چرا علیه حجاب شوریدم

163 در زندان استبداد کند. ‌ آتشفشانی است، خیلی دوست دارد و از آن به عنوان دکور استفاده می پای سبز خوشحال خواهد شد. ‌ او حتما از دیدن سنگ حالا دیگر یک جفت جوراب اضافی داشتم. از همین رو جورابی را که از ریحانه گرفته بودم، شستم و روی شوفاژ خشک کردم و به او برگرداندم. دیگر به برسی که از مریم گرفته بودم نیز نیازی نداشتم. او نیز به آنکه برس اش بود نیازی نداشت. ‌ یدکی فائزه به من لباس داد ی فروردین، زندانیانی که به مرخصی رفته بودند، یکی یکی ‌ پس از نیمه ها رفتند تا ‌ ای برپا شد و خیلی ‌ بازگشتند. یک شب فائزه هاشمی آمد. همهمه با او سلام و احوالپرسی کنند. یک بار وقتی که در مرخصی بود و به گمانم کرد، مرا هم صدا زد تا با او حرف بزنم. ‌ مهوش با او تلفنی صحبت می مانم تا ‌ فائزهگفت: وقتی به زندان آمدیکه من در مرخصی هستم.گفتم: می برگردی. حالا آمده بود و من هم آنجا بودم. وقتی دور و برش کمی خلوت ها گفت که با ‌ شد، به طرفش رفتم و یکدیگر را در آغوش گرفتیم. او به بچه ها هیچ ‌ ی یک وانت به زندان آمده است. او افزود: خانواده ‌ باری به اندازه توانست بار تحویلم داد تا برایتان بیاورم. آنها را ‌ رحم نکردند. هر کس تا می ام و به زودی به بند خواهند رسید. ‌ تحویل حفاظت داده های ‌ رفت، هنگام بازگشت به زندان، خانواده ‌ فائزه هر گاه به مرخصی می دادند تا به دست عزیزانشان در زندان برساند. ‌ زندانیان، وسایلی را به او می گرفت و او نیز از این فرصت ‌ ظاهرا زندان در این باره به فائزه سخت نمی کرد. بسیاری از وسایل بند ‌ به نفع زندانیان و بهبود شرایط بند استفاده می ی ‌ ای از پنجره ‌ ها را قبلا او تهیهکرده بود. یک روز پرنده ‌ مانند میزها و صندلی توانستند ‌ ها حشرات نیز می ‌ که باز بود وارد بند شد. تابستان ۳ کوچک سالن ها توری بیاورد. ‌ هاگفتند که قرار است فائزه برای پنجره ‌ وارد بند شوند. بچه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2