نامه‌های زندان

199 نسرین ستوده یمسلمانان است، ‌ از منخواستکه بهخاطر وجود ماه رمضانکه ماه روزه در سالن عمومی غذا نخوریم، از تو خواستمکمی صبر کنی تا میزِمان را اند. فوراً ‌ در اتاق بغل بچینیم. وقتی علترا پرسیدی،گفتمکه دیگران روزه گفتی، «اما من روزه نیستم.» خلاصه تا اتاق بغل خالی شود و ما بتوانیم آنجا ناهارمان را پهنکنیم، حدود یکربع طولکشید و تو البته از اینطول کشیدنخسته شده بودی. .1360 ی ‌ برای روشن شدن موضوع باید به عقب برگردیم، به دهه پس از انقلاب، حکومت قانونی را تصویبکردکه خوردن روزه در ماه رمضان در ملأعام ممنوع است. این قانون با چنان شدت و حدّتی اجرا شد که حتی خوردن روزه در پستوی ادارات یا مراکز دیگر که ملأعام ‌ می شد هم ممنوع بود و اگر کسی را در حال خوردن روزه مثلاً ‌ محسوب نمی کردند. به یاد دارم که ‌ کردند، اذیت می ‌ در جایی دورازچشم هم پیدا می طولکشید، همیشه با ۶۸ تا ۶۳ های ‌ امکه بین سال ‌ ی دانشجویی ‌ در دوره روزه خوردن در روزهای ماه رمضان مشکل داشتیم. گاهی در کلاس را بستیم و با سرعت زیاد ساندویچی را که با خود از منزل آورده بودیم ‌ می هایدانشگاه شهید بهشتی ‌ خوردیم، یاگاه جایی پرتو دورافتاده در تپه ‌ می کردیم و در اثناء خوردن، مواظب بودیمکسی ما را نبیند. الآن البته ‌ پیدا می ها به آن شدت نیست. اما اینطور هم نیستکهکاری نداشته ‌ گیری ‌ سخت بردیم و ‌ حال طی این مدت، ما در سالن ملاقات خوراکی می ‌ باشند. بااین هرحال از من ‌ خورند. اما امروز به ‌ ها غذا می ‌ در ایام ماه رمضان لااقل بچه خواهشکردند این موضوع را مراعاتکنم. بعد همگفتند فرصتی بدهید، ها آنجا بروید. هرچه بود تو ‌ کنیم تا شما با بچه ‌ ما سالنکناری را خالی می دانم ‌ بهانه به دست آوردی با من قهر کنی. مثل خیلی از اوقات دیگر. می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2