8 20 - دفترهای آسو که در این دفتر در شعر «گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو» چنان سال پیش است، خواهیم دید شرح ۱۲ ِ ،که نگارش ۶ و ۵ و ۴ و ۳ گفتارهای میانجی. اشتیاق است و تمنای دیدار و چهره به چهره شدن، مستقیم، بی جا نشانند، همان آنجا که دیگر کاغذ و نامه و بَرید و پیک آتش شوق را نمی از ناپذیر و بر سرشار شود، بر آن جایگزین بر «حضور» انگشت نهاده می هستی بودنش. اگر که هستی در بن و بنیاد خود حضور باشد، حضور در ، یونانیان هستی و زمان ۶ که به گواهی هایدگر در بند ، چناناینجا و اکنون دانستند، و آن را با الفاظی چون ی «حضور» می ِ هستی را به منزلهمعنای آید که کردند که از مصدری در آن زبان می (جوهر/حضور) تعریف میاوسیا دلالت بر حضور دارد. این سنت در قرون وسطی و بعد با دکارت هم ادامه شوند. کند و موجودات از حیث هستی خود چون حضور فهمیده می پیدا می شود. به ای از زمان یعنی «اکنون» فهمیده می این حضور نیز با توجه به جنبه اکنون «هست» و حاضر است. عبارت دیگر، آنچه هست هم تواند آنچه را دیدار رو در رو نصیب ما کاغذ و نامه و زیباترین قلم نیز نمی کند در غیاب شخص حاضر و موجود چنان بنماید که آن را چون حضور می اند او و به جای او بگیریم و تسلی یابیم.کلمات در اوج خود نیز ناتوان از آن که دقیقا جایگزین شخص غایب شوند. زندگی و هستی چنان شمول و شود. هستی یگانه است و ای داردکه با چیز دیگری تاخت زده نمی فراگیری حضورکه معنای هستی است امری یگانه است که نِعم البَدَل ندارد و جای در آنجا که یاد و یادمان و یادگار، کتیبه .گیرد آن را هیچ چیز دیگری نمی دانند و کنند و چیزی از آن نمی ی اکنون سکوت می ها درباره و دیوارنوشته ی حاضرند، و به طبع، بدون این توشه راهی به آینده تهی از «آن» و لحظه دارند و تهی از هستی، تاب برابری با زندگی ندارند، چون تنها سر درگذشته را ندارند، زنده یعنی آنچه حضور دارد و «هست» و حاضر است و غنی از طلب زندگی در «گر به تو افتدم نظر»، طلب حضورزندگی است. پس
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2