نامه‌های زندان

305 نسرین ستوده نیمایعزیزم،سلام خرداد بودکهگذشت و الآنکه من دارم این نامه را برایت ۳۱ امروز جمعه ی بامداد روز شنبه اول تیر ماه است. ‌ نویسمساعتپانزده دقیقه ‌ در تختم می خب معلوم استکه دلم برای تو و مهراوه تنگ شده است و دارم برای هایی باهم بکنیم. ‌ کشم که چه بازی ‌ ملاقات حضوریِ یکشنبه نقشه می رسد. ‌ زنم و نوبتبه بازی تو نمی ‌ ها با بابا حرفمی ‌ چقدر همکه من یکشنبه یکوچک دارد، چقدر ‌ دانی تا وقتی یک خانه بچه ‌ می ،‌ نیمای عزیزم ها را شاد و ‌ تر ‌ ها دنیای بزرگ ‌ دانی چقدر بچه ‌ آن خانه خوشحال است؟ می گفتیم چقدر نیما خونه ‌ کنند؟ من و بابا و مهراوه همیشه می ‌ خوشحال می کنم با ‌ کند.گاهیکه به بزرگ شدنت نگاه می ‌ رو بچگانه و خوشمزه می های تو و مهراوه را هم در راه دارمکه آنها را ‌ گویم هنوز من بچه ‌ خودم می کنم دنیایشیرین ‌ کند و با خودم فکر می ‌ خواهم دید. این مرا خوشحال می شود. ‌ ی ما با بزرگشدن تو تمام نمی ‌ بچگانه ماچ و موچ، دوستت دارم درازی ‌ باکمی زبون خودمبیشترین فوتفوت خداحافظ ماماننسرین ۱۳۹۸ تیر

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2