165 | عبدالبهاء و نهضت روشنفکری ایران * فریدون وهمن پردازیــم و میی یــادگار مجلّــهدر اینجــا بــه نقــل ایــن خاطــرات از ی مطلــب را بــا عنــوان «خاطراتــی کــه روی کاغــذ نیامــد» پــی دنبالــه گیریــم. می خاطرات محمّد قزوینی میــادی، راقــم ایــن ســطور، محمّدبــن 1911 در ششــم اکتبــر محض سـوئیس وارد پاریـس شـدم و به 297 عبدالوهـاب قزوینـی، از کلاران هفتـه در منـزل مانـدم ورود، بـه زکامـی سـخت مبتـا گشـته، قریـب یک کلّــی به 298 و هیــچ بیــرون نرفتــم. لهــذا، از اخبــار ارضــی و ســماوی گیلانی، الاسـام روز آقـا سـیّد محمّــد شیخ محجـوب مانـده بـودم. تـا یـک خــان رشــتی، و بــرادرش مرحــوم شــوهر خواهــر مرحــوم میــرزا کریم مـن گفـت: سـردار محیـی کـه منـزل مـن آمـده بـود، در ضمـن صحبـت به خبــر داری کــه عبّــاس افنــدی، رئیــس بهائیــان در پاریــس اســت. گفتــم روز اسـت کـه در نـه، و خیلـی تعجّــب کـردم. گفـت، بلـی، قریـب دوازده 297 Clarens. ارضی و سماوی: زمینی و آسمانی. 298 سید حسن تقی زاده محمد قزوینی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2