چرا علیه حجاب شوریدم

185 در زندان استبداد نشیند و ‌ شود. رئیس زندان کنار محمد می ‌ کند. فرد دیگر معرفی نمی ‌ می گوید که چند ‌ آمدگویی و اظهار خوشحالی از آشنایی با او، می ‌ ضمن خوش خواهم از شما ‌ افزاید: می ‌ آورند. او می ‌ ی دیگر خانمتان را به اینجا می ‌ دقیقه ی اول آنکه به نظر ‌ خواهش کنم که دو نکته را به ایشان متذکر شوید. نکته گیرد. ‌ های ایشان تحت تأثیر جو زندان صورت می ‌ گیری ‌ رسد که موضع ‌ می ی دوم حجاب است. لطفا به ایشان بگویید که حجاب را رعایتکنند ‌ نکته تا این همه مشکل به وجود نیاید و شما هم بتوانید با ایشان ملاقاتکنید. ما قانونا از اینکه بدون رعایت حجاب به شما ملاقات بدهیم، معذوریم. محمد گویم. ‌ گوید: باشد، ایشان را بیاورید، من نکات شما را به او می ‌ به وی می دهد که مرا بیاورند. ‌ سپس فرزادی دستور می ی پایین رفتم. یک ‌ ها به طبقه ‌ از دفتر بند مرا صدا زدند. با یکی از بچه مأمور زن از در آهنی که رد شدم، مرا تحویل گرفت و در را بست. با مأمور به حیاط کوچک رفتیم و منتظر ماندیم. بیش از بیست دقیقه آنجا بودیم تا آنکه در آهنی حیاط را زدند. مأمور همراهم در را باز کرد. افسر قاسمی بود که آمده بود ما را ببرد. سه نفری به دفتری که نزدیک بند قرار داشت و فکر کنمکه قبلا وکیلم را نیز در آنجا ملاقاتکرده بودم، رفتیم. قاسمی جلوتر ‌ می کرد. او در دفتر را باز کرد و وقتی من وارد شدم، صدای ‌ از ما حرکت می گفت: به به! سلام کردیم و او مرا ‌ آمد و می ‌ محمد را شنیدم که به سویم می در آغوش گرفت. شناختم گفت: خب، حالا خانم را راهنمایی ‌ فرزادی که صدایش را می هایی برای ‌ کنید تا بنشینند. محمد مرا کنار خودش نشاند. دوستان خوراکی پذیرایی از محمد به من داده بودند که آنها را به او دادم و او نیز در طول ها را به حاضران تعارف کرد. محمد گفت که آقای فرزادی ‌ جلسه، خوراکی و یک فرد دیگر در آنجا حضور دارند. افسر قاسمی و مأمور زن نیز در آنجا نشسته بودند.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2