نجف دریابندری

۱۸ نجف دریابندری ال م ثً بارها از انگلیسی یادگرفتن خود در سینماهای آبادان برای من تعریف کرده بود ، اما دیروز هرچه ازش پرسیدم که چطور انگلیسی یاد گرفتید، نمی توانست توضیح بدهد. در جواب اینکه چطور شما که عضو حزب توده بودید وقتی به ترجمه روی آوردید ادبیات آمریکا از نوع همینگوی و فاکنر را ترجمه کردید، به جای آنکه به شرح و بیان بپردازد، تنها این نکته را می گفت که من گویا قدری تفاوت داشتم؛ من با دیگران تفاوت داشتم و همین. او که بارها دربارهی زبان ترجمه و لحن ترجمه با خود من صحبتکرده بود، در جواب سؤالها ی مربوط به آن خاموش می ماند و دیگر نمی توانست هیچ توضیحی بدهد. وضع چنان وخیم بودکه من در میانهی صحبت قطع امید کردم و دیگر سؤالها یم را مطرح نکردم. ایرج پارسینژاد همکه خیلیکوشید تا او را به حرف بیاورد موفق نشد. انگار این ال آدم اص حرفی برای گفتن نداشت؛ درحالی که اگر ده سال پیش بود، امروز به یکی از پربارترین روزهای زندگی من بدل میشد. *** بعضی وقتها در محفل دوستان از پدرتانگفتهاید. آیا او سواد داشت؟ پدر من سواد خواندن داشت، اما سواد نوشتن نداشت. در واقع، هیچوقت مدرسه نرفته بود. چیزهایی میخواند؛ ی عنی در زمان بچگیاش، یکی دو سال، یک چیزهایی پ ی ش مال خوانده بود، در چاکوتاکه نزدیک بوشهر است. اماکار و زحمت بهش فرصت درس خواندن نداده بود. ولی خی لی کنجکاو بود و همینجوری یک چیزهایی ی اد گرفته بود، به طوریکه همیشه ی ککتابی دستش بود. روزنامه میًخواند مث . ال ولی سواد نوشتن نداشت اص . ال قلم دستش نگرفته بود. پدرتان چه کاره بود؟ جای ال ی خواندهام م ح بود. الح بود، منتها «پایلوت بله م » بود به اصط . الح کشتی وقتی وارد رودخانه بخواهد بشود، باید «پایلوت» داشته باشد. ی عنی ناخدای دری ا کشتی را به پای لوت تحویل میدهد و میرود. مراسمی هم دارد که خی لی جالب است. پای لوت وقتی وارد کشتی میشود، ناخدا با آدمهای ش صف میکشند، ناخدا میآید پایلوت را معرفی میکند و میگوی د کشتی در اختی ار شماست و من دی گر کارهای نیستم و میرود پیکارش.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2