نجف دریابندری

۹۱ گفت وگو درباره ی زندگی والله نمیدانم. گمان می کنم من هم جزو همان دستهی دومم. ی عنی روی کاغذ آدم می تواند فکر کند. البته دو تا مطلب است. یکی ای نکه چه می خواهد بنویسد، ای ن را من فکر می کنم رویکاغذ معلوم میشود. ی عنی وقتی شروع میکنی، همان موقع میآید. اما به لحاظ ب ی ان به نظرم آن قبال در ذهن آدم پخته شده است. تقیزاده: ی عنی وقتی شما ی ک مقالهای بخواهید بنویسی د از چند ساعت قبل مثال در ذهنتان با آنکار میکنید؟ سؤال سختی است، ولی باید بگویم نه. خب، البد وقتی بخواهم مقالهای بنویسم روی آن فکر میکنم. ی ک روز، دو روز، بیشتر،کمتر. ولی آن مقاله نمیشود. یک چیزهایی توی کلهی آدم هست، ولی وقتی حس میکنم باید بنویسم، شروع میکنم، ولیکار رویکاغذ میشود. *** پیوست -۱ محمدعلی صفریان، مترجم -۲ همایون صنعتیزاده، بنیان گذار انتشارات فرانکلین ( )۱۳۸۸-۱۳۰۳ -۳ یادداشت روز جمعه ، ۱۸ آبان ۱۳۸۰ : امروز ، طبق معمول جمعهها، با تقیزاده پیش نجف رفتیم. دوستان روز جمعه جمع بودند. نجف حلیم خوشمزهای پخته بودکه همه خوردند و به بهگفتند. سر شوخی هم باز شد. دکتر مرندی گفت در یکی از حلیم فروشیها دیده است نوشته بودند: « حلیم بوقلمون باگوشت تازهی گوسفند»! بعد صحبت مقالهی باقر مؤمنی دربارهی سروژ استپانیان شد. این مقاله حقیقتا مقالهی خوبی است. مؤمنی که از دوستان سروژ بوده، حسنها و عیب ه ا ی او را نوشته است. آنچه مایهی شگفتی است این استکه از این مقاله معلوم می شود سروژ زمانیکه عضو حزب توده بوده به دست خود یکی از کسانی را که برای دستگاه خبر می برده خفه کرده است. گویا ایشان بیشتر از اینها آدم کشته باشد. جالب اینکه سروژ وقتی به زندان افتاد، خود شروع به همکاری با رژیمکرد تا از اعدام رهایی یابد و بدین سان برای دستگاه خبرکشی میکرد. مهندس عباس

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2