آئین بهائی – جامعه، سیاست
113 آیین بهائی جامعهوسیاست کنند تا به حال چنین فرماید ابداً نباید تعصب داشت.» شنوندگان اروپایی قطعاً تعجب می می اند، چگونه ممکن است این تعلیمِ همۀ ای نشنیده ای را از زبان هیچ کشیش و روحانی آموزه های آسمانی است: «زیرا تعالیم کند که این از لوازم پیام ادیان باشد! اما عبدالبهاء استدلال می الهی صریح استکه باید نوع بشر با یکدیگر به محبت معامله کنند.» یک مسیحی این اصل رود که در اسلام پذیرد، اما مسلمین چه؟ پس در ادامه به سمت بنیان اصل محبت می را می اند: «و انسان هر قصوری است در خود بیند نه و به ویژه عرفان اسلامی بر آن انگشت نهاده در دیگری و هرگز خود را ترجیح به دیگری ندهد.» چون دستور به ترک خودپرستی داده شده ای بالتّبع بر اصل محبت حتی در اسلام تأکید شده است. از اینگذشته در اینجا او اصل عقلی داند. چه بسیار انسان در بدایت آورد: «زیرا حسن عاقبت مجهول است و نمی را هم در کار می حال نفس زکی بوده بعد منصرف از آن شده، نظیر یهودا اسخریوطی در بدایت بسیار خوب و در نهایت بسیار بد شد... مثل پولس حواریکه در بدایت دشمن مسیح و در نهایت اعظم بندۀ تواند خود را ترجیح مسیح. پس عاقبت حال انسان مجهول است در این صورت چگونه می بر دیگری دهد لهذا ... نگوید من مؤمنم و فلان کافر. نگوید من مقرّب درگاه کبریا هستم و ای هست از نادانی و در نادانی است پس باید آن آن مردود». و تازه نه همین، که اگر برتری اند، برای آگاهی دادن به را رفع کند. مگر جز این استکه ادیان همه برای همین ظهور کرده شود و عمداً موارد نادانی تفصیل انسان. باید توجه داشتکه در اینجا آنچه نادانی خوانده می شود تا به این وسیله بر آن تاکید نشده باشد، و به طور ضمنی تقویت نشده باشد، اما داده نمی های موجودی استکه بعضی از تعصبات قومی، با نظر به زمینۀ بحث پیداست همانا واقعیت های منفی راگذاشته است. اینکه فلان قوم نژادی و مانند آن را موجهکرده است و اساس داوری شود فرهنگِ منحطی دارد، مردمانش فهم و شعور اجتماعی پایینی دارند، نمی بداخلاق است و با آنها درآمیخت و مانند آن. همۀ اینها یعنی این قوم و ملت نادانند و او درست در همین جا اند: «و ثانیاً اینکه، باید کند که در هر دین و آئینی بر آن انگشت نهاده ای را گوشزد می وظیفه خو کند، بکوشد تا نادان را دانا کند. اطفال نادان را به بلوغ برساند و نفوس بدخلق را خوش نه اینکه به او عداوتی داشته باشد بلکه باید بهکمال محبت او را هدایتکند.» پیداست در این تفصیل ندادن اغماضی در کار است. چه، فرایند تعلیم و تربیت فرایندی طولانی است پس اغماض باید پیشاپیش بدود. چون اغماض یعنی مجال دادن. سپس در نقد تعصب جنسی و وطنی و امتیازات ملی (متعلق به ملتی خاص) هرگونه کند: «جمیع بشریم جمیع از سلالۀ آدم هستیم. با وجود مرزی را مخالف ایجاد الهی اعلام می
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2