72 20 - دفترهای آسو . چرا ای محققناشدنی است وعده ،ای توخالی است وعدهمعمول لفظ ی آن، که ی شعر، و در اینجا از آن خویشکننده صاحب چنین قلمی، گوینده به اندک کوششی کلمات را این گونه به خدمت خود برمیگمارد باید چنین ی وصال شرحی را در ایام فراق و اوج اندوه ندهد بلکه آن را موکول به لحظه یعنی زمان زوال اندوهکند؟ مگر نه این استکه او انجام اینکار را برای زمان حضور، حضور پیکرها در برابر هم میخواهد، برای زمانیکه «روی با روی ها درکنار بدنها، در مخابره میکند و دل با دل»(عبدالبهاء)، در حضور چهره حضور واقعیت چهره؟ و مگر نه این استکه او هم اکنون نیز شرح غم دل را ام» و یا : آغازکرده استکه میگوید «میرود از فراق تو خون دل از دو دیده مهر ترا دل حزین بافته بر قماش جان رشته به رشته نخ به نخ تار به تار و پو به پو، ی دیدار و زمان بی زبانی لحظهدانیمکه بیان این اندوه در نخستین و می شود؟ پس موکول کردن انجام عمل انجام شده به زمانی در قطع میزبان آینده عبث است مگر آنکه مراد شرح و بیان زبانی نباشد. راست آن استکه ی دیدار، در زمان از کار افتادن زبان خود ها در لحظه روشنی وگویایی چهره شود. «گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو ... کارآمدترین زبان می شرح دهم غم تو را» در این مقام فقط یک زبان در کار است. زبان چهره با شود. پس ی چهره می ی سر، زبانگشوده چهره و روی با روی. زبان بندآمده گوید. کند. روح در چهره و با چهره سخن می در زمان دیدار زبان تغییر می شود. یکرنگی به شود. پشت و روی چهره یکی می توان سخنوری افزون می کند و طاهره یعنی همین پاک و طاهر شدن، رسد و دیدار این می کمال می اوج یکرنگی، اوج طلاقت لسان وکارآمدی زبان روح.گوینده بر آن استکه ی دیدار به زبانیکارآمد و دقیق دست خواهد یافت، زبانیکه با آن در لحظه تواند «نکته به نکته مو به مو» بیانکند، بر خواهد توانست آنچه راکه حال نمی زبان راند. زبانیکه حال در همین شعر با آن شرح غم دل خود را آغاز کرده
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2