222 چرا علیه حجاب شوریدم یک روز نیز وقتی با محمد تماسگرفتم، برادرش محمود نزد محمد بود. از او خواهشکردمکه بیشتر به محمد سر بزند و او نیز به خواهش من جواب پخت به های متعدد غذا که همسرش، فائزه می مثبت داد. او هر بار با بسته رفت. یک روز محمد گفت: محمود و خواهرانت آن قدر دیدن محمد می توانم آنها را بخورم. با آنها چهکنم؟گفتم: نگران نباش. اند که نمی غذا آورده آنها را در فریزر بگذار تا هر وقت که آمدم، چند روز غذا نپزم! او نیز همین کار را کرد و وقتی که آزاد شدم، دو سه وعده غذا در فریزر داشتیم. دینا قالیباف به اوین آمد اواخر فروردین ماه دینا قالیباف را به اوین آوردند. دینای جوان، خبرنگار و دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی بود. در همان اولین شب حضورش در ای در سالن دو گرد آمدیم تا داستان بازداشت او را بشنویم. او اوین، عده ای از ماجرای خود را گفت. من بعدا جداگانه جزئیات در آن جمع خلاصه ی اش را از او سؤال کردم که برای پرهیز از تکرار مطالب، همه دستگیری کنم. ماجرا را در همین جا بیان می دینا و دوستش بدون حجاب وارد ایستگاه متروی صادقیه در تهران شوند. دیناکیف پولش را در دست داشتکه جلویگیت مترو یک پلیس می دهد. کشد و انگشت شستش را فشار می به سمت او آمده،کیف پولش را می کند، اما پلیس کیف پول را از او گرفته و بند کیف روی دینا مقاومت می برد و در آنجا با کشد و دینا را کشان کشان به اتاق پلیس می دوشش را می بندد. آن پلیس سپس شوکری راکه دستبند مچ یک دست او را به صندلی می کند و دینا از ترس خود را روی صندلی به در دست داشته به دینا نزدیک می شود. بند کبود می کشد که به همین دلیل مچ دستش از فشار دست عقب می در آن اتاق چهار پلیس مرد و یک پلیس زن حضور داشتند. دوست دینا برد. در این حال، پلیس حالش بد شده بودکه پلیس زن او را به دستشویی می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2