عبدالبهاء در انجمن عالم
205 عبدالبهاء درانجمنعالم دیدم عبدالبهاء نویسد: «از این که می لندن می )Evening Star( ایونینگ استار خبرنگار تواند رغم این واقعیتکه بخش اعظم حیات خود را در زندان سپریکرده است، می عباس به زده بودم. او از نسبت به جزئیات زندگی مردم انگلستان علاقه و همدلی نشان دهد، حیرت ام پرسید و من برایش داستان سفر اخیرم به روسیه را تعریفکردم. تصور ی زندگی من درباره 27 کنمکه همواره دوستم بوده است.» کردم با کسی صحبت می می نگاری و نقش رسانه با بعضی از ی روزنامه های خود را درباره عبدالبهاء توصیه شیکاگو توصیفی )Daily News( دیلی نیوز ای در گذاشت. مقاله نگاران در میان می روزنامه ی مطبوعات به نگاران با عبدالبهاء و اظهارات او درباره ی ملاقاتگروهی از روزنامه از جلسه دهد: دست می یک بشقاب تربچه وکرفسکه )Plaza Hotel( پشت درِ سوئیت هتل پلازا ی عبدالبهاء شد. این بخشی از صبحانه رویشان آب پاشیده بودند، دیده می کرد. بر روی در علامتی بود، آشپزی ایرانی او را [در این سفر] همراهی می نصب شده بود و روی آن نوشته شده بود: آرامی در بزنید» «زنگ نزنید، به آرامی در زد. امین فرید در را باز کرد و نگاران به یک نفر از میان هیئتروزنامه کنندگان را با عبور از راهرویی طولانی به سمت اتاق «سرکارآقا» برد. ملاقات صدایی از داخل اتاق پرنورگفت «مرحبا!» کنندگان نگاهی عبدالبهاء از زیر ابروان سفید و پرپشتش به هریک از ملاقات اش نقش های ظریف متعددی بر روی پوست تیره مشتاقانه انداخت. چروک بسته بود. ریش او سپید بود. پیشانی بلندی داشت و بر سرْ فینه و دستاری به رنگ حنایی و کرم گذاشته بود. گیسوی بلندش از قفا آویزان بود و بر رنگ با خطوط ظریف ریخت. او قبایی حنایی و شالی کرم هایش می شانه صورتی و آبی بر کمر داشت و بر روی آن عبایی مشکی بر تنکرده بود. کنندگان اشارهکردکه بنشینند و خود بر رویصندلی ننویی کنار او به ملاقات ی مترجم خود شروع به صحبت واسطه تختخواب نشست. پیش از آنکه به 27 The Evening Standard and St. James Gazette (1911), 8 September.
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2