210 چرا علیه حجاب شوریدم موافقت او با جابجایی اطمینان یافتم. شب بدون همراه و با استفاده از عصا ها که رفتم. در ورودی سالن چهار ایستادم و به یکی از بچه ۴ به طرف سالن شد،گفتمکه به مسئول سالن بگوید کهکارش دارم و منتظرش وارد سالن می هستم. پس از مدتی طولانی وی آمد. موضوع را به او گفتم و تأکید کردمکه ماندن روشن در قرنطینه برای بند خوب نیست و اگر خبرش به بیرون درز شود. سپس خواهشکردمکه موضوع را حل و سازی می کند، موجب حاشیه ی پایین، و ی دوم تخت به طبقه دانستم جابجایی افراد از طبقه فصلکند. می اند و حتما به یک سالن دیگر، تابع مقرراتی استکه ساکنان بند وضعکرده او نیز با توجه به همین مقررات مخالفت کرده بود. در هر حال وقتی فردی واقعا مشکلی مانند زانودرد دارد، تا آن جا که عدم جابجایی او موجب پناه ی تبصره برای حل شود، انعطافی در مقررات به مثابه بردنش به قرنطینه می مشکل، باید وجود داشته باشد. او گفت حتما مسئله را حل خواهد کرد و سپس مرا تا تختم همراهیکرد. فردا دوباره در حیاط، روشن نزدم آمد و موضوع را پیگیری کرد. معلوم برای حل مشکل هنوز با او حرفی نزده بود. روشن ۴ بود که مسئول سالن دانم که چرا شورای بند یا ی بالا بازگردد، اما نمی مایل بود که زودتر به طبقه وکیل بند تا آن هنگام نتوانسته بود مشکل او را حلکند. شب همراه مهوش را در سالن دو دیدم. دوستانه از او پرسیدم ۴ خانم بودم که مسئول سالن ایگفت: به شما که برای مشکل روشن چهکرده است. او به طور غیرمنتظره ربطی ندارد، دخالت نکنید. منکه از پاسخ او تعجبکرده بودم، بدون هیچ واکنشی گفتم: باشد و همراه مهوش به سالن سه رفتیم. ام، از همین مهوش خانم فکر کردکه شاید من از آن برخورد ناراحت شده رو از من خواست که ناراحت نشوم. گفتم: چیز مهمی نیست، اما مشکل ی سمت راستم، روشن بهتر استکه حل شود. شنیده بودمکه آنیشا، همسایه ی روشن حرف زدم و او بلافاصلهگفت: عضو شورای بند است. با او درباره
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2