نجف دریابندری

75 گفت وگو درباره ی زندگی با آقای مهاجر بر سر وضع مؤسسه اختالف داشت؟ الفی نداشت . اصو نه، اخت آقای الً ، الف نیست امامی اهل اخت چون اهل مقابله با اشخاص نیست. البد پیش خودش حسابهای ی دارد. رفته بود با آقای قطبی صحبتکرده بود و به تلویزیون رفته بود. بعد که این تحوالت در مؤسسه انجام گرفت، فرانکلین در واقع زائدهی دانشگاه آزاد شد. بساطی و ادارهای درست کردند و من در واقع ریاست این اداره را قبول نکردم. گفتم نمیخواهم. علت هم این بود که من با مهاجر نمی توانستم کار کنم و پیش خودم فکر میکردم چه کار باید بکنم. . الت شد عجالتا حسن مرندی رئیس آن تشکی من هم دوسه ماهی آنجا میزی داشتم، ولی به دالیل مختلف من نمی توانستم آنجا بمانم. یکی از د ، الیل که البته هیچوقت آشکارا نگفتم، این بودکه باید با عبدالرحیم احمدی کار میکردم. ال با احمدی البته اخت فی نداشتم، ولی نمی شد با او کار کرد یا من نمی توانستم. )۴ ( احمدی را می شناختید؟ بله ، با من رفیق بود. از زندان؟ نه، قبل از آن. رفیق کیوان بود و رفیق محجوب بود. تندنویس مجلس بود. از آن موقع می شناختمش. داستان مینوشت، ولی داستان عجیب این استکه این آدم یکهو دگرگون شد. رفت پیش هویدا و آدم هویدا شد. هویدا هم او راگذاشت رئیس دانشگاه آزاد. من دیدم با این نمی شود کار کرد، چون بهکلی آدم دیگری شده بود. هرچند وقتی ما را میدید چاقس متی میکرد، ولی آ ال دم دیگری بود. به الب هم بعد از انق کلی از ایران رفت. احمدی را من می شناختم. می دانید که خبرنگار دانشگاه بودم و او را بارها دیده بودم و با او هم صحبت شده بودم. آدم بدی نبود. احمدی تا قبل از آمدن به دانشگاه آزاد و شاید هم چندی بعد از آن آدم سالمی بود، ولی بعد از ریاست دانشگاه آزاد نه. من البته بعدها متوجه شدمکه این استاد از اول هم کارش درست نبود. وقتی نشر اندیشه درست می شد، شاهرخ

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2