آئین بهائی – جامعه، سیاست
109 آیین بهائی جامعهوسیاست های های پیاپی در جنگ عبدالبهاء برخلاف دیگر ایرانیان از درِ «تعارض» ناشی از شکست آمد. از با دو دولت بزرگ روس و انگلیس درنمی ۱۹۰۷ بار ایران و روس و قرارداد خفت شودکه زبانِ عجز و انتقام و از خودباختگیِ ناشی از احساس شکست و زبونی، زبانی ساخته می تر حقارت است. عبدالبهاء نخست زبانی ویژه و جهانی اختیار کرد.کوشش او در هرچه عمومی ها و اروپاییان،که «اهل عالم» را مخاطب خود کردن پیام خود بود. از همین رو، او نه پاریسی کرد. پیداست برای آنکه به «اهل عالم» و «کل» خطابکنیم باید ابتدا «جزیی» و اروپاییان می را در کلام و خطاب خود مستتر و نهایتاً مستحیل کنیم. اروپا و امریکا در عمومیتِ خطاب کرد. در اینجا شدند. پیام جنبۀ بسیار عمومی پیدا می «اهل عالمِ» او گنجیده و مستحیل می های گردد، هرگونه تعارض ناشی از شکست شود، حتی ورق برمی اساساً صحنه عوض می ها و کند. پیام شود. سخنور بر موضع رفیعی تکیه می سیاسی و نظامی تاریخی ایران ناپدید می کند اختصاص به انسان اروپایی و جز آن ندارد. بلکه در باب انسان هاییکه او مطرح می آموزه امروزی است. در باب مطلقِ انسان و بالطبع نه تنها انسان پیروز. کرد فراتر از منافع زودگذر و آنی منازعات مفاهیمیکه او در خطابات خود استفاده می های های رایج انسان شرقی و غربی و مرزبندی بندی سیاسی حاکم در آن زمان و تقسیم سازی چون این بود. گفتار او گفتار طرد و نفی نبود. او معمولاً از مفاهیمی سود جدایی جوید که تعلق به دین و مذهب خاصی ندارد، مفاهیمی عام است. یکی از آنها مفهوم می کند. به این ترتیبکه مدنیت زندگی و «مدنیت» است، این مفهوم را در یک تقابل وارد می دهد، بدون اینکه از موضعی عرفانی مدنیت جسمانی را در مقابل مدنیت روحانی قرار می نخست را طردکند. اما انسان غربی این دومی را به فراموشی سپرده بود. او حتی دومی (مدنیت گوید: «همچنانکه در مدنیت جسمانی سعی وکوشش گیرد و می روحانی) را قیاس از اولی می کنیم باید کوشیم و در اسباب راحت و آسایش ناسوتی سعی می داریم و در فوائد مادیات می حیات روحانی را بیشتر اهمیت بدهیم . . . تا مانند حیات جسمانی حیات روحانی نیز تکمیل ) این همان سعادتی است که مسیح برای اهل عالم خواسته و ۹۴ ، ص ۱ خطابات شود.» ( حال به وسیلۀ بهاءالله اساس استوار نوی برای تحقق آن گذاشته شده است. این سعادتی ای ندارند. پاریس ها با همۀ شورانگیزی خود، و نیز اهل عالم، از آن بهره است که پاریسی نهایتاً پایتخت مدرنیته و تجدد بود و این خود در ذیل مقولۀ مدنیت جسمانی، و نه در تقابل شد که به آن وارد بود. مدرنیته جایی در مقولۀ گنجید و بالطبع مشمول نقدی می با آن، می مدنیت روحانی نداشت، به این معنا که کسی قائل به مدرنیتۀ روحانی نبود و اروپاییانِ از بند
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2