561 | نگاهی اجمالی به زندگانی عبدالبهاء * ایقان شهیدی شـود تـا هـوا تاریـک شـود. هرچنـد بعـد از تاریکـی هـوا نیـز کـودکان اندازنـد. حتّــی وضعیـت زندگـی اقتصـادی او را دنبـال کـرده و سـنگ می خانـواده بهاءاللّــه نیـز در ایـن دوران دگرگون شـده بـود. عبدالبهـاء توضیح کـه زمانـی اسـباب یـک زندگـی آسـوده را داشـتند، امّــا دهـد کـه بـا آن می شـان مصـادره شـد ی اسـباب و وسایل روز، همـه بـاره، ظـرف یـک بـه یک 7 و خانـواده از نظـر گـذران زندگـی روزانـه بـا مشـکل مواجـه گشـت. از دیگـر خاطـرات دورانکودکـی عبدالبهـاء دسـتگیری و زندانی شـدن ی عبدالبهـاء، او در ی سـرکوب بابیـان اسـت. بـه گفتـه پـدرش، در ادامـه آن زمـان تنهـا هشـت سـال داشـت و چنـان از دوری پـدرش، کـه بـه او کنـد کـه او را ورزیـد، آزرده بـود کـه سـرانجام درخواسـت می عشـق می چال نـام سـیاه بـرای دیـدار پـدر بـه زنـدان ببرنـد. زنـدان انبـار بزرگـی به در زیرِزمیــن بــود کــه بســیاری از جملــه جمعــی از بابیــان را در آنجــا قامـت عبدالبهـاء در کودکـی، دلیـلکوچـک بـودن زنجیـر کـرده بودنـد. به دوش گرفتـه و بـه هـای زنـدان او را بـه زندانبـان هنـگام پاییـن رفتـن از پلّه دلیـل ورودی تاریـک و تنـگ زنـدان، چشـمانش بَــرد. به محـل حبـس می گویـد «او را شـنودکـه می بینـد و تنهـا صـدای بهاءاللّــه را می جایـی را نمی برنـد تـا زمـان بیـرون نیاوریـد»، بنابرایـن عبدالبهـاء را بـه بیـرون زنـدان می آوردن زندانیــان برســد. وقتــی بهاءاللّــه را بیــرون آوردنــد، بــا چنــد نفــر دیگـر زنجیـر شـده بـود؛ زنجیرهـای سـنگینی کـه راه رفتـن را بـرای آنـان فرسـا بهاءاللّــه پـس از چهارمـاه حبـس طاقت 8 بسـیار دشـوار سـاخته بـود. ۱۲۳۱ آزاد شــد و بــه دســتور حکومــت همــراه بــا خانــواده در زمســتان سـال داشـت. ۹ خورشـیدی عـازم بغـداد گردیـد. عبدالبهـاء در آن زمـان جوانی ســاله در بغــداد، و در ســرزمینی جدیــد، بــرای عبدالبهــاء زندگــی ده .۲۰۵ :۱ ، الآثار بدایع زرقانی، 7 .۲۰۶ :۱ ، الآثار بدایع زرقانی، 8
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2