69 ی دیدار لحظه شاعر در حقیقت چیزی نمیگوید جز اینکه این شعر من است. اما طاهره ی شعر در همینجا مفهومی ژرف میبخشد. معنای دیدار از دیدار به همه سطحی ظاهری بیرونی به دیداری دور از چشم هر دیدار، دیداری در دل دیدار، دیدار در دیدار و دیدار دیدار، یعنی اصل دیدار و دیدار در دل و ی معنا شکسته میشود، تقسیم جان برکشیده میشود. یک مفهوم با یک لایه ی ابیات اثر میگذارد. بیت آخر، همان که میشود، تکثیر میشود و بر همه جا کرده و از نو سروده است تنها این نمیکند که شعر را از طاهره آن را جابه ابتدا از آن طاهرهکند، بلکه بعد از آنکه آن را فراخ و ژرف و پر معناکرد چنین میکند. طاهره با این کار تنها انتهای شعر را به نام خود امضا نمیکند بلکه خطوط امضای خود را بر تمام سطور شعر میدواند. دیدار آغاز شده، در عالم جان آغاز شده، از آن رو که عشق این عشق بی همچو صبا دیدن رُختی دیدار مانده است «در پی آدم زنده است دلبسته آورد و در آن مرکز ام». دنیای چهره، دنیایی که چهره در خود جمع می فتاده گشاید. در این شود تنها در رو در رویی رخ می ی خود می عالم برپاداشته دهد که در «خانه به خانه در به در،کوچه بهکوچه مواجهه آرامشی دست می شود. چه، شود و این همه با آن تاخت زده می کو به کو»ی جهان یافت نمی ها به روح دیدار خانه و کوچه و شهر جهان ها و کوی ها و کوچه ی خانه همه چهره. نوری که از آن کند دیدار می »چهره« اما خود دیدار را تنهاشوند می بخشد که در هیچکجای جهان نشانی از آن نیست. جهان تابد آرامشی می می ای که در دیدار روح ، چهرهدیدنیای ، چهرهشود میچهره است، چهره کار، روحی بدون سرگذشت، بدون اما نه روحی فراموشیابد، می کند و حتی گونه جهانی را از آن خود می ی باشکوه انسان این چهرهپیشینه. شود. از سوی دیگر آنچه طاهره «خانه به خانه در به در ...» در خود جهان می نوشونده. طاهره به دنبال آنچه جست چیزی بود نوبه گشت و نمی پی آن می آنچه .جست نمی تر دیده بود او آنچه را پیششد نبود. ای یافت می در هر خانه
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2