7 گفتار پیش که گاه و اش، چنان هایش و زندگانی به او دلبسته و پایبند بود، بهگواهی نوشته بیگاه در این دفتر به آن اشاره خواهیمکرد. همه چیز او یعنی پاکی او در این ای که ، هستیخودبودنطاهره و پاک یعنی گرفت. تعلق داشتن شکل می اش است. پس به خود دسترسی خالص خودش است، همان سرشت عِلو֯ی کرد اما به خود اتکا کردنش همانا به حق اعتماد داشت و به خود اتکا می کردن و پناه بردن بود. وقتی دشمنانش در کربلا به اذیت او دست گشودند و نهایتا حکم اخراج او را از مملکت عثمانی از حکومت وقت در استانبول از مخلوق به مخلوق شکایت نخواهد گرفتند و او به ایران بازگشت نوشتکه دست.کافی است دانست و خالق را قوی ، از بس مخلوق را ضعیف میبرد ای فساد دستگاه حکومتی قاجار را به یاد آوریمکه امکان دادرسی برای لحظه عادلانه در آن جز خواب و خیال نبود؛ چه، خود حکام و دادرسان ستمکاران پر مکر و نیرنگ بودند. پس نوشت: «لا حاجة لی فی غیرک و انت تَعلَم حالی و تَسمَع مقالی، لاخوفی الا مِنک و لا رجایی الا عنک و قد کنت بعزّتک ، مرا حاجت بهکسی نیست جز تو. تو 1 عن مِن سوی قدرتک معرضا و غنیاً» شنوی. مرا خوفی نیست جز از تو، و امیدی دانی و حرف مرا می حال مرا می راستی که به عزت تو، از هر آنچه جز قدرت توست، نیست مگر به تو. و به ام» مرا به کسی جز تو حاجت نیست. خاستگاه نیاز بوده گردان و بی روی ماند تا نزدیک شود. قدرت من تو هستی. او جدا می راه رسیدن به این پاکی، راهیکهن است، همخوانی با «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک». طاهره این کلمات را خوب فهمیده بود و ضد خود را جست و از آن دوری در ممارست در خواندن آنچه نیک و اهورایی بود می و این یعنی طاهره. مگر درون چو بیرون و بیرون چون درون، کرد. می طلبد! به ظاهر خیلی ساده است. اما گوید و می این اندرز کهن جز این می اش مراقبت دائمی از خود در برابر هر فروکاستنی است. لازمه . خطابکتبی طاهره به عموم شیعیان در مراجعتش از کربلا. ۵۲۳ جا. ص . همان 1
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2