زنان فراموش‌شده

راوی زندانی است ۱05 را به اتاقک چهارگوش تلفن و بند پایین وصل میکرد، قفل میشد. ۱0 تا ۱2 شب، زندانیهای بیپولی که اغلب یا معتاد بودند و یا زنان خیابانی و بیخانمان، راهرو و توالت و حمام بند را در ازای هفتهای 400 تومان تمیز میکردند و آشغالهای اتاقها را بیرون میبردند. این تنها بیگاری این ال زندانیهای بیپول و بیم قات نبود، بعضی اتاقها برای جارو و شستن قابلمه و آوردن آب جوش هم در ازای دادن هفتهای ۳00 تومان، کارگر میگرفتند. بعضیها هم در ازای یک پاکت شیر یا خامه، رخت و ظرفهایشان را میدادند کارگر بشورد. آنهایی که به جای کارگری زندان در کارگاه خیاطی یا عروسکسازی زندان کار میکردند هم وضعیت بهتری نداشتند و در ازای کار هر روزه، ماهانه شش هزار تومان بیشتر نمیگرفتند. غ ی ر از کارگری کردن و بیگاری در کارگاههای زندان، راههای شیکتری هم بر ای کسب درآمد بود. از آرایشگری و بند ابرو کردن و کوتاه و رنگ کردن مو گرفته، تا خانم جلسهایهایی که سفره ابوالفضل و ختم انعام زندانیها را راه میانداختند و مجلس عروسی و عزا راگرم میکردند. زندانیهایی ال که حا دیگر زندان، بیشتر از هرجای دیگری خانه شان بود، به ازای همهی مراسم عروسی و عزاییکه بیرون زندان و در غیاب آنها برپا میشد، جشن و عزا میگرفتند و گاه دعوت میشدی به جشن عروسی دختر خانم اکرمی، یا مجلس ختم بابای زهرا خانوم. گاه ی هم همینطوری بیبهانه یکی وسط راهرو یا توی اتاق خالی ته بند، قابلمه را دمر میکرد و ضرب میگرفت روی آن و شروع میکرد به خواندن و یکی یکی بقیه بلند میشدند به قر دادن و وسط همهی این بساط ها البته دعوا و فحش وکتک هم بود. طوری به جان هم میافتادند و کتککاری میکردند که هرآن منتظر بودم، مأمورهای زندان بریزند داخل بند و جداشانکنند. مأموره ا اما نبودند. هیچ وقت نبودند. نه وقتی که زندانیها همدیگر را تا حد مرگکتک میزدند. نه حتی آن شبیکه پیرزن 80 ساله ای که سه روز بود بهخاطر چک بیمحل بازداشت شده بود سکته قلبی کرد و داشت میمرد و تا یک ساعت هرقدر به درهای قفل شدهی بند کوبیدیم، هیچکس در را باز نکرد.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2