نامه‌های زندان

295 نسرین ستوده شهناز عزیزم،سلام دانی تا چه اندازه از شنیدن خبر آمدنت ‌ امیدوارم حالت خوب باشد. نمی حال نگران شدم. چهل سال دوستی، پیوندی را بین ما ‌ خوشحال و درعین شود. تو بسیار به من نزدیک ‌ ایجاد کرده استکه با مرگ همگسسته نمی ام. ‌ هایم را به عمل درآورده ‌ ام و آموخته ‌ دانی تاکجا از تو آموخته ‌ بودی و نمی شهناز جان، گذشته از هر سختی و قبل از هر صحبتی خواهش دانم چگونه بگویم، از گفتن ‌ درمیان به ایران بیا. واقعاً نمی ‌ سال ‌ یک کنم ‌ می آید ـ چقدر متنفرم. ‌ ـکه اگر اتفاقی بیفتد کاری از دستم برنمی این عبارت هایگذشته خرجشده است، ‌ ی قوایم طی ماه ‌ حال وقتی زندانم و همه ‌ بااین نفس مبارزه کنم تا تو را آزاد کنم. از طرف ‌ توانم مثل یک آدم تازه ‌ نمی اتفاق ۱۳۵۷ شودکه در سال ‌ دیگر، بگذار بگویم عجله در مبارزه همان می کنند که ‌ وهوی هم ندارد. جوامع مسیری را طی می ‌ افتاد: عجله نکنم، های شود. خودمان را نکشیم.کاش این طرف برایت ‌ ی ما هم طی می ‌ مداخله ‌ بی خبرهای بهتری داشتم.کاش نشانی از گذشت و مهربانی بود.کاشصلح

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2