چرا علیه حجاب شوریدم

231 در زندان استبداد کنند. ‌ اندیشیدم مهم نیست که آنان چه فکر می توانست مرا به این ملاقات ترغیب کند: اول ‌ دو دلیل مهم داشتم که می عدالتی در زندان بودم و برای این ‌ آنکه من به دلیل مبارزه با استبداد و بی مبارزه زمان و مکان اهمیت ندارد. پس، در زندان هم باید مبارزهکنم و علاوه بر اعتراض به رفتارهای غیرعادلانه، حقوق خود را نیز پیگیری نمایم. دوم آنکه هر دیدار با مسئولان قضایی و زندان، فرصتی بود برای شناخت بیشتر ی رفتار و افکار آنان. این دو دلیلکافی بودکه تصمیم بگیرم نام ‌ واسطه ‌ و بی خود را برای ملاقات اعلام کنم. ی پایین رفت و به دفتر اعلام کرد که نام مرا نیز ‌ یکی از دوستان به طبقه در شمار متقاضیان بنویسند. خیلی زود صدایم زدند. با یکی از دوستان رفتیم ام. در آهنی منتهی به دفتر، ‌ پایین. از دریچه اطلاع دادمکه برای ملاقات آمده که باید ساعات اداری باز باشد، بسته بود. یکی از مأموران زن آمد و در را باز کرد و فقط به من اجازه داد تا وارد راهرو شوم و در را بست. او خودش اند؟گفت: آقای ‌ مرا برای ملاقات همراهیکرد. از او پرسیدم: چهکسانی آمده حمیدی، آقای مهردادی و آقای توسلی. حمیدی را قبلا دیده بودم. او رئیس اجرای احکام و معاون قضایی زندان بود. مهردادی قاضی اجرای احکام، و چنانکه مأمورگفت، توسلی معاون زندان بود. کنند، اما ‌ کردم که آنان در دفتر بند با زندانیان ملاقات می ‌ فکر می که وارد حیاط کوچک زندان شده و به سوی در خروجی بند رفتیم، ‌ هنگامی با تعجب پرسیدم: محل ملاقات کجاست؟ مأمور گفت: بیرون بند است. یک پایم را که از در آهنی بیرون گذاشتم، مردی به من سلام کرد. از مأمور پرسیدم ایشان کیست؟ او گفت: آقای حمیدی. حمیدی در همان وضعیت که یک پای من بیرون در و یک پایم داخل بود، شروعکرد به حرف زدن با ی در بند بلند بود و برای عبور از در باید پا را بلند ‌ من. باید بگویم که پایه گذاشتی. گفتم: اجازه دهید کناری بایستیم و صحبت ‌ کرده و آن طرف می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2