52 20 - دفترهای آسو است مسدود شود و علم به ظن بدلگردد و هدایت به شقاوت راجع شود. چنانچه الیوم مشاهده میشودکه زمام هرگروهی به دست جاهلی افتاده و به هر نحوکه ارادهکنند حرکت میدهند و در میان ایشان از معبود جز اسمی و از مقصود جز حرفی نمانده»، این توصیف فاخری است از احوال انحطاطکه به جای آنکه بگوید تاریکی اند و اشکتابها و تحلیلها نوشته امروزه درباره و ستمگری و ددمنشی و سبعیت و دروغ و نادانی (همه منفی، همه امر عدمی و یأسآور) بر احوال ایرانیان حاکم است، یعنی به جای اینکه از در نفی و نابودی وارد شود، از در اثبات وارد میشود و از «شمس حقیقت» و اصل «درخت دانش»، که با آنکه دیگر در بین خلق ظهور و بروزی ندارد به دور از هرگزندی برقرارست، میگوید؛ از بنیادهای پابرجا در غیاب آثار آنها. پس خورشید هست اما آن را فروغی نیست درختان دانش هست اما کسی یعنی روزست نه شب، استعداد و امید را از آنها ثمری نیست؛ و این . این نوید دادن است، به آنکه روشنایی هست ولی خورشید پیدا نیست محل اتکا هست ولیکسی به آن اتکا نکرده است. این باعث دلگرمی است. این نحو والا نبود خورشید در شبکاملا طبیعی است در روز طبیعی نیست. نخست به استعداد و قابلیت مثبت و استحقاق آدمی تعبیر و تفسیر جامعه ی تنها جاییکه امکان ی انسانی نهان است (به منزله و آنچه درکمون جامعه بودنش. ظهور شمس حقیقت وجود دارد) اشاره دارد و آنگاه به بیبهره ، به جای نفی شب محقق و تمامشده و مأیوسکنندهجای سخن گفتن از به پیش میافتد. «و در میان ایشان از معبود اثبات و استحقاق و تواناییصرف، جز اسمی و از مقصود جز حرفی نمانده»، یا بهکمک هایدگر میتوانگفت، جا خداوند از دست این مردم گریخته و جز اسم خود را در میان ایشان به نگذاشته است. چنانکه وقتی عموی طاهره به سبب سب و لعنی که همواره درگفتار خود نثار شیخ احمد احساییکرده بود به دست یکی از مریدان شیخ به قتل رسید اتفاق بامعنیای روی داد که نشان از گسیختگی و بیپیوندی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2