چهره به چهره رو به رو

88 20 - دفترهای آسو آن یکجا و به اجمال، سخن خواهمگفت. چراکه باید با تو سخنگویم و چه چیز بالاتر از سخنگفتن از راه، از در راه بودن، از سر در پی تو داشتن و به به آنها، به روزگار ی فرد فرد آنهاست. من ‌ های من نشانه ‌ یاد تو رفتن که غم و نیز به فرد فرید خودکه آنها را از سر گذرانده شده، بازخواهمگشت ‌ سپری و ثبت کرده است و در این سرگذشت برکشیده و تناور شد و کارش در یاد کردن از توست و نه فراموشکردن آنها . یاد کردنروزگار بالا گرفت شود. و ناچیزی آن یادها، من، طاهره، محو و زائل و ‌ کننده ‌ بدون اینکه ثبت ها در ‌ ی آن لحظه ‌ ها و زندهکردن خاطره ‌ راه ‌ تر از یاد تو درکوره ‌ چه چیز گرامی حضور تو، و نیز یادکننده از تو. «در پی دیدن رخت ... خانه به خانه در به در ها وگذرها را نه به یکباره و با ‌ ام وکوی و برزن ‌ کوچه بهکوچهکو بهکو» رفته ام و در هر گام رنج بسیار ‌ یک جهشکه، یک به یک و قدم به قدم درنوردیده ام تا به تو بگویم و اینگونه ‌ ام و فرد فرد جزئیات را در خاطر نگاه داشته ‌ دیده . هم اکنون نیز از دو با زنده کردن پیش از دیدار بر ارج دیدار بیفزایم ام تنها خون جاری نیست بلکه «دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه ‌ دیده ی عشق ‌ فشانم. برخلاف پایان نمادین اسطوره ‌ جو به جو» خون دل از دیده می ی دیدار و وصال نباید ‌ در ادبیات، به ویژه ادبیات عرفانی فارسی،که در لحظه از من چیزی بماند، و «من» باید همه «او» شود، که در آن بقای دو چهره و ی دیگر معهود است، ‌ ای در چهره ‌ دو نظر معهود نیست بلکه زائل شدن چهره شود، از این ابیات ‌ در اینجا تمایز و فردانیت عجیبی، که تا به آخر حفظ می رسد که انعکاس روح زنی است که بدون آن هرگز ممکن نبود ‌ به مشام می ای ‌ حساب خود را از کل جدا کند و مبادرت به اقداماتی خطیر و رویارویی ناپذیر کند. ببینید در شعر دیگری او با چه ‌ ها تکرار ‌ به یاد ماندنی و تا مدت گوید: ‌ ی محاسن خود می ‌ اعتماد به نفسی درباره اگـر بـه بـاد دهـم زلـف عنبـر آسـا را اســیر خویــش کنــم آهــوان صحــرا را

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2