با ابراهیم گلستان

ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره 94 گویید، یعنیزبانرا باید بیشتر با تفکر دید نه با شکل ‌ طورکهشما می ‌ این آن؟ خب، واضح است. خیلی هم واضح نیست. جداکردن این دو آسان نیست، مشکل است. شودجداکرد. اگر زبان نبود، معلوم نبودشما ‌ آسانی نمی ‌ زبانو تفکر را به تفکر را قرار استدر چه قالبی بریزید. اما با وجود این، زبانگاهیصرفاً ی بیان استوگاهی فقط یک ابزار ساده نیست، سطح آن بالا ‌ ابزار ساده شود. مثلا نثر گلستان،علاوه بر اینکه ابزار بیان است،جوری ‌ کشیده می توان نوشت. خب، این اهمیت پیدا ‌ تر می ‌ جورکم ‌ شودکه آن ‌ نوشته می کند. ‌ می برید، خب، چه؟ اصلاً ‌ اگر بیایم بگویم یکی بالای درختداشتشاخه می کند / نه بر منکه ‌ گوید که «بگفتاکه این مرد بد می ‌ مهم نیست. اما وقتی می فهمیکه ‌ رود بالاو می ‌ گیرد، می ‌ مرتبه این بالمی ‌ کند»، یک ‌ بر نفسخود می چه شد. اولششرح و وصف، خیلی پاک، دور از شلختگی و ساده است. برید / خداوند بستان نظر کرد دید / بگفتاکه این ‌ «یکی بر سر شاخ بن می دفعه دَق: «نه ‌ کند»خب، تا اینجایشچیز مهمی نیست. بعد، یک ‌ مرد بد می کند.» ‌ بر منکه بر نفسخود می هاممکناستدارای ‌ ولیاینفکرتنها نیست.موضوعایناستکهخیلی چنین افکاری باشند، اما این طرز و تواناییگفتن را ندارند. به همین کنیم. ‌ جهتاستکه از زبانسعدیو نثر ابراهیمگلستانصحبتمی نثرگلستانچیز مهمی نیست.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2