چرا علیه حجاب شوریدم

236 چرا علیه حجاب شوریدم ها اطلاع دادمکه ممکن است امروز ‌ ی بالا رفتم و به بعضی ‌ دوستان به طبقه ها خوشحالی کردند. تا ساعت چهار عصر، که نوبت تلفنم ‌ آزاد شوم. بچه کردم که او داخل ساختمان ‌ بود، با محمد تماس نگرفته بودم، زیرا فکر می کردم که او ‌ زندان است و موبایلش را تحویل نگهبانی داده است. فکر می هنوز پیگیر کارهای اداری مربوطه است. ساعت چهار که به او زنگ زدم، جواب داد. با تعجب پرسیدم: کجا هستی؟ گفت: از ساعت یک تا حالا بیرون زندان منتظرت هستم. گفتم: نزد آقای نیری رفتی؟ گفت: بله، رفتم. او در دفترش نبود. مدت زیادی منتظرش شدم تا آنکه آمد و گفتکه بیرون زندان منتظر همسرتان باشید تا آزاد شود. از دریچه، مأموران را صدا زدم. میرزایی رفته بود. جانشین او آمد و به هاست که بیرون زندان منتظرم است. لطفا به ‌ وی گفتم که همسرم ساعت کشد، به ‌ ام خیلی طول می ‌ مسئولان بگویید که اگر کارهای مربوط به آزادی همسرم بگویم برود و فردا بیاید. سپسگفتم: در را باز کنید تا خودم با یکی از مسئولان حرف بزنم. دینا قالیباف را به بیمارستان اعزامکرده بودند و حالا کمی آن اطراف آرام بود. مأمور زن با یکی از مسئولان زندان به نام آقای کربلایی تماس گرفت و موضوع را پیگیری کرد. سپس من نیز با او تلفنی حرف زدم. او گفت که روم و شخصا موضوع را پیگیری ‌ همین الان به دادسرا (دادسرای اوین) می دهم. به او تأکید کردم که ‌ کنم و تا نیم ساعت دیگر به شما اطلاع می ‌ می اند. اگر قرار ‌ ام نگه داشته ‌ هاستکه همسرم را منتظر آزادی ‌ مسئولان، ساعت رفتم و درمانم را ‌ بودکارها این قدر طول بکشد، من به بیمارستان فارابی می کردم. ‌ پیگیری می تا ساعت پنج خبری نشد. دوباره از دریچه مأمور را صدا زدم. او باز با کربلایی تماس گرفت و باز پاسخ این بود که هنوز دستور آزادی که تلفنی به ما اعلام شده، روی سیستم به ما نرسیده و باید منتظر بمانیم. من گفتم:

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2