با ابراهیم گلستان

49 ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره دادمبه ابوالقاسمخردجو. ‌ وسطکارترجمه، اینرا مینفتخودراملیکرد؟ خردجو خیلی پسر خوبی بود، همان بودکه وقتی از ایران رفت به آمریکا، ی فیلیپین و فرمز. و تمام [تحولات] ‌ توی بانک جهانی، شد رئیس شعبه اقتصاد فیلیپین و تایوان را خردجو کرد. ولی بعد گفت: «چرا من نروم توی های شصت فرنگی، ‌ مملکت خودمکار بکنم؟» برگشت ایران، اوایل سال دامنیبود. ‌ دست پاک ‌ یصنعتی. وحشتناکآدم پاک ‌ شدرئیسبانکتوسعه همین بانک، قبل از اینکه او بیایدسر کار، شرکتی از من پولگرفته بود برای ی این ‌ گرفتن و بهره ‌ گذاری آن شرکت، بانک مسئول پس ‌ ی سرمایه ‌ توسعه شد و دو سال ‌ پول بود و تضمینکرده بود. شرکت داشت ورشکست می ترین رفیق من ‌ بودکه پول و سود مرا نداده بودند. این خردجو که نزدیک ترین اقدامی نخواستبکند که آنشرکتضرر بکند و پول من ‌ بود،کوچک گیرم بیاید. پول خودم بود. از جای دیگر درآورده بودم وگذاشته بودم توی ید،خردجو رئیسقسمتحسابداری ‌ هایخلع ‌ هرحال، در آنسال ‌ بانک. به پرستانه. ‌ هایمطلقاً میهن ‌ و اقتصادیشرکتملی نفتشده بود؛ با ایده ی آمریکایی هم چاپشده بود. ‌ ای بودکه توی یکمجله ‌ آن مقاله هم مقاله اشرا هم ننوشته بودندولیمنفهمیدمکه مقاله راحاجمحمد ‌ اسم نویسنده ها بود. مشاور نفتی دکتر مصدق از ‌ نمازی نوشته بود. مخالف انگلیس شرکتنفتخواسته بودکه مسائلراجع به نفتایرانکه در مطبوعاتدنیا آوریکنیدوبرایما بفرستید.منیکیازکارهایماین ‌ شود،جمع ‌ منعکسمی خواندم، ‌ ها را می ‌ آمد، این ‌ هاییکه شرکت نفت آبونه شده بود می ‌ بود. مجله فرستادیم برای مشاور آقای دکتر ‌ کردم، با پست سفارشی می ‌ ترجمه می جور فکرهای ناراحت. ‌ مصدق که مهندس [کاظم] حسیبی بود. با این کدامشان به احمقیِ بازرگان نبودند. ‌ جوری بودند. هیچ ‌ شان خیلی این ‌ همه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2