چهره به چهره رو به رو

30 20 - دفترهای آسو نبود کلامی از بانوان حاضر مایل یک ‌ هیچ .1 که همه متحیر مانده بودند بلکه به جای آن تقریبا تمام شب ،راجع به جشن و سرور ازدواج بشنود کردند.» لابد پیش از دیدن طاهره تصورات ‌ را به سخنان طاهره گوش می ی او داشتند، یک بابی، یک زن، زنی ‌ نامربوط و حتی ناشایست زیادی درباره شود که ‌ یاغی و روی گشوده بر نامحرمان و چه بسا لاابالی . . . اما چه می شود به طوریکه زنی از زنان حاضر در مجلس ‌ این تصویر ناگهان وارونه می ها ‌ ها، آن بدی ‌ » آن نفرتشد قلبم مملو از مسرتنویسد: «وقتی او را دیدم ‌ می که به او نسبت داده بودند دود شد و به هوا رفت و آفتاب آمد دلیل آفتاب. گیرد، قلب چگونه با قلبی دیگر مخابره ‌ این جابجایی چگونه صورت می آید؟ تا اینجا که هنوز ‌ شود و سپس به تسخیر در می ‌ کند و تسلیم مهر می ‌ می سخنی به میان نرفته است و طاهره زبان به بیان نگشوده است، تفاوت تنها تفاوت غیاب و حضور است. محض حضور و حضور محض. اما نباید تواند «حضور» را ‌ این را به حضور بدن تنها فروکاست. بدن به تنهایی نمی . او نمیگوید طاهرهکدام اشعار خود را میخوانده است اما بعید نیست از جمله اشعاریکه خوانده است شعری 1 مسم ّّط از این دست شورانگیز بوده است: وز غم هجران تو غوغای من ای به سر زلف تو سودای من عشق تو بگرفت سراپای من لعل لبت شهد مصفای من من شده، تو آمده بر جای من . . . سیم منم صاحب معدن توئی گنج منم بانی مخزن توئی هیکل من چیست اگر من توئی دانه منم صاحب خرمن توئی گر تو منی چیست هیولای من . . . ی عشق تو مست ‌ من شدم از مهر تو چون ذره پست وز قدح باده ام خودپرست ‌ تا تو منی من شده تا به سر زلف تو دادیم دست گه من شده اعضای من ‌ سجده دل، اگر از توست چرا خونکنی ور ز تو نبود ز چه مجنونکنی تا خودیم را همه بیرونکنی دم این سوز دل افزونکنی ‌ دم به جایکنی در دل شیدای من .۳۷۹ و ۳۷۸ برای متنکامل این شعر ر.ک. به همانجا صص

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2