چرا علیه حجاب شوریدم

109 در زندان استبداد مجاز بودند که هفت شماره تلفن را به زندان معرفی کنند. مسئولان زندان دادند که پس از آن ‌ ها یک کد به زندانی می ‌ پس از بررسی و تأیید شماره توانست با استفاده از کارت بانکی خود، مبلغی را برای تماس ‌ زندانی می توانست مستقیما ‌ تلفنی با دستگاه موجود در بند شارژکند. به این ترتیب می شده تماس بگیرد. فردای ‌ های تأیید ‌ از خطوط تلفن استفاده کند و با شماره شدم. ‌ آن روز باید پیگیر این امور می شد، اما هنوز تا ساعت ‌ ها خاموش می ‌ ساعت ده شب بعضی چراغ توانستند با سر و صدایکمتر رفت و آمد کنند. روز شلوغ ‌ ها می ‌ دوازده بچه و پرتنشی را پشت سر گذاشته بودم. حدود ساعت دوازده دراز کشیدم، اما آن شب تا صبح خوابم نبرد. مهوش خانم دو پتوی شخصی خود را به من خواستکه من از پتوی زندان ‌ داد که یکی نازک و دیگری ضخیم بود. او نمی استفاده کنم. ها یکی یکی از خواب برخاستند. تا ساعت نه ‌ اتاقی ‌ صبح یکشنبه هم ی ‌ ها را کنار زدم و از کلبه ‌ کردند. پرده ‌ صبح باید سکوت را رعایت می گفتیم. مسیر ‌ خود بیرون آمدم. روز اول بود که به یکدیگر صبح به خیر می ویژه با استفاده از عصا به ‌ تخت تا دستشویی، مسیر سرراستی بود و به ها استفاده از ‌ شب ‌ توانستم به دستشویی یا حمام بروم، اما نیمه ‌ راحتی می ای ‌ توانست کمی سر و صدا ایجاد کند که باید در این باره چاره ‌ عصا می اندیشیدم. ‌ می ام. بعد از سلام و صبح ‌ آمد تا ببیند آیا بیدار شده ۲ مهوش خانم از اتاق ی نان زندان، نان لواش بود. ‌ به خیر، رفت تا برایم صبحانه آماده کند. جیره دادند. مهوش خانم برایم نان و پنیر و گردو ‌ ای نیز به زندانیان می ‌ پنیر فله و چای آورد و روی میز وسط سالن گذاشت که به تخت من نزدیک بود. دار نیز برایم آورد که زندانیان این نوع نان را از ‌ یکی دو قطعه نان سبوس ها ‌ ی پایین نزدیک پله ‌ خریدند. در بند زنان اوین، اتاقکی در طبقه ‌ فروشگاه می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2