در جستجوی جهانی بهتر

103 درجستجوی عدالتجهانی خواستم، نیازداشتم ‌ نظامیانرا ببینم. می ‌ یشبه ‌ خواستمفرمانده ‌ آشفتگیمی یِ فوران خشم، متوجه نبودم ‌ که عصبانیتم را به او نشان دهم. در آن لحظه زدم. ‌ باری می ‌ که داشتم دست به چه حماقتمرگ اندکی بعد، در همان نزدیکی اهمیچی، باشتاب وارد دفتر ژنرال تیهومیر نظامیان تحت فرمان او مسئول این ‌ بلاشکیچشدم. تصورم این بودکه شبه شدت دستخوش احساسات ‌ اند. چیزهاییکه دیده بودم من را به ‌ جنایت کرده بود و به همین علت، از سربازان ترسناکیکه تفنگدر دست اطراف جاآوردن تشریفات معمول اداری، ‌ او بودند هیچ هراسی نداشتم. بدون به آرامی نشستم و با ‌ خود آبیِ سازمان ملل خود را روی میز گذاشتم، به ‌ کلاه خشم به چشمانشخیره شدم و هرآنچه راکه دیده بودم، برایشبا جزئیات توانستبه بهایجانم تمامشود اما بههر دلیلی ‌ ام می ‌ تعریفکردم.گستاخی هایمگوشکرد. با ‌ هایم نگاهکند، به حرف ‌ آنکه بتواند در چشم ‌ که بود، بی خودمگفتمکه او حتماً همسر و فرزند دارد. چطور ممکن است شناعت هایم، ‌ شدن حرف ‌ اند درک نکند؟ با تمام ‌ عملی راکه سربازانش انجام داده بلند شدم، به آنهاگفتمکه همگی باید شرمنده باشند و از اتاقخارجشدم. توانستمکار بیشتری انجام ‌ های بسیاری را با فکرکردن به اینکه آیا می ‌ شب ها تصاویر کودکانسوخته از فکرم بیرون ‌ خوابیکشیدم. تا مدت ‌ بدهم، بی بودم، از ذهنم پاککنم؛ باید ‌ توانستم چیزی راکه دیده ‌ رفت. اما نمی ‌ نمی پذیرفتم. از تنها چیزیکه مطمئن بودم، این بود که نباید ‌ واقعیت را می ی ‌ سکوتکرد. با وجود تمام مشکلاتیکه وجود دارد، عدالت با مشاهده شود. ‌ حقیقتآغاز می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2