عبدالبهاء فرزند ایران

127 | عبدالبهاء و نهضت روشنفکری ایران * فریدون وهمن توانسـتند از قطبـی بـه قطبـی بغلتنـد و خـود ‌ که می ‌ ایـم کسـانی ‌ کـرد. دیده ایکـه امـر بـر خودشـان نیـز ‌ گونـه ‌ را ماهرانـه آنچـه نیسـتند نشـان دهنـد، به نمایاننـد واقعیـت ذات ایشـان ‌ مشـتبه شـود کـه آیـا آنچـه بـه دیگـران می اسـت یـا نقابـی اسـت از تظاهـر و ریـا. تاریـخ را بخوانیـم، یافتـن چنیـن مداران کـه ادّعـای رهبـری جامعـه ‌ اشـخاصی در میـان ملّایـان و سیاسـت را دارنـد دشـوار نیسـت، تـا چـه رسـد بـه مـردم عـادّی. در چنیـن انحطـاط اخلاقـی هـر پیشـرفت صنعتـی و ترقّــی مـادّی جـز فسـادی مهارناپذیـر و آورد، چنانکــه دید‏هایــم ‌ بــار نمــی ‌ عدالتــی ثمــر دیگــری به ‌ جــز ظلــم و بی بینیــم. ‌ و می طپــد بــا ‌ در ایــن احــوال هــر ایرانــی کــه قلبــش بــه عشــق میهــن می یابــد. ایــن پرســش کــه: ‌ روســت کــه پاســخی بــرای آن نمی ‌ پرسشــی روبه دسـت و پایــش ‌ توانــد از زنجیــری کــه ح ـوادث ایّــام به ‌ چگونــه ایــران می اسـت ‌ هایی ‌ بسـته خـود را رهـا سـازد. شـاهد ایـن امـر نـاکام مانـدن تلاش هـا قبـل از نهضـت مشـروطیت تـا امـروز بـرای آزادی و ترقّــی ‌ کـه از دهه های حاصــل از انقــاب مشــروطه و ‌ رغــم پیشــرفت ‌ ایــران آغــاز شــد. به ی ایـران نـه تنهـا بـه آنچـه آرزو ‌ هـای پـس از آن، جامعـه ‌ هـای دهه ‌ تلاش تری را تجربـه کـرد. نـه آراء و افـکار ‌ داشـت نرسـید بلکـه روزهـای سـخت هــای اعتقــادات ســنّتی و تفســیر و ‌ پینه ‌ گرفتــه از غــرب و نــه وصله ‌ وام برانــداز کــه جمهــوری ‌ تعبیرهــای روشــنفکران دینــی و نــه انقلابــی بنیان یـک نتوانسـت راهـی بـرای نجـات ایـران ‌ اسـامی از آن سـر بـرآورد، هیچ ارائـه دارد. نظـر عبدالبهـاء چنیـن کار سـترگی، یعنـی نجـات ایـران از گـرداب ‌ به العـاده ‌ ای خارق ‌ زنـد نیازمنـد واقعـه ‌ سـهمگینی کـه در آن دسـت و پـا می ای بـزرگ یعنـی دمیـدن روح جدیـدی در جسـم ایـران اسـت؛ ‌ و معجـزه هاســت ‌ کــه هرگــز مــورد توجّــه روشــنفکران و آنــان کــه سال ‌ چیزی ‌ همان قــرن پیــش ‌ اند قــرار نگرفتــه. عبدالبهــاء بیــش از یک ‌ در ایــن راه کوشــیده چنیـن نوشـت:

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2