دکتر مجتهدی، رئیس دبیرستان البرز و بنیان‌گذار دانشگاه صنعتی شریف

پرویز نیکنام

در سال ۱۳۱۰ من در مسابقه‌ی دوره‌ی چهارم [اعزام به خارج] شرکت کردم و قبول شدم، منتها در رشته‌ی پزشکی. در صورتی که در تمام اوراق مسابقه نوشته بودم داوطلب معلمی ریاضی هستم. وقتی نام خود را در لیست قبول‌شدگان اعزام به خارجه در رشته‌ی پزشکی دیدم، به وزارت فرهنگ وقت رفتم و جست‌وجو کردم تا مسئول این کار را شناختم... جریان را گفتم. فراموش نمی‌کنم به من گفت نمرات شما خوب بود، من شما را برای پزشکی نوشتم. معلمی مفید نیست، من خودم سال‌هاست به وزارت فرهنگ خدمت می‌کنم، رئیس دبیرستان بوده‌ام، حالا هم شغل مهمی دارم، اما زندگی من مختل است. برو پزشک بشو؛ هم به مردم خدمت کن، هم زندگی راحتی داشته باش... گفتم من مدیون این مملکت هستم. مرا به خرج افراد این مملکت به خارج برای تکمیل تحصیلات می‌فرستند و مخارج دوره‌ی تحصیل مرا می‌پردازند. پس چرا معلم نشوم و به فرزند آن کمک‌کنندگان کمک نکنم؟ عصبانی شد. فوری قلم را برداشت و پزشکی را قلم زد و نوشت «معلم ریاضی».

دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی همان‌طور که در کتاب خاطراتش، به مملکتتون خدمت کنید، می‌گوید، درباره‌ی رفتن به فرانسه و تحصیل ــ به‌قول خودش ــ معلمی ریاضی، چنان باور داشت که بیشتر از ۳۵ سال رئیس دبیرستان البرز بود و در دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران نیز به‌عنوان استاد فعالیت داشت.

او به‌سبب گرفتاری‌هایی که در کودکی برای رفتن به مدرسه تجربه کرده بود، معلمی را شغلی مهم می‌دانست و تمام سال‌های زندگی‌اش معلمی ‌کرد.

دکتر مجتهدی اول مهر ۱۲۷۸ در لاهیجان در شمال ایران به دنیا آمد. پدرش مالک دو دِه بود و با اجاره‌ی آنها زندگی می‌کرد. دوره‌ی ابتدایی را در تنها دبستان شهر لاهیجان، دبستان حقیقت، گذراند که مالکان لاهیجان آن را تأسیس کرده بودند و هزینه‌هایش را می‌دادند. تنها چیزی که برای آموزش وجود داشت، مکتب بود و مدرسه کم بود یا اصلاً نبود و به‌گفته‌ی مجتهدی، در دبستان حقیقت فقط «خواندن، نوشتن و حساب‌کردن» به بچه‌ها یاد می‌دادند و روسی و عربی هم درس داده می‌شد.

وقتی ششم دبستان بود، روس‌ها شمال ایران را اشغال کرده بودند و میرزا کوچک خان جنگلی نیز در گیلان برو و بیایی داشت. جنگ بین آنها و دولت مرکزی باعث ناامنی شده بود. برخی از مالکان بزرگ شهر لاهیجان که هزینه‌های دبستان را پرداخت می‌کردند، از ترس به تهران فرار کرده بودند. دبستان حقیقت نیز، پیش از آنکه مجتهدی بتواند کارنامه‌ی پایان دوره‌ی شش‌ساله‌اش را بگیرد، منحل شد.

وضعیت مالی پدرش خوب نبود و درنتیجه، مجبور شد مدتی در اداره‌ی پیله‌خشک‌کنی کار کند. بعد هم مدتی مأمور وصول عوارض در اداره‌ی دارایی شد و چندی نیز پیش تاجری کار کرد.

چهار سال به همین شکل گذشت تا آنکه بالاخره موفق شد پدرش را مجاب کند که برای تحصیل به تهران برود. دراین‌باره می‌گوید:

[پدرم] معلمی‌ برای من گرفت که حساب و هندسه به من می‌آموخت. بالاخره در شهریور ۱۳۰۴ شمسی در سن هفده‌سالگی پدرم اجازه داد به‌اتفاق دو پسردایی‌ام که در سال چهارم دبیرستان دوره‌ی متوسطه‌ی دارالفنون مشغول تحصیل بودند، به تهران عزیمت کنم و در یکی از مدارس متوسطه مشغول تحصیل شوم.

او در دبیرستان دارالمعلمین ثبت‌نام کرد و قول داد که قبل از پایان سال اول، امتحان ششم ابتدایی را هم بدهد و کارنامه بگیرد. خودش درباره‌ی آن دوران، یعنی هجده‌سالگی‌اش، می‌گوید: «مطالب را خوب درک می‌کردم و مخصوصاً در حساب و هندسه بی‌رقیب بودم. به‌اندازه‌ای مورد تشویق معلمان قرار گرفته بودم که مسئولان دارالمعلمین فراموش کردند من [کارنامه‌ی] ششم ابتدایی ندارم.»

سال آخر دبیرستان، دارالمعلمین به دانش‌سرای عالی تبدیل شد و او پنجم دبیرستان را در سال ۱۳۰۹ در دبیرستان شرف گذراند که اغلب دبیران آن فرانسوی بودند. مجتهدی در سال ۱۳۱۰ در چهارمین دوره‌ی اعزام به خارج شرکت کرد و قبول شد. اعزام دانشجو به خارج در دوره‌ی رضاشاه از سال ۱۳۰۷ شروع شد و هر سال صد نفر را برای تحصیل در رشته‌های مهندسی، پزشکی و حقوق به اروپا می‌فرستادند و هزینه‌ی آن را دولت می‌پرداخت. اعزام این دانشجویان «هفت سال ادامه داشت تا آنکه توانستند دانشگاه در تهران دایر کنند».

مجتهدی در شهریور ۱۳۱۰ از طریق بندر پهلوی به بادکوبه رفت و از آنجا با قطار پس از یک هفته به پاریس رسید. سال اول را در شهر کلرمون فران (Clermont-Ferrand) برای یادگیری زبان فرانسوی در پانسیون بود. در آن دوره، ریاضیات هم می‌خواند. بعد از آن، به دانشگاه لیل در شمال‌غربی فرانسه رفت تا در رشته‌ی ریاضی درس بخواند. بعد از گرفتن لیسانس ریاضی و مکانیک به پاریس رفت تا در سوربن فوق‌لیسانس و دکترا بگیرد. او در سال ۱۳۱۸ «دکترای دولتی در مکانیک و آیرودینامیک» گرفت. با آنکه استادانش به او پیشنهاد می‌کردند که در فرانسه بماند، او می‌گفت که متعلق به ایران است و مخارج تحصیلش را ایران داده است و به مملکتش مدیون است و باید برگردد. به همین دلیل، شهریور همان سال با همسر فرانسوی‌اش، سوزان ژان ماری وندنوستن، به ایران بازگشت.

 

بازگشت به ایران و شروع به کار در دبیرستان البرز

پس از بازگشت به ایران به سربازی رفت و مدتی در اهواز به‌عنوان افسر وظیفه خدمت کرد تا آنکه در شهریور ۱۳۲۰ روس‌ها از شمال و انگلیسی‌ها از جنوب وارد خاک ایران شدند و کشور را اشغال کردند. در همان زمان دوره‌ی سربازی مجتهدی تمام شد و از اول مهر به تدریس در دانش‌سرای عالی پرداخت و کمی بعد به دانشکده‌ی فنی منتقل شد. ضمن تدریس در دانشکده‌ی فنی، به‌عنوان رئیس شبانه‌روزی دبیرستان البرز انتخاب شد. شبانه‌روزی دبیرستان البرز ویژه‌ی کسانی بود که از شهرستان به تهران می‌آمدند و تمام هزینه‌های آن، نظیر هزینه‌ی خوراک و حقوق مستخدمان، را دانش‌آموزان می‌دادند و «دولت کمکی به این مؤسسه به‌علت عدم احتیاج نمی‌کرد».

سه سال به همین ترتیب گذشت و در ۱۰ مرداد ۱۳۲۳ دکتر مجتهدی به‌عنوان رئیس دبیرستان البرز منصوب شد و تا زمان انقلاب، ۳۴ سال رئیس این دبیرستان بود.

او بعد از شروع کارش در دبیرستان البرز متوجه بی‌نظمی آموزش شد و نظم و انضباط ویژه‌ی خود را به اجرا درآورد. دراین‌باره می‌گوید:

من مخالف هر نوع بی‌انضباطی هستم. معلم غیبت می‌کرد، تنبیه می‌کردم؛ شاگرد غیبت می‌کرد، تنبیه می‌کردم. این است که مدرسه منظم شده بود و مرتب؛ به‌طوری که ساعت [زنگ] کلاس را که می‌زدند، ده دقیقه بعد اگر کسی می‌آمد داخل این مؤسسه‌ی بزرگ، صدای احدی شنیده نمی‌شد و خیال می‌کردند هیچ‌کس نیست.

دکتر علی بهزادی، مدیر مجله‌ی سپید و سیاه، در کتاب شبه‌خاطرات ثبت‌نام هرساله‌ی دانش‌آموزان دبیرستان البرز در تابستان را یک «واقعه‌ی مهم فرهنگی» در تهران عنوان می‌کند. دانش‌آموزان با خانواده‌هایشان از یک شب پیش در خیابان‌های اطراف جمع می‌شدند تا در مهم‌ترین دبیرستان کشور ثبت‌نام کنند.

با وجود برنامه‌ی سخت آموزشی دبیرستان البرز، تقاضا برای ثبت‌نام بسیار زیاد بود. دکتر مجتهدی برای نام‌نویسی دانش‌آموزان، همه‌ی داوطلبان را به‌همراه پدر و مادرهایشان در سالنی جمع می‌کرد تا از بین خودشان دو نماینده انتخاب کنند. به آنها می‌گفت: «[من ششصد شاگرد برای کلاس اول می‌خواهم.] آنها تصمیم می‌گرفتند از روی معدل انتخاب کنند و از [نمره‌ی] بیست شروع می‌کردند و می‌آمدند پایین، تا [نمره‌ی] شانزده. وقتی ششصد نفر تمام می‌شد، بقیه پا می‌شدند و می‌رفتند.»

دکتر مجتهدی اهل پارتی‌بازی نبود و سفارش قبول نمی‌کرد. خودش می‌گوید:

کسی می‌آمد به اتاق من و یک کاغذی می‌آورد و به من می‌داد. پاکت را بدون اینکه باز کنم، می‌گذاشتم روی میز. می‌گفتم آقا بفرمایید مشکل شما چیست. از من چه می‌خواهید؟ ... اگر بتوانم انجام بدهم، انجام خواهم داد بدون خواندن این کاغذ. اگر هم نتوانم انجام بدهم، این کاغذ از هرکجا آمده باشد، نمی‌توانم انجام بدهم.

او چنین معتقد بود: «[مجبور نیستم] دستور بیجای دربار یا دیگران را گوش کنم. چرا؟ برای اینکه می‌گفتم که خیلی خوب، چه‌کار می‌کنند به من؟ می‌گویند آقا، دبیرستان البرز نباش. خوب، نباشم! چطور می‌شود؟»

مجتهدی دبیرستان را با کمک‌های مردمی ‌توسعه داد، کلاس‌های جدید و آزمایشگاه ساخت، زمین ورزش و سالن اجتماعات درست کرد و اسامی کمک‌کنندگان را روی تابلو نوشت و کنار ساختمان‌ها نصب کرد تا به‌قول خودش، همه بدانند که چه‌کسانی برای ساخت آنها کمک کرده‌اند. خودش می‌گوید با کمک افراد خیر بیشتر از ۲۲هزار مترمربع ساختمان در دبیرستان البرز ساخت.

رضا نیازمند، معاون وزیر اقتصاد در دوره‌ی پهلوی، در کتاب تکنوکراسی و سیاست‌گذاری اقتصاد ایران می‌گوید که دکتر مجتهدی از او برای تجهیز آزمایشگاه کمک خواست و گفت:

می‌خواهد به تمام شاگردان، ساخت و تعمیر اتومبیل و صنایع الکتریکی (مانند یخچال برقی، تلویزیون، رادیو و غیره) یاد بدهد... من هم موضوع را تلفنی به خیامی و حاجی برخوردار گفتم. چند ماه گذشت و مجتهدی گفت یک روز سر راهت به خانه سری به دبیرستان البرز بزن و آزمایشگاه ما را تماشا کن. رفتم و دیدم تجهیزاتی که خیامی و حاجی برخوردار به مدرسه‌ی البرز داده بودند، ده‌ها برابر آنچه من در ذهن خود داشتم بود.

محمدتقی برخوردار از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان لوازم‌خانگی در ایران بود و پارس‌توشیبا (پارس‌خزر) از جمله واحدهای تولیدی‌اش بود. محمود خیامی نیز بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی خودرو در ایران بود و پیکان از جمله تولیدات شرکتش، ایران‌ناسیونال، بود. اموال این دو صنعتگر بعد از انقلاب مصادره شد.

دکتر مجتهدی می‌گوید:

[آقای برخوردار] یک سالن را مجهز کرد. حتی کف سالن را موکت انداخت و رادیو و تلویزیون را آورد و قطعات مختلفش را آوردند... آقای خیامی را که اصلاً نمی‌شناختم و ایشان به‌وسیله‌ی آقای مهندس نیازمند اطلاع پیدا کرده بود، چهار تا موتور اتومبیل و بسیاری قطعات یدکی و قفسه‌ی لباس فرستاد که بچه‌ها لباسشان را در آنجا بگذارند.

مجتهدی وقتی که دید در دبیرستان البرز فقط زبان انگلیسی درس داده می‌شود که به‌قول خودش دانش‌آموزان با دانستن آن فقط می‌توانستند در آمریکا و انگلیس درس بخوانند، تصمیم گرفت برخلاف مصوبه‌ی وزارت آموزش‌وپروش، زبان فرانسه را نیز در دبیرستان البرز اجباری کند. اما مشکل این بود که برنامه‌ی هفتگی دانش‌آموزان سی ساعت بود و زمانی برای درس فرانسه وجود نداشت. به همین دلیل، شش ساعت به برنامه‌ی درسی اضافه کرد تا دانش‌آموزان فرانسه یاد بگیرند. مجتهدی می‌گوید:

سفارت فرانسه وقتی دید چنین کاری را کرده‌ام، سه‌چهار تا معلم فرانسوی از وزارت فرهنگ فرانسه برای من فرستاد. اینها در دبیرستان البرز کارشان فقط تدریس زبان فرانسه بود. به این نحو، شاگردهای البرز، هم فرانسه بلد بودند، هم انگلیسی... [با این کار،] روزی یک نامه از سفارت فرانسه به دستم می‌رسید که شما پنج نفر هر سال محصل به ما معرفی کنید که اینها با خرج دولت فرانسه در رشته‌های علوم و مهندسی بروند به فرانسه و تحصیل بکنند... شش‌هفت سال این کار انجام گرفت و من در حدود ۳۵ محصل فرستادم.

دبیرستان البرز خودکفا بود و تمامی هزینه‌های آن را اولیای دانش‌آموزان پرداخت می‌کردند. به همین خاطر، دکتر مجتهدی در سال ۱۳۳۰ نامه‌ای به آموزش‌وپرورش نوشت و اعلام کرد که ۱۲۰هزار تومانی را که آن وزارتخانه هرساله به دبیرستان می‌پردازد، به مدارسی اختصاص بدهد که احتیاج دارند.

هزینه‌های دبیرستان با شهریه‌ای که دانش‌آموزان می‌پرداختند، تأمین می‌شد و ۱۰درصد کل دانش‌آموزان نیز رایگان تحصیل می‌کردند. این دانش‌آموزان «بی‌بضاعت» علاوه بر تحصیل رایگان، از «صندوق محصلان بی‌بضاعت» که با «هدیه» تأمین می‌شد، برخوردار بودند.

دکتر مجتهدی می‌گوید: «هیچ‌کس نمی‌دانست که از این ۵هزار و ۵۵۰ نفری که در دبیرستان البرز مشغول تحصیل‌اند، ۵۵۰ نفرشان مجانی‌اند. هیچ‌کس نمی‌دانست که از این ۵۵۰ نفر، عده‌ی زیادی هستند که پول‌توجیبی هم می‌گیرند. هیچ‌کس نمی‌دانست که ۲۴ نفر از ۲۴۰ نفری که در شبانه‌روزی بودند، مجانی‌اند.»

دکتر مجتهدی ضمن ابراز خوش‌حالی از پیشرفت دانش‌آموزان بی‌بضاعت دبیرستان البرز، می‌گوید که این افراد اکنون پزشکان، قضات و معلمان برجسته‌ای شده‌اند اما «تأسفم در این است که ۵۰درصد از این دسته در مملکت ما نیستند و به خارجی‌ها خدمت می‌کنند».

 

حامی دانش‌آموزان

دکتر مجتهدی با همه‌ی سخت‌گیری‌ای که در آموزش و نظم و انضباط داشت، از دانش‌آموزن البرز حمایت می‌کرد. او می‌گوید پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ «دادستان سازمان امنیت» به سراغ یکی از دانش‌آموزان آمد و گفت که با شاگردی که روی تخته‌سیاه بدوبیراه درباره‌ی اوضاع‌واحوال مملکت نوشته، کار دارد و از وی خواست که آن شاگرد را معرفی کند. او هم چنین پاسخ داد: «این تنبیهش با من است، نه شما. من مسئول دبیرستانم و تنبیهش با من است.» بعد از آن، درخواست این مأمور سازمان امنیت این بود که با آن جوان صحبت کند اما مجتهدی گفت: «شما نمی‌توانید با این جوان صحبت کنید. هر حرفی دارید به من بزنید... بنده را می‌توانید جلب کنید همین حالا. من در خدمت شما ولی هیچ‌کدام از شاگردهای دبیرستان البرز را شما نمی‌توانید ببرید.»

یک سال بعد همین فرد پسرش را به دبیرستان البرز برد و به مجتهدی گفت: «پارسال شما با من یک کاری کردید که من آمدم پسرم را به شما بسپارم. پسرش اسمش را در دبیرستان البرز نوشت و یکی از دکترهای مملکت ما شده است.»

دکتر مجتهدی دانش‌آموختگان البرز را «البرزیان» می‌نامید و به‌گفته‌ی فرخ امیرفریار، نویسنده و منتقد، دکتر مجتهدی فاصله‌اش با دانش‌آموزان بسیار زیاد بود. اغلب دانش‌آموزان نوعی احترام آمیخته به ترس برای او قائل بودند. حتی معلمان نیز او را بسیار بالاتر از خود می‌دیدند.

مجتهدی برای هر سال دفترچه‌ای مخصوص داشت و نام دانش‌آموزان را با نمرات‌، اخلاق و رفتار و انضباطشان در آن ثبت می‌کرد و خودش می‌گوید ۳۷ دفترچه از ۳۷ سال کار در دبیرستان البرز دارد: «کافی است یکی بیاید به من بگوید من چه سالی در چه کلاسی بودم، از توی دفترچه مشخصاتش را فوری می‌گویم.»

دکتر مجتهدی دفتر کارش در دبیرستان البرز را دقیقاً جایی انتخاب کرده بود که از پنجره‌ی آن، حیاط و ورودی دبیرستان دیده می‌شد و از آنجا همه‌چیز را کنترل می‌کرد. خودش می‌گوید: «وقتی زنگ مرخصی می‌زدند، من پشت پنجره ایستاده بودم. کیف می‌کردم از اینکه این جمعیت دارد می‌رود بیرون.»

 

ریاست دانشگاه شیراز و پلی‌تکنیک

در سال ۱۳۳۹ گروهی از دانشجویان دانشگاه شیراز اعتصاب کرده بودند و از دکتر مجتهدی خواسته شد که ریاست دانشگاه شیراز را بپذیرد. اکثر استادان این دانشگاه، انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی بودند و او تمایلی به ریاست دانشگاه شیراز نداشت. به همین خاطر هم، چند ماه بیشتر دوام نیاورد.

در بازگشت از شیراز، دولت عوض شد و با نخست‌وزیری اسدالله علم، دکتر پرویز خانلری وزیر فرهنگ شد. دکتر خانلری از دکتر مجتهدی درخواستی کرد: «حالا که شما شیراز نمی‌روید، حداقل این همسایه‌تان را اداره کنید؛ غرض، پلی‌تکنیک بود.»

پلی‌تکنیک (امیرکبیر فعلی) را یونسکو ایجاد کرده بود و ۱۰میلیون تومان هم برای ایجاد آن و خرید تجهیزاتش پول داده بود. قرار بود دولت ایران ساختمان‌هایش را بسازد و معلم‌هایش را هم یونسکو تأمین کند.

به‌گفته‌ی دکتر مجتهدی:

متأسفانه وقتی که این دانشکده تشکیل شد، کسانی مسئول دانشکده بودند که خب، افراد شایسته‌ای بودند ولی از تعلیمات و از طرز اداره‌ی مؤسسات تعلیماتی تجربه‌ی کافی نداشتند که هیچ، اطلاع کافی هم نداشتند. مدرسه‌ی پلی‌تکنیک شده بود یک مدرسه‌ی خیلی مبتذل و دانشجویانی که از همه‌جا رانده شده بودند، آنجا رفته بودند. دائم جنجال بود.

با حضور دکتر مجتهدی پلی‌تکنیک سروسامان گرفت. وی سه سال در کنار تدریس در دانشکده‌ی فنی و اداره‌ی دبیرستان البرز، رئیس پلی‌تکنیک هم بود. در همین زمان، برخی از مقامات دولتی سعی داشتند پلی‌تکنیک را به هنرستان تبدیل کنند چون معتقد بودند به‌اندازه‌ی کافی مهندس داریم ولی تکنسین نداریم. اما دکتر مجتهدی مخالف بود و استدلالش هم این بود که دولت به‌جای این کار بهتر است صد هنرستان در شهرهای کوچک درست کند تا نیاز کشور به تکنسین برطرف شود. اما مقامات دولتی حرف خود را می‌زدند و دکتر مجتهدی برای آنکه جلوی طرح آنها را بگیرد، آزمون ورودی پلی‌تکنیک را زودتر برگزار کرد و مانع از تغییر ماهیت پلی‌تکنیک شد و بعد از آن استعفا کرد.

 

ساخت دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف)

بعد از استعفا از ریاست پلی‌تکنیک در تابستان سال ۱۳۴۴ یک روز شاه، دکتر مجتهدی را احضار کرد. شاه به دکتر مجتهدی دو پیشنهاد داد:

یا به‌عنوان سفیر کبیر بروید خارج و به اوضاع محصلان اروپا و آمریکا به‌عنوان سرپرست رسیدگی کنید. این سفرای ما و کنسولگری‌هایمان این جوان‌ها را عاصی کرده‌اند... کار دوم اینکه می‌خواهم یک دانشگاه بسیار گسترده از لحاظ علمی و صنعتی در تهران تشکیل بدهید که دانشگاه تهران را از خواب بیهوشی بیدار کنید.

دکتر مجتهدی با وجود مخالفت دوستانش، پیشنهاد دوم، یعنی ساخت دانشگاه، را قبول کرد و با نوشتن اساسنامه‌ای برای دانشگاه، نزد شاه رفت. شاه گفت که می‌خواهد «یک دانشگاهی در سطح بالا و هرچه زودتر ایجاد بشود».

دکتر مجتهدی به شاه گفت: «اسم این دانشگاه را می‌گذاریم آریامهر. بنده تحت امر اعلی‌حضرت شدم نایب‌التولیه‌ی دانشگاه. اصلاً نمی‌دانستم معنی این کلمه را. نایب‌التولیه یعنی رئیس دانشگاه خود شاه بود و بنده تحت نظر ایشان؛ مثل نایب‌التولیه‌ی مشهد، نایب‌التولیه‌ی قم.»

دکتر مجتهدی در ۱۱ آبان ۱۳۴۴ مأمور تأسیس دانشگاه صنعتی آریامهر شد و همان روز اعلام کرد که این دانشگاه از اول مهر ۱۳۴۵، یعنی یازده ماه دیگر، کارش را شروع خواهد کرد.

مجتهدی یک گروه برای ساخت دانشگاه تشکیل داد، زمین انتخاب کردند و همان‌طور که خودش می‌گوید:

یکی از فارغ‌التحصیلان دبیرستان البرز به ‌نام حسین امانت که شهیاد را درست کرده بود و تمام نقشه‌های ساختمان‌های مختلف دبیرستان البرز را بدون دریافت یک شاهی تهیه کرده بود، خبر کردم. گفتم که احتیاجات من این است: دو سالن چهارصدنفری و دو سالن دویست‌نفری می‌خواهم. یک ناهارخوری بزرگ می‌خواهم که ۲هزار نفر آنجا غذا بخورند. بقیه، اتاق‌هایی که گنجایش پنجاه دانشجو را داشته باشند. آزمایشگاه، کارگاه و... اینها را گفتم و نقشه را تهیه کرد.

به‌گفته‌ی دکتر مجتهدی، «حسین امانت نقشه‌ی ۷۰هزار متر ساختمان را تهیه کرد و حاضر نشد یک ریال بگیرد».

با ۱۰میلیون تومانی که دکتر منوچهر اقبال، رئیس شرکت ملی نفت، برای کمک به دانشگاه داده بود، از طریق شرکت نفت، برای کارگاه‌ها و آزمایشگاه‌ها، تجهیزات خریداری شد. با آماده‌شدن دانشگاه، دکتر مجتهدی تصمیم گرفت برای تأمین استاد به خارج برود. پیشنهاد دکتر مجتهدی برای حقوق استادانی که قرار بود برای دانشگاه بیاورد، ۵هزار تومان در ماه بود که خیلی بیشتر از حقوق استادان دانشگاه تهران بود. بنابراین، مجتهدی شاه را متقاعد کرد که استادان این دانشگاه چرا باید این میزان حقوق بگیرند. وقتی این توافق به دست آمد، مجتهدی راهی سفر شد تا استادان را انتخاب کند: «من رفتم و این آقایان را از اتریش گرفته تا لس‌آنجلس و توکیو آوردم، با حقوق ۵هزار تومان.»

دکتر مجتهدی می‌گوید:

بچه‌های من در دبیرستان البرز که حالا استادان بزرگ دانشگاه‌های مختلف آمریکا و اروپا بودند را انتخاب کردم و آنها بدون هیچ بحثی قبول کردند. قراردادها را جلویشان می‌گذاشتم و نخوانده امضا می‌کردند. هفتاد نفرشان را آوردم... که باور کنید نظیر ندارند.

بعد از ساخته‌شدن دانشگاه صنعتی آریامهر، شاه و فرح از آن بازدید کردند. آقای مجتهدی می‌گوید که فرح ایراد گرفت که این ساختمان‌هایی که به‌صورت سوله درست کرده‌اند، شبیه انبار است. مجتهدی پاسخ داد که برای تسریع در ساخت‌وساز این کار را کرده است: «جوان‌های ما زیر چادر هم حتی باشند، باید به اینها تعلیم بدهیم. من قصدم این نیست که ساختمان درست کنم... می‌گویم اول مغز آنها را مرمر می‌کنم، بعد آنها ساختمان مرمری بسازند.»

در مهر ۱۳۴۵ دانشگاه آریامهر با ششصد دانشجو کارش را شروع کرد و آبان همان سال با حضور شاه و دیگر مقامات کشور، به‌صورت رسمی افتتاح شد. یک سال بعد، دکتر مجتهدی از ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر برکنار شد و بهمن سال ۱۳۴۶ رئیس دانشگاه ملی شد. به‌دلیل اختلافاتی که بین او و هیئت‌امنای دانشگاه ملی بروز کرد، او از سمتش استعفا کرد و به کار مورد علاقه‌اش در دبیرستان البرز ادامه داد.

در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران که به‌عنوان استاد در دانشکده‌ی فنی‌اش درس می‌داد، درخواست بازنشستگی کرد. در زمان بازنشستگی از دانشگاه تهران، برای وزارت آموزش‌وپرورش نامه‌ای نوشت: «اکنون چنانچه وزارت آموزش‌وپرورش با وجود بازنشستگی مایل نباشد مسئولیت دبیرستان را عهده‌دار باشم، شخصی را برای ریاست دبیرستان هرچه زودتر تعیین و معرفی نمایند.»

اما وزارت آموزش‌وپرورش در پاسخ با تقدیر از زحمات دکتر مجتهدی در دبیرستان البرز نوشت: «از اینکه تصمیم گرفته‌اید در آینده اوقات گران‌بهای خود را صرف رهبری و پیشرفت دبیرستان البرز فرمایید، بی‌نهایت متشکر و آرزومندیم که در این راه، توفیق با آن جناب همگام باشد.»

به این ترتیب، دکتر مجتهدی تا زمان انقلاب در طول ۳۷ سال رئیس دبیرستان و شبانه‌روزی البرز باقی ماند. خودش می‌گوید: «افتخار می‌کنم که حدود ۵۰هزار دیپلمه از دبیرستان البرز فارغ‌التحصیل شده‌اند؛ یکی از یکی برجسته‌تر، یکی از یکی بهتر.»

در خاطراتش می‌نویسد:

در تاریخ اردیبهشت ۱۳۵۷ چهلمین سال خدمت آموزشی خود را می‌گذرانم و از ۴۰ سال، ۳۷ سال آن به‌موازات تدریس در دانشگاه و کارهای آموزشی دیگر، مسئول دبیرستان البرز نیز بودم. اکنون دبیرستان البرز ۸۲ کلاس [دارد] و در حدود ۴هزار نفر دانش‌آموز مشغول به تحصیل‌اند و سالی در حدود ۶۰۰ نفر فارغ‌التحصیل می‌شوند... بیش از ۱۶هزار نفر از دبیرستان البرز فارغ‌التحصیل شده‌اند و... اکثر فارغ‌التحصیلان در مشاغل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و علمی کار می‌کنند و افتخار این را دارم که بگویم همه برجسته، باایمان، منظم و دارای اعتمادبه‌نفس قوی و موفق می‌باشند و حقیقتاً مایه‌ی افتخار مملکت و مربیان خود هستند.

با آنکه همسرش فرانسوی بود، خودش می‌گوید:

به هر محصلی که در دبیرستان البرز می‌آمد با من خداحافظی کند و برود به خارج، می‌گفتم: دو چیز را فراموش نکن... یکی زن خارجی نگیر به‌علت اینکه هم او را بدبخت می‌کنی و هم خودت را؛ و دوم فراموش نکن از این مملکت رفتی، باید برگردی به این مملکت.

 

انقلاب و استعفا از مدیریت البرز

انقلاب که شد، نظم و ترتیب همیشگی به هم خورد و دکتر مجتهدی که مرد نظم و انضباط بود، می‌گوید: «مدرسه شلوغ شد. من هم مریض شدم.» او نامه‌ای به مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت که همکارش در دانشکده‌ی فنی بود، نوشت و از سمت ریاست دبیرستان البرز استعفا کرد.

بعد از آن، برای معالجه‌ی چشم به فرانسه رفت و در منزل خاله‌ی همسرش در نیس ساکن شد. او هر سال تابستان به تهران می‌آمد. در مرداد ۱۳۶۲ نامه‌ای از دانشگاه تهران به دستش رسید که در آن اتهاماتی علیه وی مطرح شده بود. در این نامه، «هیئت بدوی بازسازی نیروی انسانی دانشگاه تهران» وی را متهم کرد که عضو تشکیلات فراماسونری بوده و «فعالیت مؤثر در تحکیم رژیم شاه» داشته است. دکتر مجتهدی در پاسخ چنین نوشت: «من در مدت ۷۵ سال زندگی، عضو هیچ حزب و تشکیلاتی به ‌نام فراماسونری نبوده‌ام و جداً این نسبت را تکذیب می‌کنم.»

در مهرماه همان سال، آن هیئت رأی خود را بر اساس اتهامات مطرح‌شده صادر کرد و دکتر مجتهدی در حالی به «انفصال از خدمات دولتی» محکوم شد که از سال ۱۳۵۰ بازنشسته بود و آن‌طور که خودش می‌گوید: «مقصودشان این بود که از آن تاریخ حقوق بازنشستگی مرا ندهند.»

دکتر مجتهدی می‌گوید:

انفصال یعنی عدم پرداخت حقوق بازنشستگی. آیا قانون اجازه می‌دهد حقوق بازنشستگی را ندهند؟ به هر حال، این است نتیجه‌ی کار و زحمت خالصانه در مملکت ما که باید موردتوجه دقیق جوانان قرار گیرد تا در جوانی به فکر ایام پیری خود باشند و مثل من اشتباه نکنند.

دکتر مجتهدی با وجود مشکلاتی که بعد از انقلاب برایش پیش آمد، در دیدار با دانش‌آموختگان البرز در سال ۱۳۶۷ در آمریکا گفت: «یک آرزو دارم که به مملکتتان خدمت کنید. مملکتتان به شما احتیاج دارد.»

دکتر مجتهدی بعد از قطع‌شدن حقوق بازنشستگی و به‌دلیل تنگناهای مالی و برای تأمین هزینه‌ی زندگی و درمان، در سال ۱۳۷۰ خانه‌اش را که در کوچه‌ی البرز و مشرف به دبیرستان بود، فروخت و برای همیشه به فرانسه رفت و در سال ۱۳۷۶ در شهر نیس درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.

 

منابع:

محمدعلی مجتهدی (۱۴۰۰) به مملکتتون خدمت کنید. امین‌الضرب.

خاطرات محمدعلی مجتهدی. ویراستار: حبیب لاجوردی. مجموعه‌ی تاریخ شفاهی ایران. تهران: صفحه‌ی سفید (۱۳۸۷).

مهناز افخمی (۱۹۸۸) گفت‌وگو با محمدعلی مجتهدی. واشنگتن: بنیاد مطالعات ایران، برنامه‌ی تاریخ شفاهی.

علی‌اصغر سعیدی (۱۳۹۶) تکنوکراسی و سیاست‌گذاری اقتصادی در ایران به روایت رضا نیازمند. تهران: لوح فکر.