با ابراهیم گلستان

41 ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره ی ‌ اند که تئوريسين همه ‌ را بکنند. در خود روسيه پدرِ بوخارين را درآورده کنند. ‌ گویی اصلاً؟ حرفت چيست؟ نمی ‌ ها بود. چه می ‌ های آن ‌ دان ‌ تئوری گویی ما رفتيم، ‌ ها را جمعکردی، آوردی بيرون از حزب، و می ‌ حالا آن بای؟! خب يعنی چه؟کاریکه دولت با تمام قشونش نتوانسته ‌ ولش، بای کنی. خب،کار مطلقاً ‌ شکلیحزبتوده را اخته می ‌ استبکند! تو داری اين غلطی است. اگر اشتباه نکردی، برو مبارزهکن. اگر اشتباهکردی، بگو آقا گردم، بگذار حزبتوده تو را راه ندهد. از اين نخوت ‌ من اشتباهکردم، برمی خواهم بيايم، برگردم، اشتباهکردم، غلطکردم. ‌ خودتکم بکن. بگو من می خوری. اقلا نماندن تو توجيه ‌ ها بگويند تو بیخودکردی، به درد نمی ‌ بگذار آن شود. ‌ می کس با حرف من يا موافق نبود يا ساکت ‌ بگذريم. توی آن جلسه هيچ ها ‌ ام این ‌ ماندند. فقط يک نفر با حرف من موافقتکرد؛ احمد آرام. نوشته نوشته انديشه و هنر و لوح های ‌ را، سی سال پيش و بيشتر. توی مجله بودم، چاپ شده. احمد آرامکسی بودکه مرا از مدرسه بيرونکرده بود. کرديم توی ‌ بازی می ‌ سال چهارم دبيرستان بودم. يک روز بعدازظهر، توپ آيد. خوردم ‌ رفتم، نديدمکه او دارد می ‌ عقب می ‌ حياط مدرسه. من عقب دهی؟» گفت: «چرا ‌ خر!» گفتم: «آقا! چرا فحش می ‌ بهش. گفت: «کره ی ‌ سلام نکردی؟»گفتم: «کسیکه توقع سلام داشته باشد، اصلاً شايسته کردننيست.» آرام،کفيلفرهنگبود.مرا ازمدرسه بيرونکردند. بعد، ‌ سلام يک معلمی بود به نام آقای تجويدیکه رفيق عمويم بود. و عمويم رئيس دبيرستان حيات بود. او رفيق آرام هم بود. اما از اینکه مرا از مدرسه بيرون کرده است، خبر نداشت. اين آقای تجويدیکه معلم رياضيات هم بود، ام، بيا.» ‌ اما نه در کلاس ما، آمد پهلوی منگفتکه: «با آرام صحبتکرده

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2