نجف دریابندری

۴۹ گفت وگو درباره ی زندگی ًقضیه چیه؟ تو واقعا معتادی؟ اگر معتادی، بیا ترکش کن دیگر. شاملو قیافه گرفت که معتاد یعنی چی؟ من میکشم، اما معتاد نیستم. گفتم یعنی چه که معتاد نیستی؟ اگر مثال گیرت نیاید، ناراحت نمی شوی؟ گفت نه، ولی گیرم می آید! خ ، الصه به من یک جوری حالیکردکه این چیزها به تو مربوط نیست. من همگفتم باشد، مانعی ندارد. ولی متوجه شدمکه شاملو گرفتار است و آن روز ، وقتی از کافهی البرز بیرون آمدیم، دوستی ما هم تمام شد. بعد از مدتی از طوسی هم جدا شد و زندگی اش به هم خورد و باز دوباره ازدواجکرد.کاری نداریم. من روابطم را با طوسی حفظ کردم. تا وقتی که طوسی مرد، او ر ا میدیدم، بیشتر برحسب اتفاق البته. طوسی زن خوبی بود. اینجا روابط من با شاملو تمام شد. ال بعدها البته چند بار دیدمش، مث در جریان انق . الب هی الب هم با شاملو در مجل نه، شما قبل از انق خوشه همکاریکردید. نه، خوشه در همان ایام بودکه طوسی زن شاملو بود. شاید هم من درست یادم نیست . شاید هم بعد از طوسی بود. شاملو به من تلفنکردکه من مجله دارم و مطالبی برای من تهیهکن. من هم چیزهایی آماده میکردم، میبردم میدادم، اما دیگر رفاقت آن جوری نداشتیم. بعدها همین هم قطع شد. چرا روابط شما بهکلی قطع شد؟ وا نمی ال دانم . از زمانی که این زن جدیدش را گرفت قطع شد. نمی دانم این زن جدیدشکیست، . الح ندانست به روابط ادامه دهد ولی بعد از او دیگر شاملو ص من هم دیگر نتوانستم به رفاقتم ادامه دهم. بااینکه هیچ اتفاقی بین ما نیفتاده بود، جدا شدیم. اما در زمان انقالب دوسه بار در جلسات او را دیدم. بهشگفتم بیا منزل ما، ولی نیامد؛ نشد. ایامی بود که من متفکران روس را ترجمه میکردم. او هم کتاب جمعه را منتشر میکرد. شنیده بودمکه پشت سر من حرفهایی میزند. برای اینکه از دلش دربیاورم، بهش تلفن کردم که من یک مطلبی برای شما میفرستم. گفت خیلی ممنون میشوم. دو تا مقاله برایش فرستادم و این آخرین همکاری من و شاملو بود. دیگر ندیدمش. روابط ما در همین حد بود. شاملویی که من می شناختم غیر از آن شاملوی ی بودکه بعدها میدیدمش. راجع به شاملو در واقع بهتر است بیشتر نگویم . همین حدوحدود بود.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2