311 نسرین ستوده یعزیزم، سلام مهراوه رسد، حالتخوبباشد و امتحاناتتهم امیدوارم تا این نامه به دستتمی ام و دارم تمام شده باشند. امروز جمعه بود و الآنکه من در تختم نشسته بامداد شنبه است. خبریکه در مورد ۱:۱۵ نویسم ساعت این نامه را می طرحتو ژوژمانتدادی از چهارشنبه ذهنم را اشغالکرده است. مثل یک اش کند و از شیرینی رود و آن را مزمزه می خبر شیرینیکه ذهنم دوباره می شوی! کند. دوست ندارم زیادی تعریفکنم، پررو می کیفمی دادید و من چشمم به نیمای مهراوه جونم، یادته تو و بابا منو هل می نگراناوبودم. بنابرایننیما روبهدستشمادوتا،مخصوصاً عزیزمبودودل دونیکه نیما چقدر دوستت داره و قبولت داره. اون سپرم، چون می تو می بحثکرده بودید؟ روز رو یادتهکه تازه آزاد شده بودم و شما دو تا باهم جرو بعد ازچند دقیقه نیما اومد وخیلیعادی باهاتحرفزد وس الی پرسید،
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2