نجف دریابندری

۱5 گفت وگو درباره ی زندگی من نوارها را در همان سال ،۱۳۸۲ پس از آنکه گفتوگو به پایان آمد، پیاده کردم و در پیادهکردن آن هم همسرم بسیار به منکمککرد، به خصوص که گاه صدا مفهوم نبود و کلمات بهدرستی شنیده نمی شد و گوش سنگین من در این راه چندان یاریگر نبود. کار پیادهکردن نوارها به این صورت انجام شد که همسرم کهگوش تیزتری دارد باگوشی به نوار گوش می داد و کلمات را به صدای بلند تکرار می کرد تا من آنها را تایپ کنم، ولی پس از پیادهکردن نوارها و خواندن متن گفتوگو ها به این نتیجه رسیدمکه آنچه بین ماگذشته همان صحبتهای صمیمانه و دوستانه است که به کار انتشار نمیآید. ارزیابی آن روز من این بود که ارزش آنها در همین حدوحدود است که چند دوست با هم نشستهاند و گپ زدهاند و اگر ارزشی داشته باشد، بیشتر در ضبط صدای آقای دریابندری است، نه در محتوای آن. بنابراین، نوارها و نوشتهها را بایگانی کردم و آهسته آهسته گرد زمان بر آنها فرو بارید و از یاد رفت، چنانکه دیگر به خاطر نمی آوردمکه چنین نوارهایی موجود است. از این قضایا ده یازده سالیگذشت. نوارها و یادداشتها در قفسهی کتابخانه ماند و خاک خورد، تا اینکه آقای علی یار گنجه، دوست جوان من، به این فکر افتاد که مستندی از زندگی آقای دریابندری بسازد و برای این کار او و سهراب دریابندری از من کمک خواستند. طبعا الزم بود دوباره با آقای دریابندری به گفت وگو بنشینیم و صدا و تصویر او را ضبطکنیم. اما افسوسکه نجف در این زمان چنان دچار فراموشی شده بود که تقریبا چیزی به خاطر نمی آورد و در آن دو باری که ایرج پارسینژاد را مقابل او نشاندیم تا از او حرف درآوریم هیچ توفیقی به دست نیاوردیم. نجف هنگام ادای جمله چیزیکه قصد بیانش داشت را بهکلی از یاد می برد و ربط اول و آخر جمله از دست میرفت. باعث تأسف است بگویمکه حتی چند جملهی سالم از آنکوششها به دست نیامد. فراموشی چنان شدتگرفته بودکه بعد از دوسه بار امتحان بهتر دیدیم بیش از این آزارش ندهیم و از خیر به حرف درآوردنش بگذریم. در این زمان که به فکر راه چاره افتاده بودیم به یاد آوردم که سالها پیش صدای نجف را ضبطکردهام و به علی یار گفتم چنین نوارهایی نزد من موجود

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2