چهره به چهره رو به رو

76 20 - دفترهای آسو اش را ‌ خطراتی که همیشه سایه سیاهش بر سر او بود و اقدامات متهورانه تهدید میکرد و در عین حال تهور او را تهور میکرد، تهوریکه بدون التفات به این اندازه از قساوت حاضر و آماده برای فوران جمعی جنایتکارانه اصلا . از نبوددست زنانه - هرگز دست مرتکبان این اعمال مفهومی نمیداشت ِِ توحشآمیز خود ابداععمل و ِِ ابتکار ی ‌ این آشکارتر آنگاه بود که بر دامنه میافزودند و در حق بهائیان به کاری دست میزدند که مورخ بهائی محمد ، حتی از ذکرش به لحاظ پرورش تاریخ شهدای یزدطاهر مالمیری، مورخ اخلاقی خود عاجز است و با عبارت «قلم از ذکرش حیا میکند» به آن اشاره میکند. اعمالیکه صراحتا قابل ثبت نبودند و تاریخکتبی از ورود آن به درون ی ‌ ی ایرانیان محسوب است آن هم کارنامه ‌ خود ا ِِبا میکرد ولی جزو کارنامه تعصبات دینی آنها، به فرمان مرموز وگروگان دین بودن آنها، اگرکه نخواهیم جا بگذاریم و از نشان دادن حضیض انحطاط و ‌ ای به دروغ از آنها به ‌ کارنامه ی قومی خود بزدائیم. ‌ اش اجتناب کنیم تا ننگی را از خاطره ‌ پایینترین نقطه اما این نقطه وجود دارد حتی اگر آن را انکار کنیم. ما تا اینجا پیش رفته ، پس از پایان و نه زنانبودیم، تا اینجا سقوط کرده بودیم! آنها، آن مردان، (!)، و به طبع مصون از تعقیب و مشروعِِ ی ضد بشری اما ‌ عملیات مجرمانه ای میزدند و در ‌ شگفت بیسابقهنمادینمجازات ِِ، خود دست به اقدامات ی جرم امکان عملی نداشت و علیالقاعده ‌ حالیکه دیگر پیشروی در صحنه جنایت کامل و روح از پیکر مظلومان خارج شده بود بدن زجردیده را به پلیدی میآلودند و بر اجساد قربانیان خود بول و غایط میکردند. کافی نبود شود مخدوش شود غیرانسانی ی انسان ‌ که قربانی محو شود بلکه باید چهره نفرتانگیز شود و در حین نابودی و زوال تن از او ستانده شود چرا که آن یادگار انسانیت نامیراتر او بوده که به رغم از حرکت بازایستادنش همچنان دست درگریبان مجرمان داشته و جنایت آنها را در سکوت محکوم میکرده است، سکوتی که آنها را وقتی از جمع جدا میشدند و «روح گله» (تعبیر

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2