چهره به چهره رو به رو

31 طاهره، و آزادی در اسارت رود و ‌ یابد اما از آن فراتر می ‌ بسازد و شکل دهد. «حضور» با بدن تحقق می کند که بدن نیست. در غیاب بدن ‌ شود و حتی به آنجا نفوذ می ‌ گسترده می .بدن به تنهایی نگاهبان حضور نیستتواند حضور باشد. ‌ هم حضور می توان از ‌ کند. پس از آن سو هم می ‌ سعدی هم به وجود حاضر غایب اشاره می . در اینجا نه صرف بدنکه، حضور بدون بدنسخنگفت، از غایب حاضر «شخص» وارد اتاق شد. «شخص»، حتی پیش از سخن گفتن «شخص» تواند نفوذ داشته باشد، و پیش از آنکه سخن بگوید از حضورش ‌ است و می دهد. در آن مجلس، در آن موقعیت، این افسون حضور زنی ‌ شادمانی دست شبه و مانند بود که به ‌ چیزتمامی در شخص واحد ممتاز بی ‌ کامل، این همه درید، حال، در حضور، نه در غیاب، رویاروی ‌ ی پندار ‌ خودی خود پرده آنها زنی ولنگار که مستحق زندان باشد قرار نداشت. یکسره چیز دیگری گوید: «وقتی او را دیدم»، پیش از دیدن هر چیز ‌ بود. آن عبارت همین را می حشو و ‌ ، «خودِ» او را بیتوانستم ببینمدیگری، پیش از آنکه چیزی بشنوم، کس ‌ های بدخواهان بسیارش ببینم، او را، «کسی که مثل هیچ ‌ زوائد روایت . آخر چرا او را به »قلبم مملو از مسرت شدنیست» دیدم و هم ازین رو « ی جنسی ‌ اند! زن زیبا در مجلس زنانه، به تعبیر امروزه، ابژِه ‌ زندان افکنده کنند. هیچ ‌ کسی نیست یا به تعبیر قدما، به او نظر به هوی و هوس نمی زنی با زنی در بند و زندان رقابت ندارد حتی اگر او سرآمد زیبارویان عالم هایکژ، در آن مجلس ‌ ها و داوری ‌ ها، این موجب بدگمانی ‌ باشد. این فاصله بین زنان و طاهره پیشاپیش برداشته شده بود. در این گزارش بلافاصله آمده »، و تعبیر «متین» وقتی طاهره وارد اطاق شد چقدر زیبا و متین بوداست: « اشاره به «شخص» است به حرکات و رفتار، به مشی و خرام متفاوت. و او ی جهان ننشسته ‌ هنوز سخن نگفته است و بر اسب تفسیر کردن دیگرگونه درنگ شخص او و ‌ است. نخست جسم زیبای طاهره، وارد اتاق شد و بی روح او، و جهان او، جهان تفسیرهای او، جهان نوعی دیگر دیدن او، به

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2