های زندان نامه 296 و آرامش بیشتری جریان داشت. اما افسوسکه زندان هم بُرش کوچکی از یماست. برهم و آشفته یدرهم جامعه طورکه از جنگصلح آید، همان شهناز جان، از زندان دمکراسی درنمی ها را به پایضعفم نگذار. دمکراسی، شود. مرا ببخش، این حرف زاده نمی ای تمامش پایداری و زندان و حبسو بدبختی نیست. دمکراسی در لحظه ناخودآ گاه، [در] ناخودآ گاهِ جمعیکه به دنبال خودآ گاهیِ جمعی ظهور نشیند. از ادبیات شودو با وقاردر تختوصندلیخودمی کند، متولدمی می آید. آمیخته با خون و پای دار و شهید دادن و قربانی دادن دمکراسی درنمی هایشهیدانیجدید را حملکند. تر از آن استکه جنازه هایمانخسته شانه اش در سرگشتگی نهفته اما دمکراسی راه دشواری استکه دشواری اصلی ی اصلیِ زندگی برگردان. است. پس بیا برگردیم. باهم برگردیم. مرا به جاده کنم دستانمدر دستتوست. برایم نامه بنویسو فراموشم نکن.خواهشمی ی افتخار و مباهاتو... هستم چیزی نگو. از نویسی از اینکه مایه هرچه می های تر از آنمکه دردی از من دواکند. روحم را با دوستی ها خسته این حرف مان نوازشکن. منتظر دستانتو قلمِ پرمهرتهستم. قدیمی بوسمت هزاران بار می نسرین اوین ـ بند زنان ۱۳۹۸ خرداد
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2