20 دفترهای آسو چهره به چهره رو به رو: ی طاهره قرةالعین گفتار درباره هفت ایرج قانونی
نشر آسو www.aasoo.org 20 دفترهای آسو چهره به چهره رو به رو: ی طاهره قرةالعین هفتگفتار درباره ایرج قانونی طرح روی جلد:کیوان مهجور )۲۰۲۵ (سپتامبر ۱۴۰۴ چاپ نخست: مهر ۹۷۹-۸-۹۹۰۴۲۰۲-۶-۷ : شابک صفحه ۸۹ لس آنجلس editor@aasoo.org ی طاهره قرةالعین چهره به چهره رو به رو: هفتگفتار درباره حق چاپ و نشر الکترونیکی وکاغذیکتاب محفوظ است. ی تجاری از این اثر ممنوع است. استفاده بازنشر مقالات یا بخشی از آنها با ذکر مأخذ آزاد است.
فهرست 5..........................................پیش گفتار 13...........................طاهره و رویاروییها 23....................طاهره، و آزادی در اسارت 44.................. شبان بامدادی طاهره در نیمه 54............................ طاهره، در پس پرده 67................................... لحظهی دیدار 74........................... طاهره و واسازیاش 82...............اگر به باد دهم زلف عنبرآسا را
5 گفتار پیش گفتار پیش بگذار تا مقابل روی تو بگذریم سعدی | دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم شائبه، و پاکی اسمی ایجابی است اما در معنا سلبی طاهره، یعنی پاک و بی هم ناتوانی را از تواناکند. اسم است چون پاک ناپاکی را از خود سلب می تواند سلبی باشد. هر توانایی کند هر ایجابی در عین حال می خود سلب می تواند در عین حال ناتوان باشد این منطقی است اما پاکی جز این است. می ای پلیدی پاک را نسبی نیست هم پاکی و هم ناپاکی را در خود ندارد. ذره ای جز این ندارد که ضد خود را پیوسته از خود کند. پاک چاره ناپاک می ماند. اش در سلب و نفی دارایی می براند. این اسم ایجابی یا اثباتی دارایی طاهره اسمی اثباتی استکه برای آنکه مثبت بماند باید از خود حراستکند توفد و و ضد خود را نفی کند. اسمی که در ظاهر آرام است اما از درون می در هیجان است که ضد خود را از خود بزداید. ام ز درون بود خروشم ولی از لب خموش نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی
6 20 - دفترهای آسو اگر پاکی ذهن در فرزانگی است او باید از خود در برابر بلاهت و فرتوتی دماغ محافظتکند. به همین دلیل طاهره یعنی مراقبت از خود، یعنی تقوی پایی (تقوی و وِقایت هر دو از ریشۀ وَقَی به معنی حفظ و وقایت و خویشتن ی ایجابی که در اند). وقتی یک اسم، با یک کلمه کردن، و حمایت کردن بازدارنده از حریم خود است، همه نیرویخود حقیقت سلبی است وخودبه تاباند گذارد، نوری بر مسمّای خود می کند و حد می گوید، جدا می چیز را می گذارد تا آن به درستی دیده شود و به راستی کند و می و شناسایی را آسان می ی اسم به خود آن نزدیک شویم، در آن حال با چیزی روبروییم که معجزه خوانندش، اسمیکه لفظ و ظاهر است اما از ذات و باطن و پنهان چیزی می دهد چنین دهد؛ و آنگاهکه روی می ایکه همیشه روی نمی گوید. معجزه می شوند) ها از آسمان نازل می خوانندش: «الاسماء تُنزَل من السّماء» (اسم می اسمی از آسمان افتاده. وفاق و همخوانی آسمان و زمین در یک فرد و شخص. دارد. و این وقتی استکه اسم خاص از ذات و سرشتکسی پرده برمی گویانه به او تعلقگرفته باشد، اما طاهره اسمی نبودکه پیش از تولد و پیش سالگی بر او نهاده شد، بر حسب تحقق ۳۱ بلکه در مراحل بلوغ و پختگی در ترین کننده ی ظهوراتش، درست در تعیین عینیت او در عالم واقع، و مشاهده یکشف حجاب در بدشت ی واقعه ی حضور اجتماعی او در بحبوحه صحنه ترین حرکت میلادی)، درست در مظان اتهام ۱۸۴۸ قمری و ۱۲۶۴( 1 اش. اجتماعی طاهره یعنی «جدا» یعنی «دور از» و «بری از»، یعنی محافظت از طبع والای شود از چیزی جدا خویش در این جدایی و دوریگزیدن. اما هر که جدا می آورد و نزدیکی به شود و به چیزی نزدیک. دوری از آنچه پستی می و دور می کند که جز در نزد آفریدگار یکتا نیست،که طاهره سخت آنچه تو را یگانه می ، نصرتالل ّّه محمد حسینی. انتشارات بنیاد فرهنگی ن ِِح ََل. چاپ دوم، حضرت طاهره. در لوحی به قلم بهاءاللّّه. 1 .۳۲۵ . ص ۲۰۱۲
7 گفتار پیش که گاه و اش، چنان هایش و زندگانی به او دلبسته و پایبند بود، بهگواهی نوشته بیگاه در این دفتر به آن اشاره خواهیمکرد. همه چیز او یعنی پاکی او در این ای که ، هستیخودبودنطاهره و پاک یعنی گرفت. تعلق داشتن شکل می اش است. پس به خود دسترسی خالص خودش است، همان سرشت عِلو֯ی کرد اما به خود اتکا کردنش همانا به حق اعتماد داشت و به خود اتکا می کردن و پناه بردن بود. وقتی دشمنانش در کربلا به اذیت او دست گشودند و نهایتا حکم اخراج او را از مملکت عثمانی از حکومت وقت در استانبول از مخلوق به مخلوق شکایت نخواهد گرفتند و او به ایران بازگشت نوشتکه دست.کافی است دانست و خالق را قوی ، از بس مخلوق را ضعیف میبرد ای فساد دستگاه حکومتی قاجار را به یاد آوریمکه امکان دادرسی برای لحظه عادلانه در آن جز خواب و خیال نبود؛ چه، خود حکام و دادرسان ستمکاران پر مکر و نیرنگ بودند. پس نوشت: «لا حاجة لی فی غیرک و انت تَعلَم حالی و تَسمَع مقالی، لاخوفی الا مِنک و لا رجایی الا عنک و قد کنت بعزّتک ، مرا حاجت بهکسی نیست جز تو. تو 1 عن مِن سوی قدرتک معرضا و غنیاً» شنوی. مرا خوفی نیست جز از تو، و امیدی دانی و حرف مرا می حال مرا می راستی که به عزت تو، از هر آنچه جز قدرت توست، نیست مگر به تو. و به ام» مرا به کسی جز تو حاجت نیست. خاستگاه نیاز بوده گردان و بی روی ماند تا نزدیک شود. قدرت من تو هستی. او جدا می راه رسیدن به این پاکی، راهیکهن است، همخوانی با «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک». طاهره این کلمات را خوب فهمیده بود و ضد خود را جست و از آن دوری در ممارست در خواندن آنچه نیک و اهورایی بود می و این یعنی طاهره. مگر درون چو بیرون و بیرون چون درون، کرد. می طلبد! به ظاهر خیلی ساده است. اما گوید و می این اندرز کهن جز این می اش مراقبت دائمی از خود در برابر هر فروکاستنی است. لازمه . خطابکتبی طاهره به عموم شیعیان در مراجعتش از کربلا. ۵۲۳ جا. ص . همان 1
8 20 - دفترهای آسو که در این دفتر در شعر «گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو» چنان سال پیش است، خواهیم دید شرح ۱۲ ِ ،که نگارش ۶ و ۵ و ۴ و ۳ گفتارهای میانجی. اشتیاق است و تمنای دیدار و چهره به چهره شدن، مستقیم، بی جا نشانند، همان آنجا که دیگر کاغذ و نامه و بَرید و پیک آتش شوق را نمی از ناپذیر و بر سرشار شود، بر آن جایگزین بر «حضور» انگشت نهاده می هستی بودنش. اگر که هستی در بن و بنیاد خود حضور باشد، حضور در ، یونانیان هستی و زمان ۶ که به گواهی هایدگر در بند ، چناناینجا و اکنون دانستند، و آن را با الفاظی چون ی «حضور» می ِ هستی را به منزلهمعنای آید که کردند که از مصدری در آن زبان می (جوهر/حضور) تعریف میاوسیا دلالت بر حضور دارد. این سنت در قرون وسطی و بعد با دکارت هم ادامه شوند. کند و موجودات از حیث هستی خود چون حضور فهمیده می پیدا می شود. به ای از زمان یعنی «اکنون» فهمیده می این حضور نیز با توجه به جنبه اکنون «هست» و حاضر است. عبارت دیگر، آنچه هست هم تواند آنچه را دیدار رو در رو نصیب ما کاغذ و نامه و زیباترین قلم نیز نمی کند در غیاب شخص حاضر و موجود چنان بنماید که آن را چون حضور می اند او و به جای او بگیریم و تسلی یابیم.کلمات در اوج خود نیز ناتوان از آن که دقیقا جایگزین شخص غایب شوند. زندگی و هستی چنان شمول و شود. هستی یگانه است و ای داردکه با چیز دیگری تاخت زده نمی فراگیری حضورکه معنای هستی است امری یگانه است که نِعم البَدَل ندارد و جای در آنجا که یاد و یادمان و یادگار، کتیبه .گیرد آن را هیچ چیز دیگری نمی دانند و کنند و چیزی از آن نمی ی اکنون سکوت می ها درباره و دیوارنوشته ی حاضرند، و به طبع، بدون این توشه راهی به آینده تهی از «آن» و لحظه دارند و تهی از هستی، تاب برابری با زندگی ندارند، چون تنها سر درگذشته را ندارند، زنده یعنی آنچه حضور دارد و «هست» و حاضر است و غنی از طلب زندگی در «گر به تو افتدم نظر»، طلب حضورزندگی است. پس
9 گفتار پیش است، در دیدار و با دیدار. زندگی طلب بیش و در حقیقت است شود ما شاهد گفتگوی «گر به تو افتدم نظر» با «اگر» و شرط آغاز می ای هستیم که با «شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو» جان طرفه یک گیرد در حالیکه هنوز دیدار میسر نشده وگوینده در اشتیاق به آن، شرحی می آورد اما بیت آخر از تلاش و کوشش خود را برای دیدن محبوب به زبان می ی خود طاهره است، یعنی، «در دل خویش طاهره گشت و ندید که تعبیه گوید که هرگز این دیدار ی خود طاهره می جز تو را»، به ما از خالص تجربه با محبوب برای او میسر نشد پس او ناکامی خود را در ساحت دل چاره ی خاکی، به دیدن در جای ناممکن، یعنی دیدار در کره کند، سرانجام، به می شود که در انتها در کند. پس او در گفتگو با محبوبی داخل می دل اکتفا می ها که شرط دیدنش ی محبوب دل او حاضر «هست»، محبوبی غیر از همه پاک شدن است و پاکی هر چه بیشتر، دیدن بیشتر. پس او از آغاز در حضور ها برایش پاکی آورد آن چنان که گفت و بیان رنج هم او شرح غم دل را می ی رنج. دیدار میسر شد، آن هم به قوت تطهیرکننده گفتار (لوگوس) و اندیشهبینیم جا بازگردیم می اگر باز به هایدگر و همان دریافتِ که این شعر در پرتو آن جان یافته و شعر شده است چیزی جز است، و در اینجا رنج دوری و هجران 1 ِ گویندهی آنچه در دسترس ساده به این معنا که دارای ساخت زمانی استعاشق، نیست؛ این گفتار/اندیشه دهد ، در برابر دیده و دل، روی می 2 در اینجا نوعی «حاضر ساختنِ» محض کند. با این حساب اگر شرط لب تا امکان گفتگو و راز دل گفتن را فراهم ِ طاهره در آن، «حاضر ساختنِ» محبوب باشد این گفتاربه سخنگشودن و داشته و عاشق از آغاز در هستی ֯ از آغاز وجود داشته است چون محبوب و با هم او که تنها غایب از نظر است راز دل خود محبوب را حاضر ساخته 1. etwas vorhanden .۳۵ ، نشر نی. صهستی و زمانی عبدالکریم رشیدیان از . ر.ک. به ترجمه 2
10 20 - دفترهای آسو با این همه، شعر در غیاب دیدار و امکان دیدار شکل .نه با ماگوید، دل می تواند جای «حضور» نمیحاضر ساختنگیرد. اما این پیش چشم دل می یابد، هر چند محبوب به معنای واقعی را بگیرد پس سوز و گداز ادامه می بنیادی حضور دارد، چون در این جهان «هست» اما شرط دیدار حضور به تر است، چنانکه در تر و متعین این مفهوم بنیادی نیست بلکه به مفهوم خاص در «اینجا»، موجودکنیم، حاضر یعنی: قابل رؤیت و زندگی عادی مراد می کند در برابر چشم، نه آنجا.گو آنکه طاهره آن را در برابر چشم دل حاضر می شود، اما این دیداری استکه چشم و دیدار نهایتا دیدار در ساحت روح می ماند. سَر از آن محروم است و محروم می بود، از زنی که این دفتر از آن اما ای کاش تصویری از او در دست می ِ امکاناوست، اولین زنیکه خود را صاحب صورت و شمایلکرد، و با خود تصویر داشتن زنان را آورد، که تا دیده نشوی تصویر نداری. همه از زیبایی ای که هیچ نقاشی موی نقاشی. در زمانه اند جز قلم اش سخن گفته چهره جسارت نقشکردن زیبایی زنانه را نداشت و این خود ویژگی آن عصر بود، در ایران. نقاش ۱۹ ی ی سده در نیمهزنان هیچ یعنی تصویر زنان بیعصرِ ی چهره در پس پرده کند نه نادیدنی را، نه زنان بی رخسار دیدنی را نقش می ی زنان. از همین رو وصف ، برخلاف همهشد دید طاهره را میحجاب را. اش در شهر پیچید و ناصرالدین شاه جوان و امیر کبیر را به دیدارش زیبایی ی اجتماعی کشاند، با این همه نقشی از او در دست نیست، از زنیکه چهره حجاب ای راکه بی نیز داشت. هیچ نقاشی به خیال این نیفتاد که تنها چهره ی مثال بهترین سوژه ی بی در اجتماع حاضر شده ثبت کند، با آنکه چهره ی ما، با آن کرختی و خنگی تصویرگری است. مدنیت چشم و گوش بسته فرهنگی شگفتش در قبال حرکت او هیچ واکنش هنری از خود بروز نداد و ندانست که باید از زنی که شاه و وزیر و زنان درباری و بزرگان و مورخان و شمردند تصویری به یادگار گذارد. این دفتر نویسندگان دیدنش را مغتنم می
11 گفتار پیش ی درونی او و اثریکه از خود ِ او و واکاوی چهرهمعنی کردنکوشد تا با می های نگاری جان و روح او، تا آنجاکه ممکن است با ضربه گذاشت، با چهره موی دیگری جبران نبود پیکرنگاری او را کند. قلم ایرج قانونی ۱۴۰۴ اردیبهشت ۶
13 ها طاهره و رویارویی ها طاهره و رویارویی . اما به اتکای شناخت این موضع را ی مقابل نقطه دربود وضدّ طاهره گوید. با مردان اهل فضل های او از دانش عمیق او می کرد. نوشته اتخاذ می آویخت و جسارت همآوردی با آنها را در بحث و فحص داشت.کاری درمی ای مردانه بود که از هیچ زنی در آن روزگار ساخته نبود. زیرا دانایی دارایی توانست صورت گیرد. ایران نه زنانه و بدون این دستمایه چنین چیزی نمی ویران از درون و بیرون در زمان او زنان را از این دارایی محرومکرده بود. اما ی اهل علم خود از امتیاز ی مقابل زنان دیگر به لطف خانواده طاهره در نقطه ی او و در مورد شخص آموزش و پرورش رسمی برخوردار بود، در خانواده گیاه او این دارایی دیگر مردانه نبود. محیط مناسب نشو و نمای این نادره های آموزشی اجتماعی و ی مشارکت در فعالیت بود. این محیط به او اجازه تدریس علوم مرسوم را داد، آن هم به زن و مرد هر دو. بحث با مردان چنگ ی زمانه. زدن به دارایی مردانه بود و در تضاد با رفتار زنانه طاهره ضد زمانه بود و ضد زمانه ضد زنان روزگار هم هست و این تقابلی
14 20 - دفترهای آسو زند، و ها مفهوم غیر و غیریت بیرون می دیگر برای او بود. از این تقابل شد. طاهره غیر از زنان است باز به اتکای دانایی غیریت او بلامنازع می آن گونه که هرچه آنها هستند این نیست و بالعکس. او را هست و نیست ای، که ریشه در این غیریت و درک درونی خاص خود بود، و خودآگاهی گذاشت تا آنچه بود آنچه نبود او میو دریافتی متفاوت با همه داشت. گاه آنچه پیدا بودن است، و آنطاهره نخست زدودن و مبرّی بودن و ،باشد العین)، بینایی چشم، دیدن و بیش دیدن، و این یک، شود، نور چشم (قرة می کند همان که تیزبینی داده است. او آنچه امکانی استکه پاکی دیده عطا می ِ خود را هم به دست آورده بود، بر ضد خود، یعنی خواست باشد نمینبود و کرد، آنچه نبود خواست باشد، اِشراف داشت و از آن حراست می آنچه نمی و این یعنی امتیاز، امتیاز از داشت، به رایگانش نداده بودند، خود را پاس می دو سوی، هم در نفی و هم در اثبات، امتیاز در آنچه نبود و امتیاز در آنچه کند، در مراوده خسبد؛ حرکت می بود. بدیهی است امتیاز بر روی زمین نمی غیر از دیگران فهمیدن و دانستن و دیدن و بودن شود. با دیگران آشکار می و انکار کار را به اختلاف و تقابل کند و تمایز همیشه منکر دارد متمایز می کشد. و بحث می را دانایی تعیین میکرد، و به دستش میداد نه آنچه نبود اواز جهتی دیگر، نادانی. با تمیز و تشخیص بر اساس ضوابطی فرقگذار (فاروق)که او آنها را به درستی در متنهاییکه میخواند مییافت. متنها، آیات و روایات، برایش نخست راهنمای زندگی بود و سپس ابزار آموزش دیگران. او همچنین آیاتی را که از قلم سید باب صادر میشد استمرار همان فیض الهی میدانست. فاروق او، اسباب تمیز و تشخیصش، آن چیزی بود که او هدایت الهی میدانست، و از این حیث بین قرآن که به استناد خود آن کتاب، لقبش فاروق است و : «بدان که تعطیل به جهت 1 آیات سید باب فرق نمیگذاشت. او مینویسد .۲۱ و ۲۰ . به قلم طاهره، صصاشراق ربانیی خطی . نسخه 1
15 ها طاهره و رویارویی »، به عبارت کل یوم در احداث امر بدیع است نیست و [آن] فیض الل ّّه ی امر دیگر فیض و عنایت الهی همواره در جریان است و زایش هر روزه ی بدیع و نو -که اگر جز این باشد امر بدیع بدیع نمیماند - چنین سرچشمه ی پایانناپذیری است. پس «چنان نیست که [فلانی] توهم نموده که شیعه ». یعنی این توهم است شعاع منجمد و اشراقی منقطعامام جل ذکره یعنی که پیرو حق و حقیقت همانا پرتویی ایستا و منجمد و اشراق نوری است قطع شده. پیروی حقیقت باید پیوسته باشد و تعطیلبردار نیست، چنان که نور اگر نور است پیوسته است و شعاع نور منجمد و قطعشده شعاع نور نیست. از آنجا که فیض یا لطف و عنایت الهی مستمر است کسب فیض نیز نباید منقطع و یک بار برای همیشه باشد. مواجهه با امر بدیع یا امر نو، ی علمای زمانه، در برخورد محور دریافتهای طاهره، درست برضد همه با همان متنهایی بود که همه میخواندند، متنهایی که التزام و پایبندی به قواعد انسانیت را در افقی گشوده مطالبه میکردند. افق گشوده افق امر نو ی فیض و عنایت الهی چون همواره در زایش است تا است. امر نو به مثابه این برای انسان خود افقی باز وگشوده دارد. اما نو بماند وکهنه نگردد خودبه قلب باز شود و قلب آن گاه باز میشود که افق آن گاه باز میشود که و معانی را کلمات عالیه باز میکند. امر معانی و نور معانی آن را باز کند ی معانی بدیعی بودکه سید باب با چشمانداز دیگریکهگشوده بود و نو بارقه اینجا مجال ورود به آن نیست به فضای فکری طاهره و پیروانش وارد میکرد. منظور آنکه طاهره بنیادی شناختی برای ضد بودن خود داشت. تابع مذهب ی او با فمینیستهای امروزی یا او هرجهت مرسوم زمانه نبود. مقایسه باری به اصل را نخستین فمینیست به حساب آوردن خطاست. اصل برای او زن نبود اما انسانی که بین زن و مردش فرقی نیست و ،چه مرد و چه زنانسان بود، ی خواهانه در آن زنها از همان حقوقی برخوردارند که مردان. حرکت آزادی اش آزادی انسان و به طور خاص و بالطبع او چنین مبنایی داشت و نتیجه
16 20 - دفترهای آسو زنان بود، آزادی زنان از دست مردان، و نیز از دست خود، و رهاییشان از ی آموزش و پرورش، یعنی همان راهی که خود او چنگال نادانی به واسطه ای مردسالار به پیموده بود و آزادی خود را با توانمند ساختن خود در جامعه دست آورده بود. ِ امر نو، فیض الهی است، آن لایزالبه هر روی، او بر آن بود که تنها منبع دم نوشوندۀ به اش. از نظر او کسب فیض دم نشدنی هم به سبب غنای تمام دارد، نه از حرکت افتادن الهی و تحرک و پویایی استکه چیزی را نو نگاه می بسته و اشراقی شعاعی یخکوشید تا و توقف. این فهم ضد فهم عامه بود. می ای نباشد، بلکه رودی و فهمی جاری و پرندهاز مبدأ خود گسیخته و منقطع کند: «عبد باید طائف حول همیشه در پرواز باشد. او همانجا تصریح می ی رب منّان باشد و در هر آن اخذ فیض از مبدأ خود نماید و از خود اراده گذرد و منجمد بر آنچه [بر] او واردگردیده نباشد و مدام در طَیَران [:پرواز. و] به سوی عالم اعلا» در حرکت باشد. عالمی اعلا و فوق این عالم مقصد نهایی او بود. در همین نوشتهکه متعلق به پس از ایمانش به سید باب است نویسد: می اللّه استکه تعطیل به جهت حرفی از «بدان و آگاه باشکه قرآن فیض اللّه استکه مدام در جریانست او در مقامی از مقامات نیست و رزق و نوراللّه است که لایزال در لمعانست و از حقایق مستنیره [کسب شنوی ندای رب مقتدر راکه اسرارش رخشانست آیا نمی 1 نورکننده] ی موجودات] است از شش جهت محیط بر کل ذرات ابداعیه [همه و این خطاب عام و در سریانست حتی 2ً اتقواللّه یجعل لکم فرقانا مورچه [ضعفای عباد] اگر صفا [صفای درون] بدهد خود را، معلم سلیمان است و مرآت [آینه] اسرار قرآن است و هر که منکر این بیان ها همه از این قلم است. . توضیحات داخلکروشه 1 )۲۹ ی ی انفال آیه . يٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِين ءَامَنُوٓا إِن تَتَّقُوا ٱللَّه يَجْعَل لَّكُم فُرْقَانًا (سوره 2
17 ها طاهره و رویارویی ی یهودانست و قَالَت ٱلْيَهُود يَدُٱللَّه مَغْلُولَة غُلَّت است داخل در زمره أَيْدِيهِم وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَل يَدَاه مَبْسُوطَتَان است ...» در درکی که او ی اسباب هدایت به آثار سید باب، به شرط درست از قرآن به مثابه نو حاکم است ــ که آنها را در آثار سید باب فهمیدن قرآن، دارد، امر لایزال و خواند که و خود او آن را دریافت از منبع نوری مییافته بود ــ کند ی نور استفاده می ، از استعارهبدون وقفه در لمعان و تابش است نور همیشه نو است، نور که بهترین استعاره در این زمینه است زیرا است. نور ظهور عینی و محسوس پویایی همیشه نور دیگری ، چیز دیگری محل توجه اوستکه بر اما در اینجا سوای ایناست. گذارد و در حقیقت توصیف زندگی خود اوست. او آن انگشت می گیرد، خطاب پرهیزگار باشید (اتقواللّه) در کتاب را سخت جدی می ی خواند زیرا به او فاروق و قوه آن اندازهکه آن راکلیدکشف اسرار می کاره است و فرقش با کند. عالِم بدون این قوه هیچ ممیّزه عطا می ترین همگنان در میزان برخورداری از آن است. بر آن استکه ضعیف تواند معلم سلیمان شود و ی دل را صفا دهد می مردمان اگر آیینه مرآت اسرار یزدان. این همان چیزی است که پشتیبان نقدهایش ی نقد دستمایهگیرد. ی امر نو جان دیگری می است. نقد در زیر سلطه که در اینجا به وضوح پیداست. همیشه جور چناناو در نوشتن است که دیگری فهمیدن و زود فهمیدنش برایش دردسرساز بود. چنان ی اصحاب باب دریافت که حکم حجاب در شریعت زودتر از بقیه باب برداشته شده اما حکم عفت و عصمت و طاهره بودن به قوت خود باقی است. زبان بی و مظلومی این اوصاف، او هرگز با جنس لطیف باری، با همه درنیفتاد. چون در دنیای خاموش آنها از رأی و نظر خبری نبود و طاهره با همینکار داشت، با رأی و نظر. یک چیزیکه در زیبایی و لطافت و استعداد
18 20 - دفترهای آسو در اوج خود بود به طرزی شگفت بر اثر تربیتی خاص از آن عالم زنانه جدا پیدا کرده بود. آنجا تقابل با مردان، با رسم زمانه تقابلشده بود و بیش از شد همواره چیزی دور از انتظار، و ضد رسوم جاافتاده، ظاهر که او ظاهر می شنوی زنان از مردان را شد. مثلا با رسم زمانه و روح آنکه اقتضای حرف می کرد. داشت مخالفت می وقتی پس از چند سال از سفر کربلا که به اذن پدر رفته بود بازگشت و به ی شوهر -که با شیخیه و بابیه نهایت دشمنی را داشت به ویژه جای خانه ی - به خانه 1 که حال «طاهره از قزوین شیخی رفته بود و بابی بازگشته بود» ی پدر به پدر رفت در جواب ملا محمد همسرشکه دستور داده بود از خانه ی او بیاید چنین پیغام داد: خانه شعور بگویید که اگر در ادعای قربت و «از قول من به آن نادان بی ی قلبی واقعی پیمودی و علاقه خویشاوندی با من راه صداقت می آمدی داشتی، در این مدتکه من در کربلا بودم، لااقل به دیدن من می پیاده راه شدی. و در حین مسافرت از کربلا به ایران با من همراه می و کردی ی مرا محافظت می با کمال صمیمیت کجاوه و پیمودی می وقت چون صمیمیت تو . آنپرداختی را به خدمت من می تمام راه ساختم و حقیقت نمودم، از خواب غفلت بیدارت می را مشاهده می دادم. حال که چنین نکردی و مدت سه امر الهی را برای تو شرح می گذرد که از هم جدا هستیم، بهتر آن است که این مفارقت سال می ابدی باشد، یعنی نه در این دنیا و نه در جهان دیگری برای ما ملاقات و اجتماع میسر نشود. آری جدایی ما ابدی و مفارقت ما دائمی است. 2 من از تو چشم پوشیدم و دیگر مورد اعتنا نخواهی بود.» ،دهد زنی مردی را طلاق می که که معمول بود، نه مردی زنی را، چنان .۲۷۳ . ص ۲۰۱۲ ، اللّه محمدحسینی، انتشارات بنیاد فرهنگی نِحَل: اسپانیا، چاپ دوم ، نصرتحضرت طاهره .1 .۲۷۲ جا. ص . همان 2
19 ها طاهره و رویارویی شعوری، اتهامی البته غیرمسموع در محاکم، که متهم به جرم نادانی و بی راه هم نیست. بابتکارهاییکه نکرده است دهد که پر بی بلافاصله نشان می سَر او و برابر ، برتر از او، و نه همضد اوهایش)، زن او، (ترک اولی کردن ی عوالم الهی. چه مطالباتی هم دهد در این عالم و همه با او، طلاقش می آمدی و من سواره، و بودی پیاده می دارد! در تمام طول سفر همراه من می هرگز صحبت عشق در - » کردی، از او «کمال صمیمیت تو خدمت مرا می - انتظار دارد و فقط با این شرایط حاضر بوده او را از خواب میان نیست غفلت بیدار کند. معرکه است این زن، زنی یگانه و ممتاز که قدر و مقام نه در فرانسه و ۱۹ ی اول قرن دانست. این پیغام در نیمه خود را خوب می از سوی دختر لویی فیلیپ شاه آن، که از اعماق قرون وسطی در ایران و از یک زن به یک مجتهد که اختیار جان و مال مردم در دست اوست فرستاده دانستکه طلاق در اسلام حق مرد است نه زن شده است. طاهره خوب می بود قطعا چنین دلایلی برای آن مسموع نبود. خوب از احکام و اگر هم می کرد و زن «ناشزه» یا نافرمان خبر داشت اما برای این چیزها تره هم خرد نمی باک نداشت. جالب استکه شوهر و پدر شوهر که ملا محمد تقی مجتهد است اصلا سراغ این احکام نرفتند بلکه بلافاصله حکم بر کفر او کردند که هیچ تناسبی با کار طاهره نداشت، تا نشان دهند که هیچ صلاحیتی برای صدور احکام ندارند چون عدل و تقوا ندارند یعنی محروم از صفات عالم اند که در مکتوبات طاهره نیز آمده است و او ربانی مذکور در احادیث نبوی اش بود. خیلی به آن التفات داشت و سنجه دیدند خوردند که زنی را می شدند از این جا می کسانی که با او مواجه می را در نظم فرمانبری زنان از مردان، سرکش بود و اطاعت عقلی نداشتکه کرد. آخر زمان بودکه در یک نقطه، و زد و آن را وارونه می هر قدم برهم می فقط در یک نفر، که خود را محقق ساخته بود، با سلاح عقل و ورزیدگی زبانی، غلبه با زنان شده بود. در عین حال طاهره هرگز با زنان درنیاویخت.
20 20 - دفترهای آسو ی زبانی او، چه کتبی و چه شفاهی، ی مباحثه و مناظره هیچ گزارشی درباره توانست باشد. خود این واقعیت که یک عدم است و با زنان نیست و نمی همتایی نبود،که اگر بود لابد حریف ی سلبی دارد نه ایجابی، یعنی او را جنبه بود. دلیلش روشن است: آنها غالبا حتی مناظره و اختلاف رأی و نظر می سواد خواندن و نوشتن نداشتند و هرگز آنها را از کدبانویی خانه فراغتی نبود های دیگر حیات برسد، عرصه ی نوبتکسب دانایی، تماشا و مشاهده تا گری صاحب رأی شوند، آن هم در عصر انحطاط فرهنگی تا در این نظاره ی مردمان آشکار ی دانش و زندگی روزمره و معنویکهگسیختگی بین حوزه بود. اما حساب طاهره جدا بود و مثال نقیض این وضع بود، از آنجا که در ها اثر تعلیم و انشای «رسائل و اشعار و خطب» دستی چیره داشت و این مبادا تربیت بود «از همان زمان علمای ایران در زبان اهالی ایران انداختند که العین بابی خواهند ی نسوان زیاد تحصیل کنند که عاقبت مانند قرة طائفه 1.»شد کاریکه از دست مردان اهل علم ساخته بود این بودکه نگذارند او تکرار شود و پیرو داشته باشد. به درستی تشخیص داده بودند که بهتر است خطر که دانایی خطرخیز است، زیرا دارایی مردانه را به از سرچشمه سد شود چه کند. آنها تر می خواهی را سنگین ی مدعی برابری گذارد و کفه اشتراک می ها بعد هم هیچ جنبش و حرکتیکه در گستردگی و موفق هم شدند و تا دهه تأثیرگذاری و صراحت در نقد نظم مردسالارانه به گَرد اقدامات رادیکال و بنیادی او برسد وجود نداشت. وانگهی، پس از نسیمیکه از مغرب زمین به ایران وزید و منجر به انقلاب الحقوق» بودن افراد ملت به مداری، «متساوی مشروطه شد، تأسیس قانون رغم شمول عام آن در ابتدا موجب متمم قانون اساسی مشروطه -گرچه به اش به زنان تدریج همان دستاویزی برای تسرّی شد اما به شامل زنان نمی .۶۹ ی عصر جدید، آلمان. ص ، بهکوشش ابوالقاسم افنان، نشر مؤسسهی قرةالعین ی تاریخی درباره چهار رساله .1
21 ها طاهره و رویارویی هم شد - و به تبع آن تأسیس مدارس دخترانه، انتشار نشریات زنان، و ی زنان، یعنی گروهی که های زنان دیگر چندان دشوار نبود و جامعه انجمن یافته داشته باشد در حال ظهور خودآگاهی و هویت جمعی مستقل و تشکل بود؛ برخلاف زمان طاهره که جنبش زنان قابل تصور نبود. اینها دیگر آن ی امور را که طاهره به دور خود ی نفوذناپذیر استیلای مردان بر همه پوسته های شخصی جای این بستر اجتماعی تنها توانایی کرد نداشتند. به احساس می ها محابا به تقابل و رویارویی هایی که او را بی طاهره وجود داشت. توانایی خواند بدون اینکه جنبشی از سوی همگنانش واسطه و میانجی این می ی کننده ها را برای او کمتر کند. اهمیت تعیین ها شود و مخاطره رویارویی ی مبارزات زنان و ی اجتماعی و سابقه او در این بود که بدون هیچ پشتوانه تنه از ی نهادهای مدنی مدرن، یک ترین آمادگی جمعی و در نبود همه کوچک دار آن، و حقوق زنان که صف زنان خارج شد و پیش از ظهور تجدد طلایه های انکارناپذیر آن تجدد است، شد. از نشانه ایستد فردیتی گران و پربها و گیرد و برپا می فردیتی که در اینجا شکل می قطار خود اوست. ی بسیار با فردیت متناظر حتی در بین مردان هم با فاصله طاهره نه فقط در بین زنان که بین مردان نیز مشابه و مماثلی نداشت. به عبارتی او از این حیث پیش از وقت بود،کسیکه زمانش هنوز نرسیده بود. سابقه است او را های اصیل تند و تیزش از آنچه بدیع و نو و بی دریافت دهنده عمل کند. های یاری داشت پیش از هنگام و زمان و ظهور دست وامی طاهره زمانی اراده کرد که برود و با محمدشاه بحث کرده، او را هدایت آن زن با اراده اراده اما او فقط فکر نکرد یا سودایش را نداشت بلکه 1 کند. ی قدرت تدریج از پایین به بالا که راست به بالاترین و نوک قله تا نه بهکرد دست بساید و با قدرت استدلال شهریاران را مجاب کند، و این را در خود . به تصریح این نویسنده ادوارد براون نیز به آن اشاره ۲۷۲ ، نصرتالل ّّه محمد حسینی، صحضرت طاهره .1 Browne, A Traveler’s Narrative. Vol. 2, p. 311 می کند:
22 20 - دفترهای آسو دید. به کار برخاستن، شهامت و اعتماد به نفس تا این پایه! پس پای در می رکاب نهاده از قزوین به سمت طهران حرکتکرده بودکه پدرش ملا محمد راه بازگرداند. حتی شصت هفتاد سال بعد هم هیچ زنی صالح او را از نیمه نبود که به طور علنی و مستقیم چهره به چهره و رو در رو با نظام قدرت دینی و مردسالار درافتد. کسی با خصایص استثنایی او وجود نداشت. آن چهار ۱۸۵۱ و ۱۸۵۰ ، که فقط در دو سال 1 هم در میان قومی خونخوار هزار بابی در ایران در زمان فرمانروایی امیرکبیر «که در سفک دم ید طولی داشت» با همراهی همان مردم به قتل رسیدند، پیداست هر اقدام او به قیمت سال بعد ۱۵۰ ی زنان تا ای نبود که احدی از جامعه جانش بود و این هزینه هم حاضر باشد بپردازد. اختیار عقایدی که با عقاید عامه متفاوت بود آن ی دانست -که نتیجه میتر عقلانیهم درست از آن رو که عقاید جدید را به عقاید موروثی خود بود - و جسارت دفاع عقلانی از آنها نگاه انتقادی در برابر هر یک از علمای طراز اول زمانه و ارباب قدرت مثل امیرکبیر، و تا اش با ملا علی پای جان سلحشوری، از هر کس ساخته نبود. آخرین مناظره کنی معروف و ملا محمد اندرمانی در پایتخت بودکه چون در هفت جلسه مباحثه با او درماندند و محکوم شدند حکم قتلش را امضاکردند. وقتی بستن ماند و آن آور ممکن نباشد یک چاره بیش نمی ی حکمت زیبای زبان چشمه کاری مست است. فشردن گلوی او در شب تاریک به دست سیاه تبه . فقط یک قلم آن وقتی بودکه همسرش ملا محمد به اتهام واهی دست داشتن او در قتل پدرش ملا محمد تقی 1 برغانی، او و خادمش را به زیر اخیه کشید و دست خادمش را در قفل و بند نهاد و اسباب داغ و درفش کردن را حاضر کرد تا بعد نوبت به خود طاهره برسد. اما چون همان هنگام خبر رسید که قاتل خود را معرفی کرده است شعور» خیلی زود ثابتکردکه نه فقط نادان است بلکه تا چه اندازه نیز سبع است. اینکار متوقف شد. آن «نادان بی
23 طاهره، و آزادی در اسارت طاهره، و آزادی در اسارت ، حکایت ملاقات شاهزاده ۱۹۲۳ ، آوریل ۱۴ سالنجم باختری در نشریه با طاهره آمده است. حکایت مربوط به 1 شاه ی فتحعلی جهان خانم، نوه ی کلانتر، بیش از دو آخر ایام حیات طاهره و زمانی است که او در خانه ی سال محبوس بود؛ در اتاق کوچکی که حکم سلول داشت و در طبقه بالای سمت شمال شرقی عمارت بود (چنان که در تصویر پیداست) و توانست حتی پای خود را در آن دراز کند. ابتدا بدنش را در به زحمت می ها، تر از اوست و او را به جنگ خُردی اندازه کنند کهکوچک جایی حبس می فرستند. تازه برای رفتن به این سلول و ستم در و دیوارها که زورآورند، می رفت. این ترفندی قدیمی است پلکانی هم نبود و او ناچار از نردبان بالا می ضرورتکنند، و مثل امروز بر روی ها مبتلا به عذاب می که جسم را ماه گذارند، بر تنگنایی که به سبب آن آدمی پیشاپیش محصور است دست می اللّه شاه قاجار. نصرت . شاهزاده حاجیه شمس جهان، فرزند شاهزاده محمد میرزا، پسر سیزدهم فتحعلی 1 .۳۵۴ ، چاپ دوم. صحضرت طاهرهمحمدحسینی،
24 20 - دفترهای آسو کنند، و نشینی می و او را گزیری از آن نیست. نخست بدن را وادار به عقب . تصوری نشینی کنند را وادار به عقب روحتدنیایت راکوچک، تا سرانجام ها از بدن ها»، تو گویی آن ی شکلگرفتن «عقاید و دیدگاه نادرست از نحوه محور به افکار!) و خاستگاه و نگهبان آنها بدن اند (نگرشی بدن مایه گرفته دیکتاتورهای شرقی است که با تسلیم شدن آن روح تسلیم شود. این کوتوله چه چیزها که بلد نبودند برای به زیر کشیدن انسان. غافل از آن که روحی کند و بدن آید و آن را بر خود هموار می دلیر با این تنگنا و ناگزیری کنار می دهد. ی عکس می کند، و این اقدامات در مورد او نتیجه را آرام می ی تهران کرده به فرمان امیرکبیر، طاهره را در مازندران دستگیر و روانه بودند، همان کسی که ترقی و بهروزی ایران را میخواست و به راستی هم ی دارالفنون را گذاشت که تازه گذار آن بود، و مقدمات تأسیس مدرسه پایه ی امثال اگر خوب کار میکرد و توفیق مییافت میبایست پرورشدهنده ای برای پسران بود نه طاهره باشد. هرچند که از ابتدا دارالفنون مدرسه ی دختران! پیداست او تا همینجا بیشتر نمیتوانست پیش بیاید زیرا اجازه جا تصور تحصیل دختران به دست او نبود، به دست شرع بود. از همین ی آزادی زنان به عمیقترین ای را بکنیدکه بین او و طاهره بود،که ایده فاصله معنای لفظ، که هرگز با الگوی اروپایی آن یکی نبود، یکی از اساسیترین هایی بود که در سر داشت و هر کاری که کرد نشان از آن داشت. حتی ایده از این حیث تصادم این دو عالََم و این دو آدم با هم ناگزیر بود. پیداست به فرض تأسیس دارالفنون نه طاهره و نه دختران او اجازهی تحصیل در آن ی های ترقیخواهانه را نداشتند. به عبارت دیگر، طاهره با عالیترین ایده ترین مردان سیاست همراه نبود. پس مصیبت او بسیار بود، و جز خیرخواه آنکه منتقد آشتیناپذیر این مردان، به صدای بلند، باشد چه میتوانستکرد. حتی به هر روی، امیر کبیر دستور اکید داده بود که با نظارت مأموران . این فرمان در عین حال گواهی اوست که اختیار او نباشد کاغذ و قلم در
25 طاهره، و آزادی در اسارت کرد: دانش در تاریخ ثبت شده است، و پیشاپیش چیز دیگری را امضاء می انگیز او را در نسبت باکلمات و معانی هماهنگ های هراس طاهره و توانایی افتاده از زمانه. این بر قدرت طاهره برای شده با افکار سید باب و پیش اش های او، و نشان دادن تیرگی آن و تبانی ناخواسته متزلزلکردن افق اندیشه گذاشت. حقیقت این بودکه در افکار بلند ستیزی، صحه می با سنت، در زن های امیرکبیر زنان جایی نداشتند. اما نیرومندترین مرد سیاست به و آرمان ای نداشت جز آن که ناخواسته و غیرمستقیم با این تبَع مردان علم چاره ی عقلی و فرهنگی تصدیق و امضاء کند.کسی دستور چیرگی او را در زمینه دید ولو شاه ایران باشد. که به شهادت تاریخ احدی را بالاتر از خود نمی بعدها این امضاء را علما نیز امضاء و بازامضاء کردند. در ایام اقامت طاهره ی کلانتر با ی علمای اعلام در خانه در حبس هفت مجلس بحث و مناظره طاهره بر عقایدش منجر شد. این طاهره به شکست قطعی آنها و اصرار ها همه به استناد قرآن و احادیث بود با همان ابزاری که علما در بحث توانکردکه مهارت و ابزارها زمانی استفاده از آنکارآزموده بودند اما چه می شوند، اگر ندانیکه زمانه تغییر کرده است و اقتضای آن عوض ناکارآمد می ای جدید بهکار تواند آنها را به شیوه های جدید می شده است، و تنها دیدگاه بگمارد و احیا کند و اسباب چیرگی شود. دیدگاهی که طاهره بر اثر آشنایی با آثار سید باب پیدا کرده بود او را از نوعی فرسودگی در روش و دیدن و ی دیگری در دسترس ها را به گونه فهمیدن کلام الهی آزاد کرده بود و همان او گذاشته بود. پیداست مجموعه اقداماتی از این دست از سوی امیرکبیر های ی بومی، مثل اندیشه خواهانه های ترقی و مقاومت او در برابر اندیشه ی خطیری که که باید به لوازم وظیفه طاهره، گویای آن است که امیر چنان ی پیشرفت با شناختکامل در ذهن او برای خود قائل بود واقف نبود و ایده جای نگرفته بود و از این حیث کار او جز تقلیدی از اروپاییان نبود. اما مگر طاهره با قلمش چه میتوانست بکند، جز روشنگری! چرا باید
aasoo.orgRkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2