با ابراهیم گلستان

ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره 44 بعداً که منکارمند شرکت نفت بودم، بعد از خلع یدْ وحشتناک بود ديگر. غريبکشيد. مراگرفتند و حبسشدم. دکتر فلاح به ‌ کار به دعوایعجيب حساباینکه من رابط بينحزبتوده وشرکتغاصبسابقشرکتنفت هستم،گفته بود بگيرندم. خيلی ساده شروعکردم. يعنی ‌ هرحال، در شرکت نفت با يککار خيلی ‌ به هایخارجی راه انداختم. ‌ هایسياسی روزنامه ‌ يکآرشيو اطلاعاتی از مقاله . البته اخبار هفته ی هفتگی شدم، ‌ ی مجله ‌ بعد از چهارپنج ماه گرداننده کردم. مثلاً فرضکنکه مجلات ‌ خيلی فرقکرد. خب،کارهای انترسان می آوردم. ‌ خواندم و برای آن مجله هم مطلب درمی ‌ های خودم را می ‌ و روزنامه وقت فيلم «دزد دوچرخه» درآمده بود، توی اروپا. من يک مقاله ‌ مثلاً آن شکل ‌ ی «دزد دوچرخه» نوشتم. يا چندين کتاب کلاسيک را به ‌ درباره ، يا هومر يا جوزفکنراد.باباگوريو ایخلاصهکردم. ‌ احمقانه که اخبار هفته گویيد احمقانه؟ اینکه کار خيلی مهمی است. ‌ چرا می کسانیبودند؟ ‌ کردند.چه ‌ ها در آنجاکار می ‌ امخيلی ‌ بوديد،شنيده نه، دکتر نطقی بودشکه چندسال پيشمُرد. موحدخيلی باهاشبد است. اصطلاحکارمندِ جونيور بود، ‌ موحد بود، دريابندری بود... . او چيز بود، به ی علمی نداشت. موحد ‌ ها درجه ‌ وقت ‌ ای نبود. خود موحد هم، آن ‌ کاره پنجاه سال پيشخيلی فرق دارد. دريابندری نيستکه ‌ امروز با موحد چهل همان استکه بوده! کردکه اولين چيزیکه ترجمهکرده بود ‌ دريابندری برای من تعريف می گلسرخی داده بود دستشما و شما آنجا چاپکرديد.گويا فاکنر بود،

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2