242 چرا علیه حجاب شوریدم نیست، مخالفت کرد و گفت: کاش موضوع را به تو نگفته بودم. ممکن است به آنجا برویم و مشکلی پیش بیاید. تو خودت به منگفته بودیکه اگر توانم کفالت بگذارم. گفتم: آری، اما نه کفالت یک میلیاردی و بخواهم، می ام نه با نیرنگ و بدون توضیح. آنان مرا صدا زدند و گفتند که دستور آزادی ی کفالت چیزی به من نگفتند. با تأکید گفتم که حتما آمده است و درباره باید نزد نیری برویم تا ببینیم موضوع از چه قرار است. محمد گفت: تو هنوز شوی و ممکن است دوباره حالت خوب نیست. باز ناراحت و عصبانی می روم تا اگر به زندان بروی. گفتم: مهم نیست. من با ساک زندان به آنجا می لازم بود از همان جا به زندان بروم. به وکیلم، علیزاده طباطبایی زنگ زدم و موضوع را گفتم. او گفت که فردا اول وقت نزد نیری خواهد رفت. گفتم: پس، پیام مرا به او برسانید و بگویید که من ساعت نه صبح به آنجا خواهم رفت تاکفالت را ابطالکرده و به زندان بروم. از آنجاکه علیزاده وقت نداشتکه بیشتر در آنجا بماند تا من زاده (وکیل) درخواست کردم که به و محمد به او بپیوندیم، از آقای شریف عنوان وکیل دوم، فردا همراه ما به اوین بیاید. من وسایل لازم برای زندان را امگذاشتم. فردا صبح حدود هشت و ربع، علیزاده زنگ پشتی دوباره در کوله زد و گفت که نزد نیری رفته و پیامم را به او رسانده و نیری گفته است که تواند یک صفر از مبلغکفالت راکمکند. از او تشکر کردم و با محمد به می زاده سوی اوین حرکتکردیم. ساعت نُه، من و محمد به اتفاق آقای شریف به دفتر نیری رفتیم. وقتی وارد دفترش شدیم، او بلافاصله مرا شناخت و گفت: این خانم وسمقی است؟ وکیلم گفت: بله. او با صدای بلند گفت: خانم! اینجا قواعدی… خواست اش را تمامکند. او مثل یک مأمورگشت ارشاد می نگذاشتم جمله ها به اینجا ام اعتراض کند که به او گفتم: من برای این حرف حجابی به بی ی دو موضوع حرف دارم. او دیگر سخنش را ام. با شما فقط درباره نیامده
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2