نجف دریابندری

۳۲ نجف دریابندری گاهی میدیدمش، چون بعدا با هم آشنا شدیم. بههرحال، آن موقع مادر من رفته بود پی ش او که ی ک کاری برای پسرم بکنید. گفته بود نمی گذارم اعدام شود . گری فعال شما خاطرجمع باشید. کار دًی نمی توانم بکنم، ولی اعدام نمیشود. اصال کسی را اعدام نمی کنند. بههرحال، او باعث شد که اعدامها منتفی شود. به هرصورت، در دادگاه آبادان مهندس آگه محکوم به اعدام شد. ما هم محکوم به اعدام شدیم، ولی با ی ک درجه تخفی ف به ما حبس ابد دادند. آگه تا چند هفته همینطور زی ر حکم اعدام بود، تا ای نکه باالخره منتفی شد. بهاینترتیب، محکوم شدیم به حبس ابد، اما بعد از ی ک سال ما را منتقلکردند به تهران. آبادان آن وقت ها زندان داشت؟ بله ، آبادان زندان بزرگی داشت، منتها در آن زندان جای کوچکی بود که ما را آنجا نگه می داشتند. یعنی سیاسیها را آنجا نگه میداشتند. در آن زمان ی ک گروه دویستسی صدنفره از انواعواقسام آدمهایی کهگرفته بودند آنجا بودند. ی ک روز عصری در زندان ما داشتیم ورزش میکردیمکه یکمرتبه در زندان باز شد و ی ک عده پاسبان ری ختند داخل وگفتند بروید تو اتاقهایتان. زندانیها چون . الصه جنگ مغلوبه شد وچراکردند و خ زدوخورد شد؟ آره ، زدوخورد شد. ی ادم هست صفریان )۱ ( ی ک مشت زد به دهان پاسبان، که ر ی ختند او را گرفتند و بعد ی ک عده از زندانی ان را صدا کردند و بردند لشکر نمی دانم چی! من هم جزو آنها بودم. در واقع، کودتایی شد. ال خ صه ، ما ده دوازده روز در آنجا بودی مکه خودش داستان مفصلی است. شالق زدند و... بعد ما را برگرداندند به زندان آبادان، همان زندان اولیکه بودیم. وقتی وارد زندان شدیم، دی دم اوضاع یکجور دی گر است، قیافهی دیگری پیدا کرده. حاال نگو ای ن درست اولی ن روزی استکه اولین دستهی افسران را اعدامکردهاند. ما خبر نداشتیم، ولی زندانیها ی آنجا خبر داشتند. رادی الم کرده بود . صفر ی و اع ان آمد ی واشکی به منگفتکه مرتضیکی وان امروز صبح اعدام شد.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2