالا به مرکز نگهداری سگ‌هایی تبدیل شده که برای بازگشت به دست صاحبان آتی خود مداوا می‌شوند. در سراسر ایران مراکزی نظیر پردیس تبریز دایر شده که نیاز اولیه‌ی سگ‌ها را به آنها برگردانده است: حق حیات.

به نظر می‌رسد که تنها راه پذیرفته‌شدن سگ‌ها در جامعه‌ی کنونی از مسیر همین پناهگاه‌ها و داوطلبان مددکار می‌گذرد. در سایت دستان مهر طبیعت که مؤسسه‌ای است در حمایت از حیوانات، نام بیش از ۶۰ پناهگاه فعال در سراسر ایران به چشم می‌خورد. پناهگاه‌هایی که یکی از دلایل ظهورشان به عدم کارآیی سازمان‌های دولتی برمی‌گردد. آنان حالا نقشی را ایفا می‌کنند که در زمانی نه چندان دور سگ‌ها برای ما: جان‌پناه. درست همان‌طور که در افسانه‌ای جیرفتی به نام «پنجه‌ی آفتاب در پوست سگ» آمده. زمانی که دختر قصه به دام نیروهای اهریمنی می‌افتد برای حفظ جان خود به پوست سگ پناه می‌برد. زایش دوباره‌ی چنین مأمن و پناهگاهی نیازمند اطلاع‌رسانی و آموزش مداومی است تا به ما یادآوری کند که آنان نیز در این خاک حق زندگی دارند و شرکای ما محسوب می‌شوند، که زمانی پناهگاهی امن برای ما بوده‌اند.


[1] ملیحه مهدوی، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره‌ی ۴۰ صص. ۵۴ تا ۵۹.