89 اگر به باد دهم زلف عنبرآسا را وگر به نرگس شهلای خویش سرمهکشم بــه روز تیــره نشــانم تمــام دنیــا را بـرای دیـدن رویـم سـپهر هـر دم صبـح ی مطــلّا را بــرون بــرآورد آیینــه گ ـذار م ـن ب ـه کلیس ـا اگ ـر فت ـد روزی بـه دیـن خویـش بـرم دختـران ترسـا را دانست ای که می اش، زیبایی کننده او در این ابیات نه فقط از زیبایی خیره گوید، بلکه از زیبایی هاست، می گذراست و تازه دختران ترسا را نیز از آن بهره گوید. یعنی به طور همزمان و ژرف و مضاعفش، زیبایی افزون بر آنش می اش از مندی ی بهره سراید، درباره ی زیبایی پایدار خویش می به اشاره درباره گوید. شکند می امر زیبا و قدرت اقناعی آن که بازار زیبارویان ترسا را می شود تا آنها، دختران ترسا، که در ادبیات پارسی نماد چیزی که باعث می اند اند، به این دلیل آشکار که چون همجنس طاهره زیبایی و غرور به زیبایی و نه از جنس مخالف بیش از آنکه مسحور زیبایی نخست او شوند مسحور جذابیت روح زیبا و سرکش او شده دست از دین و آیین خویش بردارند، به طمع دستیابی به امر زیبای نویکه او به آن رسیده است. آن هم ترسایانیکه تر حاضر نبودند حتی یک گام بردارند و به شریعت بعدی خود درآیند. پیش اشان دارند، زیرا پس از شکست زیبایی ظاهری حال به یکگام، دو گام برمی ناپذیر، در او ای قیاس ای دیگر، زیبابی ی طاهره زیبایی در برابر زیبایی چهره شود. در حالیکه نهان و پشت بینند و در اینجا راه نظر برویشانگشوده می می ی طاهره در سیمای دلفریبش نمایان شده است. در حالیکه در نزد آنان چهره پشت و روی چهره یکی شده است و طاهره طاهره شده است. چیزی پاک، تواند نظر و کند و می تا اعماق پاک و تا اعماق دیدنی. چیزیکه منقلب می عقیده بگرداند و آن را از نو بسازد و برپای دارد.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2